مقدمه

یکی از شخصیّت‌های تأثیرگذار در شبه‌قاره هند، که بسیاری از اندیشمندان او را مجدّد اسلام در شبه‌قاره می‌دانند، شاه‌ولی‌الله دهلوی (متوفی ۱۱۷۶ ه.ق.) است. وی آثار زیادی در حوزههای مختلف علوم اسلامی دارد و توانسته با آرا و نظریات خود تأثیر بسزایی در دوران خود و همچنین تا عصر کنونی داشته باشد. دیوبندیها آرا و عقاید خود را متأثّر از او میدانند. اهل حدیث شبه‌قاره نیز به نحوی خود را مدیون دهلوی میدانند.

همچنین یکی از چالشهایی که جهان اسلام با آن رو به رو است، درک ناصحیح از مسئله شرک است، که برخی از گروه‌های تکفیری به دلیل این بدفهمی‌ها جان و مال و ناموس مسلمانان را مباح دانستند. در ادامه ضمن بررسی دیدگاه دهلوی در مسئله شرک بر اساس آثار وی در این زمینه، با توجه به اقوال علمای حنفی‌مذهب،  به ویژه علمای دیوبند، به نقد آنها نیز خواهیم پرداخت.

محدّث دهلوی و تأثیرپذیری او از اندیشههای ابن‌تیمیه حرّانی

شاه‌ولی‌الله دهلوی حنفی از علمای مشهور قرن دوازدهم شبه‌قارّه هند است. وی در ۱۱۱۴ ه.ق. در دهلی به دنیا آمد. برای کسب علم ابتدا نزد پدرش عبدالرحیم، که از بزرگان و مشایخ صوفیه دهلی بود، تلمّذ کرد، و با او در طریقه نقش‌بندی بیعت کرد. بسیاری از علوم مثل حدیث، فقه، اصول، عقاید و … را نزد پدرش آموخت و در اثنای آن حدود دوازده سال نزد شیخ محمد أفضل سیالکوتی علم حدیث فرا گرفت. در ۱۱۴۳ ه.ق. به همراه شیخ عبید الله بارهوی و محمد عاشق عازم سفر به حرمین شریفین شد. ابتدا در مدینه نزد شیخ محمّد بن‌ابراهیم کردی علم حدیث آموخت و در ۱۱۴۴ ه.ق. از او اجازه روایت گرفت.[۲] در حرمین شریفین ضمن آشنایی با تفکّرات ابنتیمیه و ابنقیم از اندیشه آنها متأثّر شد. در مکّه مکرّمه نزد شیخ وفدالله مالکی و شیخ تاج‌الدین قلعی کسب علم کرد و بعد از آن به دهلی بازگشت و به ترویج تفکّر سلفی در شبه‌قارّه پرداخت. بعد از او فرزندان و شاگردانش اندیشههای او را ترویج کردند، تا حدّی که در عصر حاضر شاهد تأثیرات آرای دهلوی در مکتب دارالعلوم دیوبند و اهل حدیث شبه‌قارّه هستیم.

امّا درباره نحوه آشنایی دهلوی با آرا و اندیشههای ابن‌تیمیه و ابن‌قیم نظراتی داده شده است. برخی، همچون عفّانی در زَهر البساتین، معتقدند محدّث دهلوی از طریق محمّد بن‌ابراهیم کردی، که سلفی‌العقیده بوده، و شیخ محمّد حیات سندی و شیخ محمّد بن‌عبدالوهّاب با نظرات ابن‌تیمیه آشنا شده است.[۳]

فریوایی در مقاله خود معتقد است محدّث دهلوی با راهنمایی شیخ ابراهیم کورانی، فرزند شیخ طاهر کردی، با کتب ابن‌تیمیه و ابن‌قیم آشنا میشود و از آرا و اندیشههای او بهره میبرد. رویه آزاداندیشی دهلوی که در آثارش دیده میشود همگی مدیون تأثیرپذیری او از آثار ابن‌تیمیه بوده است.[۴] فریوایی در تأیید کلامش کتاب حجّه الله البالغه را متأثّر از اندیشههای ابن‌تیمیه میداند و معتقد است برخی از عبارات ابن‌تیمیه بعینه در این کتاب آمده است.[۵]

سیالکوتی کتاب البلاغ المبین دهلوی را متأثّر از اندیشههای ابن‌تیمیه معرفّی میکند و معتقد است این کتاب فصول مختلفی از کتاب اقتضاء الصراط المستقیم ابن‌تیمیه را در خود جای داده، و به خاطر کثرت منقولاتش از ابن‌تیمیه میتوانیم این کتاب را خلاصه فارسی کتاب اقتضاء الصراط المستقیم ابن‌تیمیه قلمداد کنیم.[۶]

کتاب تحفه الموحّدین با اینکه حجم کمتری دارد، ولی تأثیرپذیری وی از تفکّرات ابن‌تیمیه در این اثر به مراتب بیشتر از آثار دیگر اوست، و با جامعیت بیشتری به مصادیق شرک میپردازد.

