جنبش وهابیت چنانکه پیش از این نیز بدان اشاره کردیم، تاریخ طولانی و مفصلی ندارد. جنبشی که دو یا سه قرن قدمت داشته، نمی تواند متون تاریخی غنی و مهمی داشته باشد. البته در باب تاریخ وهابیت دو متن اصلی وهابی از دو مورخ نجدی به نام های ابن بشر و ابن غنام باقی مانده که اولین تواریخ منسجم و مدون همسو با وهابیت به حساب می آیند.۱ اما پیش از نگارش این دو کتاب، شخص ابن عبدالوهاب رسالات متعدد و متنوعی را به سراسر کشورهای اسلامی می فرستاد و بدین وسیله عقاید خود را ترویج کرد. اصلی ترین حاملان رسالات ابن عبدالوهاب به بلاد اسلامی، زوار و حاجیان حرمین شریفین بودند. به عبارت بهتر می توان به این رسالات به عنوان منابع دسته اول تاریخ وهابیت نگریست. به دلیل تکرر استفاده و ارجاع به این رسالات و اهمیت آن ها، دسته بندی و تبارشناسی نظام مند و مدونی از این رسالات و نیز ردیه هایی که در مناطق اطراف بر این رسالات نگاشته شده امری لازم و حتمی در یک متن پژوهشی در تاریخ وهابیت به نظر می رسد.

 

۱ – رساله های ابن عبدالوهاب به مشرق اسلامی

ممالک تحت تسلط عثمانی اصلی ترین هدف ارسال نامه ها و رسالات ابن عبدالوهاب به حساب می آمد، اما ایران و عراق نیز برای وهابیان بسیار پراهمیت بودند. عبدالعزیز بن سعود یکسال پس از وفات محمد بن عبدالوهاب در سال ۱۲۰۹/۱۷۹۵ به شیخ جعفر کاشف الغطاء نامه ای نوشت و به تعظیم و تکریم اهل بیت انتقاد کرد. شیخ متنی مفصل و با رعایت تمام احترامات لازمه در هفتاد صفحه تحت عنوان «منهاج الرشاد لمن أراد السداد» در پاسخ او نگاشت. این تنها ردیه شیعی نگاشته شده در قرون هجدهم و نوزدهم میلادی ست. عبدالعزیز پس از دریافت این پاسخ ضمن ارسال نسخه ای از «کتاب التوحید» به والی بغداد، سلیمان پاشا (۱۱۹۳-۱۲۱۵/۱۷۷۹-۱۸۰۱) از او خواست با حکمیت عبدالله افندی الراوی، در باب آراء ابن عبدالوهاب رأی صادر کنند. گروهی از علما به ریاست عبدالله افندی گردهم آمده و با استناد به ردیه ای که سلیمان بن عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب تحت عنوان «التوضیح عن توحید الخلاق فی جواب اهل العراق» نگاشته بود، کتاب التوحید را مجموع اضداد و نگارنده آن را فردی خواندند که از شریعت غیرِ جزئی از آن نمی داند و نزد هیچ عالمی که او را به راه صواب و صحیح هدایت کند درس نخوانده است.۲

پس از عبدالعزیز بن سعود، سعود بن عبدالعزیز (۱۱۶۳-۱۲۲۹/ ۱۷۵۰-۱۸۱۴-۱۸۱۴) حاکم دولت سعودی شد. او در رساله ای به فتحعلی شاه قاجار دلیل و کیفیت حمله به کربلا را شرح داده و مبانی دعوت وهابی را کاملا تبیین کرده است و ضمن عذرخواهی از شاه ایران به دلیل روی دادن چنین حادثه ای در پایان آورده است: «و نُحِبُّ اهل بیت رسول الله(ص) و نتولی أمیر المومنین علی بن ابیطالب و نبغض قاتله».۳

 

۲ – رساله های ابن عبدالوهاب به غرب اسلامی

به طور کلی از سوی محمد بن عبدالوهاب سه رساله به مغرب اسلامی فرستاده شده است: کشف الشبهات، ورقه الوهابی وارده من الدمشق، و رساله القاهره. این سه رساله که در کتابخانه های مختلف و مهم غرب اسلامی و در کشورهای شمال آفریقا دیده می شود در حقیقت یکی هستند. به عبارت دیگر رساله القاهره همان ورقه الوهابی ست با اندک تغییری در آغاز رساله، و گرنه محتوا کاملا یکی ست. این دو رساله از رساله مشترکی نسخه برداری و ویرایش شده اند به نام رساله الی اهل المغرب. این رسالات از طریق حجاجی که به تونس یا مصر بر می گشتند منتشر شده و رساله القاهره عنوانی ست که بعدها برای تمایز از دو رساله دیگر برایش انتخاب شد وگرنه رساله فی نفسه هیچ نام مشخصی ندارد و شباهت بسیاری به لحاظ ساختاری به کتابی از محمد بن عبدالوهاب تحت عنوان کتاب القواعد الاربع دارد. حجم این رساله بیش از سه صفحه نیست و بیشتر در باب شرح عظمتی که ابن عبدالوهاب برای خویش و حرکتش قائل بوده نگاشته شده است.۴ اما ظاهرا کشف الشبهات و الورقه الوهابی اهمیت بیشتری داشته اند، چرا که ردیه نگاران تونسی و مغربی بر اندیشه های وهابیت که از این دو رساله به عنوان منشور عقاید ابن عبدالوهاب یاد کرده اند، مطالب آن دو را رد کرده اند.

