سؤال: از چه زمانی باید اتاق خواب هایمان را جدا کنیم؟

جواب:

سؤال: یک پسر هفت ساله دارم که علی رغم این که من و پدرش همه چیز برایش فراهم می کنیم، امّا در میهمانی خیلی بد رفتار می کند؛ مثلاً میوه را از دست میهمان می گیرد و یا از آن جا که به سیب علاقه دارد، پوست سیب را که می کنند، بر می دارد و می خورد. باید چه کار کنم؟

جواب:

حسّاسیت های بیش از حد

در بحث های تربیتی ما یک ب مبحث جدّی داریم که همیشه باید برای والدین مطرح کنیم و آن این است که پدر و مادرها نباید در تربیت بچّه های خودشان حسّاسیت های بیش از اندازه نشان دهند و منظور ما از حسّاسیت، آن رفتار هایی است که از روی دقّت های تربیتی نباشد؛ وگرنه این که آدم فی نفسه روی تربیت حسّاس باشد، خیلی هم خوب است.

یک وقت هایی ما پیش فرض ها و اصولی از تربیت را نمی دانیم، و حسّاسیت بی مورد نشان می دهیم؛ مثلاً به بچّه می گوییم: بیا امروز این سه تا سیب را بخور؛ ولی وقتی میهمان آمد بیشتر از یک سیب بر ندار! ببینید، ما فکر می کنیم این روش درستی است که برای فرزند محدودیت هایی را برداریم و راه را برایش باز بگذاریم، ولی در جایی دیگر در همان مورد مشابه یک محدودیت و یک سد برایش ایجاد کنیم؛ نه، این درست نیست. اتفاقاً باید بگوییم: وقتی میهمان آمد، به هر مقدار که دوست داشتی، از این سیب ها بخور و خودشان هم هیچ نگران نباشند؛ مگر یک بچّه ی هفت ساله نهایتاً چند سیب می تواند بخورد؟

حاکم و سیرابی و شیردان!

می گویند که حاکمی می خواست فرزندش در حضور یک عالم دانشی را یاد بگیرد؛ لذا او را به نزد آن عالم بردند و گفتند که او پسر حاکم است و او را بپذیر. حکیم گفت: ما در اینجا برای این که کسی را قبول کنیم، یک امتحان ورودی داریم. گفتند: این امتحان چیست؟ گفت: این فرزند شما باید یک سیرابی و شیردان را از کشتارگاه بردارد و آن را در سبد حصیری قرار دهد و از میان بازار عبور دهد و آن را ببرد به سر چشمه ای که مردم در آن رخت می شویند و این سیرابی و شیردان را در آنجا بشوید و آن را برای من بیاورد.

وقتی به حاکم این پیام را رساندند، او گفت: نه، وقتی او این کار را بکند، همه او را می بینند؛ امّا نهایتاً این کار را پذیرفت و انجام داد. وقتی پسر حاکم این سیرابی را نزد استاد آورد، در آنجا استاد گفت: این آزمون دو مرحله دارد و یک نفر هم باید برود و از اهل بازار بپرسد که آیا کسی پسر حاکم را دیده است که سبدی را بر دوش داشته یا نه! از هر کسی که پرسیدند، گفت: نه؛ بعد تعبیر این حکیم این بود که گاهی اوقات ما خودمان هستیم که خودمان را می بینیم.

خاطره ای از شهید رجایی

در خاطرات شهید رجایی هم آمده است که گاهی اوقات ایشان با اتوبوس رفت و آمدمی کردند؛ خصوصاً در زمان وزارتش. یک وقت می گویند که در آن زمان در اتوبوس های دو طبقه ی تهران، ایشان بین صندلی های میانی اتوبوس می نشستند؛ یک دفعه راننده از آینه ایشان را دید و گفت: ببینید این آقا چقدر شبیه نخست وزیر است و ببینید که او با چه ماشینی رفت و آمد می کند و این آقا در اینجا با اتوبوس می رود و می آید.

می خواهیم بگوییم که گاهی وقت ها این خود ما هستیم که خودمان را خیلی بزرگ می بینیم. گاهی پدر و مادر هم فکر می کنند که همه کسانی که در جمع هستند، بچّه را زیر ذرّه بین خودشان برده اند تا ببینند او چه کار می کند! شما برای این که خیال خودتان راحت شود، در آخر میهمانی از یکی بپرسید که این بچّه چه کار کرد؟ ممکن است که مثلاً در یک جمله کلی بگویند: این بچّه ی شلوغی بود؛ یعنی این طور نیست که تک تک رفتارهای او را زیر ذرّه بین ببرند.

بچّه ها را آزاد بگذارید!

خواهش من از پدر و مادرها این است که بر اساس اصول رفتار کنند و اصولاً روی رفتار بچّه ها حسّاس نباشند و بگذارند بچّه ها بچّگی کنند! حتی در جمع. این مشکل جمع است که رفتارهای فرزند ما را قبول ندارد. این جمله ی صحیحی نیست که مثلاً وقتی بچّه های خودمان را به میهمانی می بریم، به دخترمان می گوییم: مادر جان مثل خانم ها آنجا بنشین! یا مثلاً به پسرمان می گوییم: مثل آقایان در آنجا بنشین! اتفاقاً این دختر باید خیلی دخترانه بازی خودش را بکند و این پسر مثل پسر بچّه ها بازی مربوط به خودش را انجام دهد. لذا من از این مادران بزرگوار این خواسته را دارم که در جمع میهمانی اصلاً روی بچّه ی خودشان حسّاسیتی نشان ندهند و اتفاقاً او را آزاد تر بگذارند. اگر بچّه از چیزی منع شود، حرص و ولع او به موضوعی که منع شده است بیشتر می شود.