محدّث دهلوی در رساله‌ای جداگانه به دفاع از معتقدات ابن‌تیمیه پرداخته و برای او مناقبی ذکر میکند. این رساله در کتاب الجامع لسیره شیخ الإسلام ابن‌تیمیه به چاپ رسیده و آلوسی این رساله را در جلاء العینین نقل کرده است.[۷]

شرک در اصطلاح

اثبات صفاتی از صفات خاصّه خداوند تبارک و تعالی بر غیرخداوند، به طوری که کسی جز باری‌تعالی از عهده آن برنیاید، مثل زنده کردن و میراندن، اولاد بخشیدن، روزی رساندن، اطّلاع بر اسرار داشتن از مصادیق شرک است؛ لذا هر که اعتقاد داشته باشد که انبیا یا ملائکه و یا کسان دیگر غیر از خداوند اختیار تصرف در آسمان و زمین داشته باشند، به طوری که آب از آسمان ببارد، دانه از زمین برویاند، کسی را اولاد دهد و یا بکشد و یا کور و کر، رزق و مال و … دهد صاحب این عقیده مشرک است.[۸]

اقسام شرک

۱ – شرک در عبادت

شاه‌ولی‌الله دهلوی اقسام شرک را به پنج صورت: «شرک در عبادت، شرک در استعانت، شرک در دعا، شرک در ذبح و شرک در نذر و قسم» تقسیم میکند، و برای هر قسم تعریف خاصّی ارائه میدهد. وی در تعریف شرک در عبادت میگوید: «شرک در عبادت تعظیم بر غیرخدا به قصد قرب الاهی یا نجات در عالم آخرت است».[۹]

دهلوی در رساله تحفه الموحّدین، برخی از اعمال همچون رکوع کردن، دستِ بسته، با ادب به پا ایستادن پیش غیرخدا، و همچنین در وقت عبادت توجّه به قبور بزرگان، همگی را اگر به قصد تعظیم غیرالله باشد از مصادیق شرک دانسته است.[۱۰]

نقد

شکی نیست منظور از عبادتی که نباید برای غیرخدا صورت بگیرد، مطلقِ خضوع و انقیاد نیست؛ زیرا اگر این معنا درست باشد، باید همه بندگانی که در برابر مولایشان خضوع و انقیاد داشتند، یا اجیرانی که در کار اجیر میشوند و مجبورند از موجر اطاعت کنند و همچنین تمام خدمت‌کاران و خدمت‌گزاران سلاطین، و فرزندانی را که در برابر والدین خضوع می‌کنند مشرک خطاب کنیم که این کار صحیحی نیست، و تعظیم در برابر غیرالله زمانی موجب کفر میشود که در حین انقیاد و تواضع اعتقاد به استقلال این اشخاص به انقیاد و تواضع داشته باشد بدون اینکه متوجّه خداوند کریم باشند.[۱۱]

چنان‌که در تعریف دهلوی از شرک در عبادت ملاحظه می‌شود، وی صرف تعظیم به غیرالله را شرک ندانسته، بلکه به همراه تعظیم باید قصد قربت هم لحاظ شود تا اینکه عمل مشرکانه محسوب شود. لذا شرک دانستن رکوع، دستِ بسته، به پا ایستادن به قصد تعظیم، با تعریف خودش از شرک در عبادت سازگاری ندارد و خروج از تعریف به حساب میآید.

و بنا بر تعریف دهلوی، مبنی بر اینکه شرک زمانی است که تعظیم غیرالله به قصد قصد تقرّب باشد، تا زمانی که ما اطّلاعی از قصد مکلّف نداشته باشیم نمیتوانیم حکم به شرک کنیم و وظیفه ما این است که عمل مسلمان را حمل بر صحّت کنیم.

دهلوی در ادامه به نقل برخی از مصادیق شرک عبادی در بین مسلمانان اشاره میکند و آن را به خاطر تشابه عملکرد آنان با مشرکان دوران جاهلی نکوهش میکند، که به برخی از موارد آن اشاره میکنیم:

شدّ رحال به قصد زیارت

به عقیده دهلوی، مشرکان به مواضع متبرکه عزم سفر میکردند و به محض رسیدن به بتهای خود تقرّب میجستند. لذا رسول اکرم(ص) برای اینکه امر جاهلیت رواج نگیرد و سدّ باب انحراف کند سفر به مواضع متبرکه به غیر از مساجد ثلاثه به قصد خصوصیت تبرک را منع کرد و فرمود: «بار سفر بسته نمیشود مگر به سوی سه مسجد [مسجدالحرام، مسجدالنبی و مسجدالاقصی]».[۱۲]

لذا به عقیده دهلوی زیارت قبر و محلّ عبادت ولیای از اولیای الاهی و رفتن به کوه طور همگی مشمول روایت ناهیه نبوی میشود.[۱۳] دهلوی حتّی به نهی هم بسنده نکرد، بلکه آن را از گناهان بزرگ یاد میکند، به طوری که از قتل و زنا بالاتر است.[۱۴]

محدّث دهلوی درباره مستثنی منه حدیث «لا تشدّ الرحال» میگوید:

نهی رسول‌الله(ص) از شدّ رحال به خاطر سدّ ذریعه شرک بوده تا اینکه مردم، هر مسجد و هر مکانی را متبرّک و مورد تعظیم همانند مسجدالحرام و مسجد نبوی و بیت‌المقدّس قرار ندهند؛ همان‌گونه که مردم در دوران جاهلیت این کارها را انجام میدادند، و این منظور رسول‌الله با تقدیر خاصّ مستثنی منه به مسجد و غیره حاصل نمیشود، بلکه باید کلام را بر عموم رها کرد، و بگوییم: «لا تشدّ الرحال إلی مکان من الأمکنه المعظمه بین الناس من المقابر والمساجد إلّا إلی هذه الثلاثه المعظمه».[۱۵]

نقد

محمّد انورشاه کشمیری درباره حدیث «لا تشدّ الرحال» تقدیر «مطلق مکان» در استثناء مفرّغ را نمیپذیرد، و قائل است که فقط باید «مسجد» را در تقدیر گرفت، در این صورت روایت دیگر تعلّقی به زیارت قبور ندارد، کشمیری در تأیید کلامش به روایت مسند احمد که: «لَا یَنْبَغِی لِلْمَطِیِّ أَنْ تُشَدَّ رِحَالُهُ إِلَى مَسْجِدٍ یُبْتَغَى فِیهِ الصَّلَاهُ»[۱۶] تمسّک میکند. در این روایت «مسجد» مستثنی منه است. پس با استدلال محکم کشمیری هم روایت بصره بن‌ابی بصره غفاری و هم روایت ابوهریره هیچ‌گونه دلالتی در خصوص مسئله شدّ رحال پیدا نمیکند.[۱۷]