کشف الشبهات رساله نسبتا طولانی تری است و ابن عبدالوهاب خود این نام را برای آن اختیار کرده است، اما محتویات کتاب چندان با عنوان تطابق ندارد و مجموعه ای ست که بطور عام به استدلال در باب معانی اندیشه های وهابیت پرداخته است. ابن غنام (۱۲۲۵/۱۸۱۰) نیز آن را در ابتدای کتاب تاریخ النجد خویش، «رساله ای کلی در باب پاسخ به مسلمین و مسائلی که در آن شبهه ایجاد کرده اند» خوانده است۵ در حقیقت این دومین نوشتار پس از کتاب التوحید است که ابن عبدالوهاب آن را در سال های ۱۱۵۲-۱۱۵۵/ ۱۷۴۰-۱۷۴۵-۱۷۴۵ نگاشته است. ردیه نگاران توجه بیشتری به کشف الشبهات کرده اند در حالی که پیش از آن رساله التوحید نگاشته شده است. دلیل این مساله شاید این باشد که کشف الشبهات محور اصلی عقاید وهابیت را تشکیل می داده و ابن عبدالوهاب درآن به اعتقادات مشرکین پاسخ داده و «تمام افرادی را که به توحید اعتقاد دارند، اما بدان عمل نمی کنند» را تکفیر کرده است.۶

رساله دیگری نیز با عنوان ورقه الوهابی الوارده من المشرق در حجم دو صفحه وجود دارد که به «رساله القصیره» مشهور است. سعود بن عبدالعزیز این رساله را نگاشته و آن را به تمام ممالک اسلامی ارسال کرده است و وفات محمد بن عبدالوهاب سال ۱۲۰۶/۱۷۹۲از این طریق به کشورهای اطراف اعلام شد. اما بعضا این رساله در مغرب اسلامی تحت عنوان رساله الی اهل المغرب نوشته خود ابن عبدالوهاب دانسته شده است چرا که مردم اطلاع دقیقی از مرگ او نداشتند و گمان می کردند که او این رساله را مانند دو یا سه رساله دیگر نگاشته است. این تعداد قلیل رسالات در حالی ست که ابن غنام در کتابش بیش از ۵۱ رساله را برای ابن عبدالوهاب برشمرده است.۷ ابن عبدالوهاب اهتمام و توجه خاصی در جمع آوری و تبویب رسالاتش نداشت و آن ها را مانند نامه ها و یادداشت هایی به افراد، گروه ها و یا با عناوینی چون «خطاب به کسانی که به امور مسلمین اهمیت می دهند» یا «ای مسلمین عالم» می نگاشت. برای مجموعه رسالات ابن عبدالوهاب حتی به نوشتار ابن غنام نیز نمی توان اطمینان کرد. در این میان می توان به مجموعه متون که با نام الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه که عبدالرحمن بن قاسم (۱۹۰۱-۱۹۵۲/۱۳۱۸-۱۳۷۱) آن را گردآوری کرد، اطمینان داشت.۸

 