ابن‌عابدین (متوفی ۱۲۵۲) با تقدیر «مسجد»، اشکالِ شدّ رحال برای صله رحم و تعلّم علم و زیارت مشاهد بالأخصّ زیارت قبر نبی اکرم(ص) و قبر حضرت ابراهیم خلیل(ع) و سائر ائمه را از این حدیث دفع‌شده میبیند.[۱۸]

شبیر احمد عثمانی حدیث را در مقام بیان فضیلت مساجد ثلاثه برمیشمرد که این فضیلت در شدّ رحال به مساجد دیگر وجود ندارد،[۱۹] و به عبارت دیگر، فضیلت تام در شدّ رحال به این مساجد است.[۲۰]

بناء بر قبور

شاه‌ولی‌الله دهلوی درباره یکی دیگر از عادات دوران جاهلی میگوید یکی از عادات یهود و نصاری بناء مسجد در قبرستان بود که ساختن مسجد در آنجا را افضل میپنداشتند. آنها بر روی قبر چراغ میبردند و بر قبور خود طواف و سجده، و در تزیین مقابر اسراف میکردند. در مواضعی که پیامبران و صالحان دفن بودند نماز خواندن را برای خود لازم میدانستند. لذا پیامبر(ص) درباره آنان فرمود: «لعن الله الیهود والنصاری اتّخذوا قبور انبیاءهم مساجد».[۲۱] محدث دهلوی با استناد به همین روایت سجده بر قبور یا حرکت به سوی قبور از روی تعظیم را شرک جلی میداند و اگر از روی قرب الی الله به واسطه ایشان باشد شرک خفی برمی‌شمرد.[۲۲]

امّا به عقیده دهلوی ساخت مسجد بر قبور مسلمانان جایز نیست و باید آن مسجد منهدم و زمینش هموار شود. همچنین قبّههایی که بر قبور بنا میشود هدم آنان واجب است؛ زیرا اساس این بناها بر عصیان پیغمبر(ص) است، و چیزی که بناء آن بر معصیت و مخالفت رسول باشد اولی به هدم از مسجد ضرار است. از این‌رو به سبب وجوب هدم چنین بنایی پیامبر اکرم(ص) بنای بر قبور را منع کرده و کسی را که بر قبری مسجدی بنا کند لعن کرده است.[۲۳]

محدّث دهلوی برای اثبات مدّعای خویش – یعنی حرمت بناء بر قبور-[۲۴] به روایت ابی الهیّاج از امام علی(ع) استناد میکند که رسول خدا(ص) ایشان را فرستاد و به او چنین گفت: «أَنْ لَا تَدَعَ تِمْثَالًا إِلَّا طَمَسْتَهُ وَلَا قَبْرًا مُشْرِفًا إِلَّا سَوَّیْتَهُ»؛ هیچ بتی را رها نکن مگر اینکه از بین ببری و هیچ قبری که برآمده است را رها نکن مگر اینکه هم‌سطح کنی.[۲۵]

همچنین روایت جابر که بر اساس آن پیامبر فرمود: «نَهَى رَسُولُ اللهِ أَنْ یُجَصَّصَ الْقَبْرُ، وَأَنْ یُقْعَدَ عَلَیْهِ، وَأَنْ یُبْنَى عَلَیْهِ»؛ یعنی ایشان نهی کرد از اینکه قبر گچ‌کاری شود و بر روی آن بنشیند و بنا بر روی آن ساخته شود.[۲۶]

نقد

چنان‌که دیدیم دهلوی با روایت «لعن الله الیهود والنصاری اتّخذوا قبور انبیاءهم مساجد» قائل به حرمت بناء بر قبور شد، در حالی که حدیث مذکور ناظر به بناء بر قبور نیست، بلکه روایت از سجده و قبله قرار دادن قبور نهی میکند و اصلاً ناظر به بنای بر قبور نیست.

محمّد زکریا کاندهلوی ذیل حدیث: «اللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ قَبْرِی وَثَناً یُعْبَدُ، اشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَى قَوْمٍ اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ»،[۲۷] کلامی را از قاضی بیضاوی نقل میکند. وی معتقد بود یهود و نصاری بر قبور انبیای خود سجده میکردند و در هنگام خواندن نماز به آنها توجّه کرده و آنها را همانند بتان اخذ میکردند و به همین منظور مورد لعن الاهی قرار گرفتند و مسلمانان از این کارها منع شدند.[۲۸]

نورالدین سندی هم همین کلام کاندهلوی را تأیید می‌کند و وجه کراهت در حدیث مذکور را به این خاطر می‌داند که به عبادت خود قبر کشیده نشود.[۲۹]

روایت ابو‌الهیّاج

امّا در روایت ابوالهیاج قرائنی موجود است دال بر اینکه حدیث ارتباطی به هدم قبور ندارد. زیرا:

ائمّه حدیثی که این روایت را در کتب صحاح و سنن خود ذکر کردهاند این روایات را تحت عنوان «باب الأمر بتسویه القبور» ذکر کردهاند که مرادشان مسطح و مساوی بودن قبر است و اگر غیر این از روایت می‌فهمیدند باید روایت را تحت عنوان «باب الأمر بتخریب القبور وهدمه» ذکر میکردند.