۳ – ردّیات فقهای شبه جزیره عربی بر وهابیت

اولین ردیه نگاران بر عقاید ابن عبدالوهاب کسانی هستند که عقاید او را با فاصله زمانی اندکی درک کرده و انتقادات خود را بر آن نگاشته اند. علمای سرشناس شبه جزیره عربی بنا به تصریح ابن غنام، «تالیفات متعددی در ضد شرع و سنت خواندن عقاید ابن عبدالوهاب نگاشتند و او را متهم به جهالت و گمراهی کردند.»۹ عموم ردیه ها از نجد و احساء و حجاز می رسید. اولین ردیه نگار در خلال آثاری که ابن غنام آورده، سلیمان بن محمد بن سُحیم (۱۷۱۷-۱۷۶۷/۱۱۲۹-۱۱۸۰) قاضی ریاض بود. ابن غنام سه متن از ردیات او را آورده و از درج بقیه آن ها صرف نظر کرده است۰۱ ابن سحیم، رسالات دیگری نیز پس از پایان مکاتباتش با ابن عبدالوهاب و آگاهی از عقایدش، به مردم بصره و احساء نگاشت و آن ها را از پذیرش آراء کسی که «با عقایدی بدعت بار در اطراف ما ظهور کرده، گمراهی گمراه کننده است و از علم و تقوی بضاعت اندکی دارد و امور و اخبار بسیار شنیع و منکری از او سر زده است» منع کرده است. ابن سحیم سپس نمونه ای از اقدامات وهابیون در تخریب قبر زید بن خطاب۱۱ در جُبیله و قبور شهدا جنگ های رده و نیز سوزاندن نسخ کتاب دلائل الخیرات در منطقه را ذکر کرده است. او در ادامه سخنی را از ابن عبدالوهاب نقل می کند که در پاسخ رساله ای به ابن سحیم نوشته است: «مسلمانان نُه قرن است که در جهالت زندگی می کنند». او سپس آراء ابن عبدالوهاب را در تکفیر ابن عربی و ابن فارض۲۱ و دیگر صالحین بیان کرده به عدم اعتبار نماز جمعه و بدعت دانستن این عمل اشاره کرده است. ابن سحیم در پایان می پرسد: «اما به راستی، علم او از کدام منشأ آمده است؟ آیا به او وحی شده است؟ یا شیطان محرک اصلی او در بیان این نظرات بدعت بار بوده است؟». «تو و پدرت مشخصا کافر و منافق بوده و هستید… لااله الا الله و مفهوم توحید را نفهمیده اید… و تو نادان ترین مردمان هستی و من بر این گمانم که کسانی که تو را پذیرفته اند و در قفای تو نماز می گذارند کافرانی جاهل بیش نیستند» ابن سحیم سال ها قاضی ریاض بود و جزء منتقدان و رویه نگاران متقدم و سرشناس بر آراء ابن عبدالوهاب است.

ابن سحیم تنها مخالف ابن عبدالوهاب نبود. ابن عبدالوهاب در رسالاتش از علمای مخالف دیگری چون عبدالله بن عیسی مُوَیس(م.۱۱۷۴/۱۷۶۱) و عبدالله بن فیروز(م.۱۱۷۴/۱۷۶۱) و پسرش محمد بن فیروز(م.۱۲۱۵/۱۸۰۱) نام برده است. ابن غنام در این میان از ردیه منظومه ای از محمد بن فیروز سخن گفته که بدترین اتهامات را به ابن عبدالوهاب نسبت داده است. این بدان معناست که مخالفین ابن عبدالوهاب با استفاده از قدرت نفوذ و ماندگاری شعر و سخنان منظوم، از رواج عقاید وهابیت جلوگیری می کردند. سرود دیگری را شخصی ناشناس و نه چندان معروف به نام عبدالله بن سعید علوی الحُضَری نگاشته بود، که از مطالب مندرج در این منظومه می توان به عمق علمی و درک بالای نگارنده آن پی برد.۳۱

سلیمان بن عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب نیز یکی از مهمترین مخالفین و معارضین اندیشه های او بود. طبق تحقیقات به عمل آمده او نخستین کسی بود که در کتاب مهم «الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه» این جنبش و پیروان آن را “وهابی” خواند. البته وهابیون معتقدند بعدها علمای الازهر، بویژه یوسف الدجوی عقاید خود را در رد وهابیت بدان کتاب افزوده اند.۴۱ منابع رسمی وهابی سخنانی غیرقابل پذیرش در باب توبه کردن او و بازگشت به درعیه در سال (۱۱۸۹/۱۷۷۶) آورده اند. غیر این هیچ اطلاع دیگری از او و عقایدش در دست نداریم و تنها می دانیم او در سال (۱۲۰۷/۱۷۹۳) درگذشته است.

صواعق الالهیه متن بسیار مفصل و طولانی قریب به ۱۰۰ صفحه (در نسخه اصلی) است. این کتاب با هدف تبیین مواضع و دلایلی تهیه شده است که ابن عبدالوهاب با استناد بدان ها حکم جهاد و تکفیر مردم را صادر می نمود. استناد به اقوال ابن تیمیه در رد دلایلی که ابن عبدالوهاب مردم را تکفیر می کند، پافشاری بر عقیده سنت و جماعت در باب تحریم صدور حکم تکفیر برای مسلمین هر فرقه غیر از خوارج و روی گردانان از دین، دفاع از عقاید مردم در باب توسل، نذر، ذبح و دعا و البته تاکید بر حدیثی که نجد را محل ظهور شیطان خوانده است، سرفصل های صواعق الالهیه را تشکیل داده اند. محمد بن عبدالوهاب رساله ای سی صفحه ای در پاسخ به مطالب برادرش به مردم عیینه نگاشت اما ما نمی دانیم که این متن مشخصا ردیه ای بر صواعق است یا نه. این شک از تصریح ابن غنام بر رد و بدل شدن رسالات و نامه های متعددی میان دو برادر، بر می آید. ضمن اینکه ابن عبدالوهاب در این رساله سی صفحه ای همان مباحث و مطالب خود را در اهمیت توحید و لزوم مبارزه با مشرکین و منافقین تکرار کرده است، اما در پایان برادرش را اینچنین به دعوت ترغیب کرده است: «فاغتنم یا أخی هذا الفضل و کن من اهله (اعنی دعوه الوهابیه)»۵۱ و بسیار عجیب است که از پنجاه و یک رساله شخصی ابن عبدالوهاب که امروزه به چاپ می رسد، رسالات مربوط به سلیمان حذف شده است.

محمد بن عبدالرحمن بن عفالق(م.۱۱۶۴/۱۷۵۱) نیز یکی دیگر از ردیه نگاران بر عقاید ابن عبدالوهاب بود که در احساء ساکن بود. کتاب «تحاکم المقلدین بمن ادعی تجدید الدین» ازوست.۶۱ دو رساله منحصر به فرد از ابن عفالق در کتابخانه برلین وجود دارد که دو محقق آلمانی آلوارت و پسکس در انتساب رساله اول (ش.۲۱۵۷) به ابن عفالق شک کرده اند. اما رساله دوم (ش.۲۱۵۸) را بدون شک از آن ابن عفالق دانسته اند.۷۱ ما با توجه به مطالعه دقیق مفاهیم این دو رساله تفاوت چندانی در مفاهیم آن ها نیافته ایم.رساله ۲۱۵۸ به مثابه جوابی ست به سؤالات عثمان بن معمر حاکم عیینه که مابین سال های ۱۱۵۲/۱۷۴۰ (تاریخ هم پیمانی او با محمد بن عبدالوهاب) و ۱۱۶۱/۱۷۴۹ (تاریخ قتل او توسط وهابیون) نگاشته شده است. ابن بشر نیز به نامه ای از محمد بن عفالق به عثمان بن معمر اشاره کرده که در آن مسلمین عیینه را به نقض بیعت و سرکوب ابن عبدالوهاب فراخوانده است.۸۱ رساله مورد نظر که قریب به نوزده صفحه است، اینگونه آغاز می شود: « شیخ دانشمند محمد بن عبدالرحمن بن عفالق الاحسائی الحنبلی: بعد از نام خداوند، این رساله پاسخی ست به نامه ای که عثمان بن معمر نگاشته است»…«آنگونه که من از مطالب و مدعیات شما استنتاج کرده ام، اول و آخر سخن شما در باب توحید است» او سپس مطالب و پاسخ های خود رادر جملاتی کوتاه و بسیار مختصر بیان داشته، نهایتا می گوید: « من شنیده ام که این مرد، تمام این مردم را به شرک بدتر از بت پرستی متهم کرده است… او در این باب نه تنها خوارج و معتزله و جبریون را کافر دانسته، بلکه در کلام او هفتاد و دو ملت کافر محسوب شده اند».۹۱

تا پیش از این محققین تاریخ وهابیت به غلط، برآن بودند که اهالی حجاز در ردیه نویسی دیر تر از اهالی نجد یا احساء دست به کار شده اند. اما با کشف و تحقیق رساله ردع الضلاله و قمع الجهاله اثر شیخ عبدالوهاب بن احمد برکات الشافعی الازهری الطنطاوی، نادرستی این پیش فرض تاریخی اثبات شد.۰۲ نگارنده این رساله یک شافعی مصری الاصل و ساکن مکه بود که به علت تصانیف متعدد شهرت بسیاری در میان علمای آن زمان یافته بود.۱۲ او که مفتی مذاهب چهارگانه مکه بود و از جایگاه والایی در میان علما برخوردار بود، در ردیه خویش نام ابن عبدالوهاب را نبرده و با عباراتی چون «چنین خبر رسیده است که شخصی از مردم، مدعی تکفیر دیگران شده است» به ابن عبدالوهاب اشاره کرده است. اهمیت ردع الضلاله علاوه بر تقدم تاریخی بر دیگر رسالات حوزه جغرافیایی حجاز، این است که مورد تایید ده تن از علمای سرشناس مذاهب چهارگانه قرار گرفته و تغریضات ایشان بر این رساله قابل رویت است.