مسلم روایت دیگری را در این باب ذکر میکند که مؤید عدم حمل روایت بر هدم قبور است. راوى مى‏گوید با فضاله در سرزمین روم بودیم. یکى از مصاحبان ما فوت کرد. فضاله دستور داد قبر او را مساوى کنند و گفت: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ یَأْمُرُ بِتَسْوِیَتِهَا»؛ از رسول خدا شنیدم که دستور مى‏داد قبرها را تسطیح کنند.[۳۰] این روایت شاهد بر این است که مراد از تسویه قبور تسطیح آن است، نه هدم بنای بر قبور. زیرا در این جریان بنای بر قبور صورت نگرفته بود تا هدم شود.

مراد از تسویه قبوری که از آن نهی شده است بنا به تصریح فقهای مذاهب اربعه، به ویژه احناف، ارتفاع بیش از حدّ قبر است. سهارنپوری در این باره مینویسد:

ارتفاعی که امر به ازاله آن بر روی قبر شده است نه مقدار تسنیم[۳۱] است و نه مقداری که به خاطر احترام به صاحب قبر شناخته میشود، بلکه منظور ارتفاع زیاد قبر است که در زمان جاهلیت آن را انجام میدادند.[۳۲]

روایت جابر

امّا راجع به روایت جابر، اکثر علما از این روایت کراهت فهیمدند. برای مثال، ترمذی این روایت را تحت عنوان «باب ما جاء فی کراهیه تجصیص القبور»[۳۳] آورده، و از علمای احناف، ابوحنیفه،[۳۴] شبیر احمد عثمانی،[۳۵] و مظهری،[۳۶] کراهت بنای بر قبور فهمیدهاند.

حاکم نیشابوری بعد از نقل حدیث جابر «نهی رسول الله … والکتابه فیها والبناء علیها» میگوید:

به نهی در روایت جابر عمل نشده است؛ زیرا ائمه مسلمین از شرق تا غرب بر روی قبورشان مینویسند و این عملی است که خلف از سلف گرفته است.[۳۷]

تسمیه به نامهای «عبد الرسول و …».

به عقیده دهلوی، یکی دیگر از رفتارهای مشرکان در جاهلیت که در آن مظنّه شرک بود، تسمیه فرزندانشان به نامهای «عبدالعزّی، عبدالشمس و …» بود که خداوند متعال این رفتار را نکوهش کرد و فرمود: «فَلَمَّا آَتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلَا شُرَکَاءَ فِیمَا آَتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ».[۳۸] دهلوی ذیل این آیه کریمه میگوید:

در روایت وارد شده است که حوّاء صاحب فرزندی شد. هنگام نام‌گذاری او که شد، شیطان به او وحی کرد و حواء نام فرزندش را «عبدالحرث» گذاشت.[۳۹] و همچنین احادیث زیادی وارد شده است که رسول خدا(ص) نام‌های اصحاب را از «عبدالعزی و عبدالشمس و …» به «عبدالله و عبدالرحمن و …» تغییر داد.[۴۰]

دهلوی اهل زمان خود را به خاطر اینکه نام فرزندانشان را «عبد فلان» و «غلام فلان» میگذارند نکوهش میکند و این کار آنها را در زمره شرک در تسمیه معرفی میکند.[۴۱] لذا معتقد است اگر کسی نام فرزندش را «عبدالرسول» و «بنده علی» و … بگذارد مشرک میشود.[۴۲]

نقد

ذکر حدیث حوّاء از جانب دهلوی بعد از نقل آیه کریمه اشعار بر این امر دارد که حضرت آدم و حوّاء در این نام‌گذاری نعوذ بالله مشرک شده باشند. در حالی که به اجماع فرق اسلامی پیامبران گرامی از شرک و کفر حتّی در دوران قبل از بعثت به دور هستند، چه رسد در دوران نبوّت ایشان.

علاوه بر این، به اعتقاد مبارکفوری، در سند روایت سمره بن‌جندب، اتّصال سند از عمر بن‌ابراهیم به قتاده ضعیف است،[۴۳] هرچند بسیاری از علمای جرح و تعدیل او را توثیق کردهاند، امّا حتّی به عقیده ابن‌کثیر این روایت در زمره اسرائیلیات است و از کعب‌الاحبار گرفته شده است.[۴۴]

برخی هم بر فرض اثبات این جریان حدیث را دالّ بر مشرک شدن حوّاء نمیدانند؛ زیرا حوّاء نمیدانست که «حارث» اسم ابلیس است.[۴۵]

امّا راجع به تسمیه به «عبدالنبی» و «عبدالرسول»، کشمیری در این باره از رشید احمد کنگوهی نقل میکند که اضافه شدن عبد به غیرخداوند، از دو وجه خالی نیست: یا غیرخداوند معبود به غیر خداست یا نه، در صورت اوّل حرام است و در صورت دوم اگر موهم عبادت غیرالله باشد کراهت دارد، و الّا اگر موهم عبادت نباشد جایز است. لذا تسمیه به عبدالعزّی و عبدالمناف، چون بت در زمان جاهلیت بودند، حرام است و تسمیه به عبدالنبی مکروه و تسمیه به عبدالمطلّب جایز است.[۴۶]

۲ – شرک در استعانت

یکی دیگر از اقسام شرک نزد دهلوی، شرک در استعانت است، و آن یعنی شخص مشرک از کسی حاجتی را بخواهد با علم به اینکه آن شخص قدرت برآوردن حاجت را با تغییر اراده نافذ الاهی داشته باشد. مانند شفای مریضان، زنده کردن، میراندن، رزق دادن، خلق فرزند و … که متضمّن اسماء الاهی است.[۴۷]

به عقیده شاه‌ولی‌الله دهلوی اکثر مشرکان زمان پیامبر به شرک در عبادت و استعانت مبتلا بودند.[۴۸] از این‌رو دأب مشرکان در برآورده شدن حاجاتشان استعانت به غیرخداوند بود. آنها در شفای بیماران و غنای فقرا از غیرخدا مدد میگرفتند و برای آنها نذر میکردند و با این نذوراتشان توقّع رسیدن به خواسته‌هایشان را داشتند و اسم‌های آنها را رجاءً به خاطر برکت ادا میکردند.[۴۹]