در سنوات پایانی قرن نوزدهم احمد بن زینی دحلان، کتاب «الدرر السنیه فی رد علی الوهابیه» را نگاشت. توانایی بیان و نفوذ کلام دحلان باعث تأثیرگذاری بسیار او بر مردم شبه جزیره شده بود. او ابن عبدالوهاب را به گمراهی و طغیان و کفر و حتی ادعای نبوت متهم کرد.۲۲ عبدالکریم بن فخرالدین(م.۱۳۰۷/۱۸۹۰) در الفتح المبین و محمد بن بشیر السهسوانی(م.۱۳۲۶/۱۹۰۸) در صیانه الإنسان عن وسوسه الشیخ دحلان۳۲ بر عقاید دحلان ردیه نگاشتند. کتاب صیانه الانسان در ابتدا به ابن عبدالرحمن سندی نیز نسبت داده شده بود. بعدها شاگرد دحلان و مفتی شافعیان مکه، شیخ محمد بن سعید بن محمد بابصیل ردی دیگر بر همین ردیه صیانه الانسان، به نام القول المجدی فی الرد علی عبدالله بن عبدالرحمن سندی نگاشت. نگارنده اثر در سبب نامگذاری این کتاب آورده است: «در سال ۱۳۰۸/۱۸۹۱ دو رساله در رد عقاید استادم دحلان دیدم که توسط دو نفر به نام های عبدالله بن عبدالرحمن سندی و عبداللکریم بن فخرالدین نگاشته شده بود و مضمون یکسانی داشتند.» نهایتا شخصی به نام سلیمان بن سهمان(م.۱۳۴۸/۱۹۳۰) ردی بر عقاید بابصیل تحت عنوان الرد الوهابی علی القول المجدی نگاشت.

 

۴ – ردیات فقهای عراق بر وهابیت

اهالی عراق به چهار دلیل یکی از اصلی ترین معارضین و ردیه نگاران بر وهابیت به حساب می آیند: (۱)حضور طولانی مدت ابن عبدالوهاب در بصره۴۲، (۲) نامه نگاری ها و ارتباطات او با برخی از علمای بصره و بغداد مانند شیخ علی سویدی (۳) اتهام اهالی آن که اغلب شیعه بودند به کفر و خروج از دین اسلام از سوی وهابیون (۴) حملات مکرر و چندباره وهابیون به مناطق گوناگونی در عراق همچون کربلا و نجف. به عنوان اصلی ترین و شاید اولین مخالف و ردیه نگار بر عقاید ابن عبدالوهاب باید از احمد بن علی الشافعی البصری القبانی نام برد. او عالم شافعی سرشناس بصره بود که ابن عبدالوهاب دو بار در رسالاتش از او به عنوان یکی از سرسخت ترین معاندین اش شکوه کرده است. ابن ترکی نیز که در قرن اخیر تاریخ النجد را می نگاشت، نام او را در فهرست چهارده نفره ردیه نگاران و مخالفان سرسخت وهابیت درج کرد.۵۲ قبانی همان کسی ست که طنطاوی ردع الضلاله را خطاب به او در عراق فرستاد. او سه اثر دیگر نیز در رد وهابیت از خود بجا گذاشته است: فصل الخطاب فی رد ضلالۀ ابن عبدالوهاب (۱۱۵۷/۱۷۴۴) کتابی ست که قبانی به درخواست و اصرار قاضی ریاض، سلیمان بن سحیم در حجمی بالغ بر دویست صفحه نوشته است.۶۲ کتاب نقد قواعد الضلال و رفض عقائد الضلال کتاب دیگری ست که قبانی در پاسخ رساله ابن عبدالوهاب به علمای بصره نگاشته است.۷۲ سومین کتاب او نیز کشف الحجاب عن وجه ضلالۀ ابن عبدالوهاب نام دارد. از دیگر مخالفین سرسخت وهابیت در بصره باید به عفیف الدین بن داوود الزبیری الحنبلی(م.۱۲۲۵/۱۸۱۰)، نگارنده الصواعق و الرعود اشاره کرد که سه سال پس از مرگ ابن عبدالوهاب آن را به رشته تحریر درآورده است.۸۲

از چهره های مهم ضدوهابی در زمان دولت دوم سعودی، داوود بن سلیمان بغدادی، صوفی نقشبندی-خالدی معروف به ابن جرجیس (۱۲۲۲-۱۲۹۹/۱۸۰۷-۱۸۸۲) است. او ردیات زیادی بر وهابیت نگاشت که از آن میان چهار ردیه از اهمیت بیشتری برخوردارند: المنحه الوهابیه فی الرد علی الوهابیه، اشد الجهاد فی إبطال دعوی الاجتهاد، صلح الاخوان من اهل الایمان و بیان القیم فی تبرئه ابن تیمیه و ابن قیم.منحه الوهابیه ردیه ای عمومی ست در محکومیت مخالفان متصوفه که در به وهابیون تعریضاً اشاراتی شده است. او در این کتاب عقاید افرادی که «به تازگی در زمان ما ظهور کرده اند و مردم مسلمان را به گمراهی می کشانند و خون و مالشان را در راه عقاید خویش مباح می دارند، و توسل، شفاعت انبیاء و اولیاء الله و زیارت قبور اموات را تحریم می کنند»۹۲ اشاره کرده است اما رساله اشد الجهاد از پایه و اساس در رد وهابیت نگاشته شده است. او چنانکه در ابتدای رساله اش تصریح کرده تا آن زمان از نگارش ردیه مشخص و شایسته ای بر عقاید وهابیت بی اطلاع بوده است، بنابراین در جواب اهل هند که از او پاسخ شبهات وهابیون را خواسته بودند، با عجله و گذرا این رساله را نوشته است. ابن جرجیس در این رساله وهابیون را «شرذمه الشاذه» خوانده که شبیه ترین گروه به خوارج، و زندقه و روی گردانان از دین هستند. او در دو رساله دیگر خویش در پی اثبات این مساله بوده است که ابن تیمیه و ابن قیم هیچگاه توسل به صالحین را نفی نکرده اند و تنها به غالیان در این باب انتقاد ورزیده اند.