دهلوی مردم دوران خود را به خاطر اینکه در طلب حوائج از مردگان در کوشش بودند نکوهش میکند و معتقد است طلب حاجت از مردگان با علم به اینکه میّت سبب در رسیدن به آن حاجت باشد کفر است و احتراز از آن واجب است.[۵۰] به نظر او، بسیاری از مردم، مرتکبِ شرک عبادت و استعانتِ خفی میشوند. آنها پیش خود میگویند شرکی که مبغض خداست غیر از آنچه است که انجام میدهد، در حالی که کارهایشان شرک‌آلود است و این، بدین خاطر است که در شرع تصریح به شرک بودن این اعمال و کشف از ماهیت آنها نشده است.[۵۱]

نقد

در استعانت به غیرخدا دو صورت قابل تصوّر است: یکی صورت استقلال در تأثیر و ایجاد است که در این صورت شبه‌های در آن نیست که شرک است، و دیگری صورت عدم استقلال و بر وجه اعانت و ارشاد در تدبیر کاری، یا شفاعت فردی، یا دفع شرّی باشد. در این صورت هیچ شبههای در آن نیست که شرک نیست. زیرا در احادیث وارد شده است: «یا عباد الله اعینونی» و «یا محمّد انّی اتوجّه بک الى ربّی».[۵۲]

شبیر احمد عثمانی ذیل آیه (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ)[۵۳] با تأکید بر مطلب فوق، میگوید:

استمداد از غیرخداوند در حقیقت جایز نیست، ولی اگر شخصی مقبول واسطه رحمت الاهی باشد و از آن طلب یاری و کمک شود با اعتقاد به اینکه او مستقلّ در یاری رساندن نیست، این استمداد جایز است؛ زیرا استعانت از این ولی در حقیقت استعانت از خداوند متعال است.[۵۴]

توسّل و دیدگاه شاه‌ولی‌الله دهلوی

دهلوی در تفسیر آیه مبارکه (وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ)[۵۵] آورده است که علمای تفسیر معتقدند در حقیقت، وسیله، عمل آدمی است، اعمال نیک وسیله رضای الاهی است.[۵۶] وی دلالت برخی از روایات باب توسّل را، به خاطر اینکه از مظنّه شرک به دور باشد، تأویل می‌کند. برای نمونه، وی در روایت عثمان بن‌حنیف، که ترمذی آن را در سنن خود نقل کرده است، مناقشه می‌کند. در این روایت آمده است که شخص نابینایی از پیامبر طلب شفا کرد و پیامبر به او آموخت بعد از وضو گرفتن بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ نَبِیِّ الرَّحْمَهِ، إِنِّی تَوَجَّهْتُ بِکَ إِلَى رَبِّی فِی حَاجَتِی هَذِهِ لِتُقْضَى لِیَ».[۵۷]

دهلوی معتقد است برای اینکه به شرک جلی گرفتار نشویم باید روایت را تأویل برده و قائل به مجاز شویم؛ زیرا نصّ روایت اشاره به ذات پیامبر اکرم(ص) دارد و اطلاق آن در حال غیبت مجاز است، و مجاز نیاز به علاقه دارد و علاقه آن ذات پیامبر(ص) با وصف نبوت است. این لحاظ در درون تمام مؤمنین وجود داد. لذا شخص داعی به جانب الاهی هنگام دعا ندا میدهد که وسیله من به جانب الاهی ایمان من به پیغمبر توست. مؤید برداشت وی، خطاب در عبارت «فشفعه فیّ» است که دلالت میکند خطاب تخیلی است نه حقیقی؛ زیرا اگر به صورت حقیقی بود باید می‌گفت: «فشفّع هذا النبی».[۵۸]

دهلوی با توجّه به روایت بخاری مبنی بر استسقاء عمر از عبّاس عموی پیامبر که گفت: «اللّهم إنّا نتوسّل بنبیّنا فتسقینا، وإنّا نتوسّل إلیک بعمّ نبیّنا فاسقنا»،[۵۹] توسّل در حال ممات را نمیپذیرد و فقط توسّل را مختصّ به حال حیات میداند.[۶۰]

نقد

محمّد زاهد کوثری از بزرگان حنفیه، آیه مبارکه (وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ) را دلیل بر مشروعیت توسّل به اشخاص و اعمال، و حیات و ممات میداند. او معتقد است آیه مبارکه عام است و تمامی این موارد را در بر میگیرد. کسی بین این حیات و ممات فرق نمیگذارد، مگر اینکه قائل به فنای ارواح بعد از مردن شود، که این قول منجر به انکار بعث میشود، و یا اینکه مدّعی انتفای ادراکات جزئیه از نفس بعد از مفارقت از بدن شود که مستلزم انکار ادلّه شرعیه در این باب است.[۶۱]

جواز توسّل به ذات

کوثری حدیث استسقاء عمر را یکی از دلایل جواز توسّل به ذات میداند؛ زیرا ابن عبد البرّ در الاستیعاب، ذیل این روایت از عمر نقل میکند: «هذا والله الوسیله إلی الله عزّوجلّ»،[۶۲] یعنی عبّاس عموی پیامبر وسیله من برای استجابت دعای من است، چنان‌که قول عمر در روایت که گفت: «وإنّا نتوسّل إلیک بعمّ نبیّنا» صراحت در توسّل به شخص عبّاس رضی الله عنه است.

کوثری حدیث عثمان بن‌حنیف را دالّ بر توسّل به ذات میداند. او معتقد است برگرداندن حدیث از ظاهر آن، تحریف کلام به هوای نفس است، چنانچه استجابت دعا، نه به دعای نابینا بود و نه به دعای پیامبر؛ زیرا در روایت چیزی در این باره نقل نشده است، بلکه تمام الحجه همان نصّ دعایی است که از پیامبر در روایت نقل شده است. این روایت را جماعتی از حفّاظ تصحیح کردهاند.[۶۳]

شیخ‌الاسلام حسین احمد مدنی در نقد معتقدات وهابیها میگوید:

آنان گمان میکنند ذات پیامبر(ص) هیچ فایدهای ندارد. بعد از وفات قادر به احسان به خلائق نیست و لذا توسّل به ذات پیامبر اکرم(ص) بعد از وفات ایشان را جایز نمیدانند. آنان قائل‌اند – نعوذ بالله – نفع عصای ما از پیامبر اکرم(ص) بیشتر است؛ زیرا ما با عصا بسیاری از بدی‌ها را دفع میکنیم ولی پیامبر چیزی از بدیهای ما را نمیتواند دفع کند.[۶۴]

جواز توسّل بعد از ممات

کوثری معتقد است اگر کسی بکوشد عدول عمر به عبّاس در طلب باران را دلیل بر عدم سماع و جاه پیامبر در حال ممات بگیرد سخت در اشتباه است؛ زیرا فعل عمر دلالت دارد بر اینکه توسّل به اقربای حیّ و زنده پیامبر جایز است، همان‌طور که توسّل به پیامبر(ص) جایز است، بلکه در الاستیعاب فی معرفه الأصحاب سبب استسقاء عمر به عبّاس بیان شده است. ابن عبد البرّ میگوید:

در زمان عمر قحطی شدیدی حاصل شد، کعب به عمر گفت: «بنی‌اسرائیل هنگامی که چنین بلایی بر آنان حادث می‌شد از اقربای ذکور انبیا طلب باران میکردند». عمر هم در جواب گفت: «این عموی رسول خدا(ص) و سید بنی‌هاشم است. پس به سوی او رفت و از قحطی شکایت کرد».[۶۵]

محمّد زاهد کوثری در جواز توسّل به سه حدیث دیگر تمسّک میکند:

حدیث اوّل؛ پیامبر اکرم(ص) هنگام خاک‌سپاری فاطمه بنت اسد وارد قبر شد و فرمود: «اغْفِرْ لِأُمِّی فَاطِمَهَ بِنْتِ أَسَدٍ، ولَقِّنْهَا حُجَّتَها، وَوَسِّعْ عَلَیْهَا مُدْخَلَهَا، بِحَقِّ نَبِیِّکَ وَالْأَنْبِیَاءِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِی فَإِنَّکَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»،[۶۶] کوثری رجال این حدیث را تماماً ثقه میداند، و حاکم نیشابوری و ابن حبّان، روح بن‌صلاح را در سند روایت توثیق کردهاند. این حدیث نص در جواز توسّل به احیاء و اموات است، چنان‌که صریح در توسّل به جاه و مقام انبیا است.

حدیث دوم؛ ابوسعید خدری نقل کرده کسی که میخواهد برای نماز خارج شود بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ السَّائِلِینَ عَلَیْکَ، وَبِحَقِّ مَمْشَایَ هَذَا، لَمْ أَخْرُجْ أَشراً، وَلَا بَطراً».[۶۷] این حدیث آشکارا توسّل بر عامّه مسلمانان، چه در حال حیات و چه در حال ممات، را جایز میداند.

حدیث سوم؛ مالک الدار نقل کرده که در زمان خلافت عمر مردم دچار قحطی شدند. مردی نزد قبر پیامبر اکرم(ص) رفت و گفت: «یَا رَسُولَ اللَّهِ! اسْتَسْقِ لِأُمَّتِکَ فَإِنَّهُمْ قَدْ هَلَکُوا».[۶۸]

این حدیث را ابن‌ابی‌شیبه در المصنّف به سند صحیح بنا به تصریح ابن‌حجر در فتح الباری[۶۹] نقل کرده است. دلالت حدیث هم نصّ در توسّل صحابه به پیامبر اکرم(ص) بعد از وفات است، و هم دلیل محکمی در برابر کسانی که توسّل به پیامبر بعد از وفاتشان را جایز نمیدانند.[۷۰]

خلیل احمد سهارنپوری در جواب پرسشی درباره جواز دعا کردن بر پیامبر اکرم(ص) بعد از وفاتش میگوید:

جواب این مسئله نزد ما و مشایخ ما این است که جایز است توسّل به انبیا و صالحین از اولیا و شهدا و صدیقین در حیاتشان و بعد از وفاتشان، لذا شخص متوسّل میتواند در دعایش بگوید: «اللّهم إنی أتوسّل إلیک بفلان أن تجیب دعوتی و تقضیَ حاجتی».[۷۱]

چنان‌که دیدیم، با توجّه به کتاب و سنّت توسّل به پیامبر نه تنها در حال حیات نبی اکرم(ص) و به دعایش جایز است بلکه در حال ممات و به ذات ایشان هم جایز است، و حتّی توسّل به انبیای دیگر و اولیای الاهی در حال حیات و ممات و توسّل به ذات ایشان هم جایز است، و فرق گذاشتن بین این موارد خروج از دلالت آیات و روایات است.