اهمیت ابن جرجیس مانند سلیمان بن عبدالوهاب به لحاظ تبیین مواضع و تفاوت های نظری میان ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب بسیار بیشتر از دیگر رسالات و ردیات از این دست است. ابن جرجیس با استناد به اقوال و آثار این دو مخصوصا ابن تیمیه نادرستی احکام و فتاوای تکفیری ابن عبدالوهاب را در باب متوسلین به انبیاء و شفاعت طلبان مشخص کرده است. ردیات متعدد و متکثری از سوی وهابیون بر ابن جرجیس نگاشته شده که خود دلیلی دیگر بر اهمیت اوست. قول فصل النفیس فی الرد علی داوود بن جرجیس و الرد و الردع علی داوود بن جرجیس از عبدالرحمن بن حسن آل الشیخ دو رساله مهمی هستند که در کتاب «مشاهیر علما نجد وغیرهم» بدان ها اشاراتی شده است. فرزند عبدالرحمن، عبداللطیف نیز کتابی در رد ابن جرجیس تحت عنوان منهاج التقدیس و التأسیس فی کشف شبهات داوود بن جرجیس نگاشت و محمود شکری آلوسی نیز در قرن بیستم در ذیل آن فتح المنان و تتمه منهاج التأسیس رد صلح الإخوان را نگاشت. جمیل صدیق زهاوی(۱۸۶۳-۱۹۳۶/۱۲۷۹-۱۳۵۴) شاعر و فیلسوف عراقی معروف تحت تأثیر گسترش حرکت وهابیت در سال ۱۹۰۲ کتاب الفجر الصادق فی الرد علی منکری التوسل و الکرامات و الخوارق را نگاشت و در اصل رساله ای توجیه گر و مشروعیت بخش به سلطان عثمانی در قبال پیشروی ها و بسط قلمرو سعودیان بود.

 

۵ – ردیات فقهای یمن بر وهابیت

اهالی یمن به عللی چون نامه های محمد بن عبدالوهاب، سفرهای نمایندگان و سفرای سعودی در سال های ۱۸۰۸/۱۲۲۳، ۱۸۰۹/۱۲۲۴ و ۱۸۱۲/۱۲۲۷ به یمن و همچنین حملات و یورش های بلاانقطاع سعودیان به این سرزمین، با اندیشه های وهابیت ارتباط تنگاتنگ و مداومی برقرار کرده بودند.

محمد بن اسماعیل بن الامیر صنعانی (۱۰۹۹-۱۱۸۲/۱۶۸۸-۱۷۶۹) اولین عالم زیدی مذهبی بود که در سال ۱۱۶۰/۱۷۴۷ اعلام کرد «مردی در نجد ظهور کرده که مردم را به تبعیت از سنت نبوی و دوری از بدعت ها فرا می خواند».۰۳ و کتابی تحت عنوان تطهیر الاعتقاد من أدران الإلحاد نوشت و در همان زمان از امام یمن خواست تمام مشاهد و بارگاه های موجود در یمن را نابود کند. او در سال ۱۱۶۲/۱۷۴۹ قصیده ای در مدح ابن عبدالوهاب و عقایدش نگاشت که ابن غنام و ابن بشر آنرا در کتب خویش آورده اند. اما چند سال بعد در قصیده ای دیگر به برخی اعمال شیخ انتقاد ورزید و تقربیا از مواضع اولیه خویش در حمایت از ابن عبدالوهاب عدول کرد.۱۳ در ادامه موج مثبت یمنیان نسبت به جنبش وهابیت حسین بن مهدی النعیمی(م.۱۱۸۶/۱۷۷۳) در سال ۱۰۸۶/۱۷۶۳ کتابی تحت عنوان معارج الالباب فی مناهج الحق و الصواب نگاشت و در آن تقاریض و اصل رساله ردع الضلاله و قمع الجهاله طنطاوی را رد کرد.۲۳

پس از ابن امیر صنعانی، شاگرد برجسته ی او محمد بن علی الشوکانی (۱۱۷۲-۱۲۴۹/ ۱۷۵۹-۱۸۳۴) از معاصران ابن عبدالوهاب بود. شوکانی از سال ۱۲۰۹/۱۷۹۵ قاضی یمن بود و در زمان سه امیر یمنی در این مقام حضور داشت. او رساله ای منظوم به ابن عبدالوهاب نوشت و او را الگو و سرمشق خویش خواند.۳۳ اما او هم مانند استاد خویش ابن امیر صنعانی، پس از حمله وهابیون به مرزهای یمن، رساله ای در انتقاد به برخی عقاید وهابیت نوشت.۴۳ شوکانی بعدها کتب و رسالات متعددی در باب لزوم اجتهاد و عدم تقلید نگاشت، که درباره از پیروی عقاید ابن تیمیه بود. الدر النضید فی إخلاص کلمه التوحید یکی از مهمترین آثار شوکانی در این باب است.

 


پی نوشت ها

  1. برای تبیین و تبارشناسی متون تاریخی اعراب پیش و پس از جنبش وهابی در عربستان بنگرید به مقاله «مورخان نجد پیش از ظهور وهابیت» از در همین مجموعه.
  2. التوضیح عن توحید الخلاق فی جواب اهل العراق، چاپ قاهره، مطبعه الشرقیه، ۱۹۰۱؛ برخی در باب اصالت این اثر شکوکی وارد آورده اند. برای این گروه بنگرید به زرکلی، اعلام، ج۳،ص۱۲۹؛ و نیز به زندگی نامه سلیمان الذاتیه در مشاهیر النجد،ص۴۴-۴۷٫
  3. اللملکه العربیه السعودیه، داره الملک عبدالعزیز، الوثایق، الرقم ۶، تاریخ الورود ۱۳۹۳/۱۷۹۳٫ این نامه را کمال جمعه بدون هیچ تعلیقی بر آن در الانتشار دعوه محمد بن عبدالوهاب، الریاض، ۱۹۸۱، ۱۱-۲۳؛ منتشر کرده است.
  4. القواعد الاربع، در مجموعه مولفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب، القسم الاول، العقیده و الآداب الاسلامیه، ص۱۹۹-۲۰۱٫
  5. حسین بن غنام، تاریخ النجد، طبعه الاولی، ۱۹۶۱، القسم الرابع، الرساله الثانیه، صص۲۳۳-۲۵۲
  6. همان، رساله الثانیه، ۲۵۰-۲۵۱
  7. مجموعه این رسالات در سال ۱۹۷۷ با عنوان «تاریخ النجد» به چاپ رسید و تنها ردیه ابن عبدالوهاب بر عقاید برادرش از آن میان حذف شده است.
  8. مولفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب، الرسائل الشخصیه، القسم الخامس، الرساله ۱۷ص۱۰۹-۱۱۵ و نیز برای همان متن بنگرید به الدرر السنیه، ج۱،صص ۵۶-۵۹٫ برای مشاهده زندگی نامه عبدالرحمن بن قاسم بنگرید به عبدالرحمن بن عبداللطیف بن عبدالله آل الشیخ، مشاهیر علما النجد، دارالیمامه، الطبعه الثانیه، ۱۳۹۴/۱۹۷۴، صص۴۳۲-۴۳۴
  9. ابن غنام، تاریخ النجد، ص۷۹٫
  10. ابن غنام، رسائل، ۷ تا ۹،صص۲۹۰-۳۳۷؛ به سه رساله فوق، دو رساله دیگر را که در مجموعه الرسائل الشخصیه آمده باید افزود که مجموع آنها پنج رساله خواهدبود.(رسائل ۱۱ و ۱۲ و ۱۳ و ۲۰ و ۳۴)
  11. زید برادر عمر بن خطاب(خلیفه دوم) بود که در جنگ یمامه (جنگ مسلمانان با مسیلمه کذاب) به شهادت رسیده بود و در منطقه جُبیله قبرش زیارتگاه مردم بود.
  12. ابن فارض ابوحفص و ابوالقاسم عمربن ابی الحسن علی بن المرشد بن علی الحموی الاصل، المصری المولد و الدار و الوفات، معروف به ابن فارض و منعوت به شرف، عارف و شاعری معروف. اصلاً از مردم حماه شام است و در قاهره به سال ۵۷۶ هجری متولد شده و وفات او در سال ۶۳۲ به قاهره بوده و مدفن وی در جبل مقطم و تربت او زیارتگاه است. دو قصیده تائیه و یائیه از او مشهور است.
  13. برای ردیه ای دیگر از همین نگارنده بنگرید به «ردیه ای منتشر نشده بر عقاید محمد بن عبدالوهاب» در بخش ضمائم همین مجموعه.
  14. تحقیق صحت یا نادرستی این ادعا بجز از طریق مراجعه به چاپ اول این کتاب در بمبئی به سال ۱۸۸۸/۱۳۰۶ میسر نبود. با مطابقت آن نسخه با چاپ مصر در سال ۱۹۲۳ در دارالانسان، بر ما نادرستی این ادعا مشخص شد. برای اطلاع از مشروح ادعای وهابیان در این راستا بنگرید به: مسعود الندوی، محمد بن عبدالوهاب، مصلح مظلوم و مفتری علیه، جامعه الامام محمد بن سعود، ۱۹۹۰٫ص۲۱۵
  15. ابن غنام این رساله را به شماره ۲۶ در مجموعه رسائل، به همراه تاریخ النجد آورده است. صص۴۲۹-۴۶۴
  16. احمد زینی دحلان، الدرر المضیئه، ص۵۲
  17. این دو رساله در مجموعه ای از سه رساله در کتابخانه ملی برلین به شماره های ۲۱۵۷، ۲۱۵۸ و ۲۱۵۶ نگهداری می شوند. نسخه ۲۱۵۶ رساله از عبدالله السویدی، تحت عنوان المشکاه المضیئه فی الرد علی الوهابیه است.