۳ – شرک در دعا

یکی دیگر از اقسام شرک نزد دهلوی، شرک در دعا است، و آن به این صورت است که شخص مشرک غیرخدا را یاد کند با علم به اینکه این کارش در آخرت به نفعش است و یا باعث قربت به خداوند متعال شود،[۷۲] لذا ندا دادن غیرخداوند بر اینکه فلان حاجتش برآورده شود کفر محض است. چون خداوند متعال میفرماید: (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ)؛ فقط تو را عبادت میکنیم و فقط از تو مدد میخواهیم،[۷۳] و همچنان‌که خداوند متعال میفرماید: (وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ)؛[۷۴] یعنی از این قوم زیادهتر گمراهی نیست که مردگان یا دیگر غیرالله را ندا میکنند و ایشان هرگز پاسخ این گمراهان را نمیدهند، میدانند که ایشان میشنوند، بلکه ایشان بیخبران‌اند از ندا کردن و فریاد برآوردن این گمراهان، دهلوی در ادامه می‌افزاید:

کسانی که میگویند: «یا رسول‌الله(ص)» و «یا علی(ع)» و «یا غوث الاعظم» و «یا حسنین(علیهم السلام)» و «یا فاطمه(علیها السلام)» و «ای خواجه» و «یا پیر» احوال خود را از این آیه کریمه ملاحظه فرمایند: (إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء)؛ بیشک تو شنوا نمیکنی مرده را، و شنوا نمیکنی کر را. یعنی در باب شنیدن، مرده و کر برابر است: (وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ)؛[۷۵] نیستی تو ای محمّد(ص) شنواکننده آن شخص را که در قبر است.[۷۶]

نقد

از کلمات دهلوی برداشت میشود که انبیا و اولیای الاهی قادر به پاسخ‌گویی به خلق نیستند و حتّی درخواست از آنان منجر به شرک میشود، امّا در مقابل علمای احناف نظر دیگری دارند. محمّد زاهد کوثری معتقد است بر اهل سلوک و رشد چارهای نیست مگر اینکه توسّل و استغاثه و استمداد به ارواح اولیا و بزرگان داشته باشند؛ زیرا شخص سالک میتواند موانع طریقت خود را دفع کند.[۷۷] وی ندای به پیامبر را بعد از وفاتشان همانند ندای به ایشان در حال غیبت، با استناد روایت عثمان بن‌حنیف جایز دانسته و آن را عمل معمول بین صحابه قلمداد کرده است.[۷۸]

حسین احمد مدنی در الشهاب الثاقب اعتقاد وهابیت مبنی بر شرک دانستن استعانت به رسول خدا با ندای «یا رسول‌الله» را نکوهش کرده، آن را رد میکند.[۷۹]

شبیر احمد عثمانی در تفسیر قرآنش آورده است که خداوند متعال امّت پیامبر را از عذاب دنیایی از امّت پیامبر اکرم(ص) به یمن وجودش برطرف میسازد.[۸۰]

این کلمات حاکی از آن است که چنین نیست که علمای احناف اتّفاق بر شرک بودن این موارد داشته باشند، بلکه بسیاری از علمای احناف با این نظر مخالف‌اند. آنها روح حضرت رسول اکرم(ص) را بعد از وفاتشان صاحب اثر میدانند و فرد مسلمان با استعانت و ندای به ایشان به اذن الاهی رفع بلا و مشکلات میکند.

۴ – شرک در ذبح

یکی دیگر از اقسام شرک نزد دهلوی، شرک در ذبح است، و آن یعنی شخصی حیوانی را براند یا ذبح کند به طوری که گویی اگر این حیوان ذبح نشود حاجتش برآورده نمیشود.[۸۱] همچنان‌که به هنگام ذبح حیوان، نام شرکا را یاد میکردند و یا اینکه حیوان را در جایی ذبح میکردند که بتهایشان را در آنجا کرده بودند. خداوند به خاطر از بین بردن ریشه شرک از این کار نهی کرد و فرمود: (وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ).[۸۲] لذا شارع تحریم را محکم‌تر کرد با حکم به حرمت آنچه از ذبح کردن حیوان انجام میدادند تا اینکه از این کار بازدارنده باشد.[۸۳]

لذا دهلوی باز هم افراد زمانه خویش را نکوهش میکند، کسانی که ذبح حیوان میکنند و از آن به مردم طعام میدهند و میگویند ما برای بزرگان ذبح نمیکنیم و طعام به غیرالله نمیدهیم، بلکه همه را خالصاً لله انجام میدهیم و ثوابش را به بزرگان میبخشیم.

نقد

برای اینکه نظر علمای احناف را درباره ذبح حیوان بیان کنیم باید ابتدا فروعات تسمیه به ذبح حیوان را ذکر کنیم. چند صورت در حکم ذبح حیوان در هنگام تسمیه محتمل است:

ذبیحه با تسمیه غیرالاهی ذبح شود؛ تمامی علمای اسلام طبق نصّ قرآن فتوا به حرمت ذبیحه و حرمت عمل می‌کنند.

اسم الاهی با اسم غیرالله همراه شود، که این قسم به دو صورت است:

الف. اسم غیرخدا بعد از تسمیه بدون عطف ذکر شود؛ مثل اینکه بگوید: «بسم الله، محمّدٌ رسول الله». در این صورت علمای احناف قائل به جواز ذبح و حلّیت ذبیحه میکنند، گرچه حکم به کراهت عمل میکنند.[۸۴]

ب. اسم غیرخدا بعد تسمیه الاهی به صورت عطف ذکر شود؛ مثل اینکه بگوید: «بسم الله و محمد رسول الله».

ذبیحه با تسمیه الاهی ذبح شود، ولی به همراه تعظیم غیر؛ مثل اینکه هنگام قدوم امیری ذبح شود.