Ahlwardt.W, Verszichniss der Arabischen Handschriften der Königlichen Bibliothek zu Berlin ,Bd.2, No.2156, 2157,2158

اشتر پسکس برآنست که نسخه شماره ۲۱۵۷ از آن ابن عفالق است و شماره ۲۱۵۶ که به سویدی منسوب است، نسخه دیگری از کتاب الصواعق الالهیه است. ص۵۷ و ۶۶

  1. ابن بشر، چاپ ۲۰۰۱، ص۳۰
  2. نسخه شماره ۲۱۵۸، صص ۵۶-۵۷
  3. بنگرید به متن و ترجمه این رساله در همین مجموعه.
  4. بنگرید به مقاله ردیه ای متقدم بر عقاید محمد بن عبدالوهاب در بخش ضمائم همین مجموعه.
  5. برای دیگر آثار متعدد او بنگرید به: Brockelman, GAL, Supplement II , 810-811
  6. محمد بن بشیر السهسوانی، صیانۀ الإنسان عن وسوسه الشیخ دحلان، طبعه المنار، ۱۹۳۲؛ مقدمه آن را رشید رضا نگاشت. چاپ اول آن در هندوستان، دهلی، به سال ۱۸۹۰ انجام شده است.
  7. بنگرید به مقاله «سرچشمه های اندیشه وهابیت» در همین مجموعه.
  8. محمد بن عبدالوهاب الترکی، تاریخ النجد، بسام این کتاب را در مجموعه خزانه التواریخ النجدیه، ریاض ۱۹۹۹، ج۴، ص۱۵۷ به چاپ رسانده است.
  9. بروکلمان و پسکس عنوان این کتاب را به اشتباه «الفضل فی الخطاب» درج کرده اند. بنگرید به:

GAL. Supplement Volumes II, p.532

  1. نسخه خطی شماره ۳۷۸۸ در کتابخانه دانشگاه پرینستون که ما از طرابلسی نقل کرده ایم و این نسخه همان رساله سیزدهم در مجموعه ابن غنام است که ابن عبدالوهاب به عبدالله السویدی در بصره فرستاده و پاسخ قبانی را داده است. بنگرید به ابن غنام، ص۳۵۹؛
  2. نسخه خطی کتابخانه شرقی شماره۱۲۳۸ با تقریظ محمد بن فیروز(م.۱۸۰۱) که در سال ۱۷۹۵ نوشته شده است. بنگرید به بروکلمان: GAL, Supplement Volumes II,p.532
  3. المنحه الوهابیه و اشد الجهال فی ابطال دعوی الاجتهاد، نشر حسین حلمی أشیق، استانبول، ۱۹۷۳
  4. ارشاد ذوی الالباب الی حقیقه اقوال محمد بن عبدالوهاب، نسخه خطی ۳۹۳ منقول از عبدالله بن محمد داهش، أثر دعوه الشیخ محمد بن عبدالوهاب فی الفکر و الادب بجنوبی الجزیره العرب،ج۱، مملکه السعودیه العربیه، ۱۹۹۹، ص۳۲٫
  5. صدیق حسن خان، أبجد العلوم، ج۳،ص۱۹۷ و نیز بنگرید به حمد الجاسر، الصلات بین الصنعاء و الدرعیه، العرب، م۲۲٫ ۱۹۸۷، ص۴۳۳-۴۳۵٫ و برای زندگی نامه صنعانی بنگرید به محمد بن علی الشوکانی، البدر الطالع،القاهره،۱۳۴۸،ج۲،ص۱۳۳-.۱۳۹
  6. معارج الألباب فی مناهج الحق و الصواب، تحقیق حامد فقیه، مطبعه السنه المحمدیه، مصر ۱۹۵۰ ص۴و۵٫
  7. بنگرید به قصیده لامیه ای که او در رثای شیخ سروده است در ابوداهش، ج۲،صص۵۷۱-۵۷۲ و متن کامل آن که در مجله جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، رجب۱۴۱۱، فوریه۱۹۹۱، ۲۱۵-۲۲۱؛
  8. دیوان الشوکانی، نشر العمری، دارالفکر الدمشق، ۱۹۸۰، ص۲۲٫