در صورت تشریک به عطف و تعظیم به غیرالله، علمای احناف مصداق «ما اهل لغیر الله» میدانند و قائل‌اند که هم عمل حرام است و هم خوردن ذبیحه. امّا اگر ذبح برای مهمان باشد حرام نیست؛ چراکه اکرام مهمان اکرام خداوند است. طبق گفته ابن‌عابدین، فارق بین تعظیم و اکرام فقط قصد و نیّت ذابح است. به نظر او، تا آنجا که ممکن است عمل مسلمان را باید بر وجه صحیح حمل کرد و نمیتوان به آسانی حکم به کفرش کرد، حتی اگر هنگام ذبح و تسمیه، اسم غیرالله را بر نام خدا عطف کند و شریک گرداند؛ زیرا هیچ ملازمهای بین حرمت و کفرش وجود ندارد.[۸۵]

۵ – شرک در نذر و قسم

یکی دیگر از اقسام شرک نزد دهلوی، شرک به خدا در نذر و قسم است، و آن یعنی اینکه شخصی به خاطر شرافت اسم غیرالله و الاه قرار دادن ذات او، نذر کند و قسم به غیرالله کند و التزام به آن نذر و قسم را بر خود واجب بداند.[۸۶]

قسم خوردن به اسماء مبارک

در دوران جاهلیت مشرکین اسماء برخی از مردمان زمانه خود را مبارک میشمردند و عقیده داشتند که قسم دروغ خوردن به نام آنها مستلزم حرام شدن مال و اهل او خواهد شد. پس بر این کار اقدام نمیکردند. لذا طرف مقابل خود را به نام آنها قسم میدادند. در روایتی رسول خدا(ص) فرمود: «مَن حَلَفَ بِغَیْر اللهِ فَقَد أَشَرَکَ»؛ هر کسی که به غیر نام خدا قسم بخورد شرک ورزیده است.[۸۷]

بعد محدث دهلوی درباره این حدیث می‌گوید: «برخی از محدّثین این روایت را بر معنای تغلیظ و تهدید تفسیر کردند ولی من چنین اعتقادی ندارم».[۸۸]

نقد

با مراجعه به روایات باب حلف بغیرالله و بررسی آنها می‌توان بدین نتیجه دست یافت که منظور از غیرالله کافران و بتان بوده است. در روایتی به همین مضمون نقل شده است که عبدالله بن‌عمر نقل می‌کند پدرم به پدرش قسم می‌خورد. پیامبر اکرم(ص) به او گفت: «لا تَحْلِفْ بِأبیکَ، فَإنَّ مَنْ حَلَفَ بِغَیْرِاللهِ فَقَدْ أشْرَکَ».[۸۹] چنان‌که می‌دانیم پدر عمر در آن زمان کافر بود لذا پیامبر او را از این کار نهی فرمود.

و یا در روایت متّفق علیه از نبی اکرم(ص) نقل شده است: «مَنْ حَلَفَ فَقَالَ فِی حَلِفِهِ: «بِاللاّتِ وَالْعُزَّی»، فَلْیَقُلْ: «لا إِلهَ إِلاّ اللهُ».[۹۰] این روایت هم دالّ بر این است که در آن زمان قسم به لات و عزّی مرسوم بوده که پیامبر دستور به گفتن «لا إله إلّا الله» میدهد.

لذا علمای مذاهب اربعه حکم به کفر و شرکِ حالف به غیرالله نمیکنند، بلکه معتقدند این حلف منعقد نمیشود و دستور به استغفار و اعاده کلمه توحید میکنند، و محمّدتقی عثمانی به این امر تصریح کرده و در ادامه می‌گوید: «حتّی اگر کسی قسم به لات و عزّی خورد قسم او منعقد نمیشود، و در این مسئله احناف همانند مذاهب دیگر قائل به عدم کفّاره است».[۹۱]

نتیجه

با بررسی شرک و اقسام و مصادیق آن، می‌توان گفت دیدگاه دهلوی در این خصوص چنین است. وی بسیار تحت تأثیر دیدگاه ابن‌تیمیه است، و در مسائلی که بررسی شد با معیاری که ارائه میدهد به مقابله با مظاهر شرک میپردازد. حال آنکه مواردی را که دهلوی شرک برمیشمرد، علمای اسلام، به ویژه احناف، چنین دیدگاهی ندارند و این مصادیق را از دایره شرک بیرون میدانند.

 

منابع

ابن أبی شیبه، عبدالله، المصنّف فی الأحادیث والآثار، تحقیق: کمال یوسف الحوت، مکتبه الرشد، ریاض: الطبعه الاولی، ۱۴۰۹٫ابن عابدین، محمّد امین، رد المحتار على الدر المختار، بیروت: دار الفکر، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۲٫ابن عبد البر، یوسف، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت: نشر دار الجیل، الطبعه الاولی، ۱۴۱۲٫ابن کثیر، إسماعیل، البدایه والنهایه، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعه الاولی، ۱۴۰۸٫ابن نجیم، زین الدین، البحر الرائق شرح کنز الدقائق، بی‌جا: دار الکتاب الإسلامی، الطبعه الثانیه، بیتا.آلوسی، نعمان، جلاء العینین فی محاکمه الأحمدین، بی‌جا: مطبعه المدنی، ۱۴۰۱٫بخاری، محمّد، صحیح البخاری، تحقیق: محمد زهیر بن‌ناصر، بی‌جا: دار طوق النجاه، الطبعه الاولی، ۱۴۲۲٫ترمذی، محمّد، سنن الترمذی، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت: دار الغرب الإسلامی، ۱۹۹۸٫حسنی طالبی، عبد الحی، نزهه الخواطر وبهجه المسامع والنواظر، بیروت: دار ابن حزم، الطبعه الاولی، ۱۴۲۰٫دهلوی، احمد، الخیر الکثیر، پریس بجنور: المجلس العلمی، ۱۳۵۲٫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، فتح الرحمن بترجمه القرآن، موجود در: www.aqeedeh.com.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ،  البلاغ المبین، شیش محل رود لاهور: المکتبه السلفیه، بیتا.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ،  التفهیمات الإلهیه، هند: المجلس العلمی، ۱۳۵۵٫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ،  الفوز الکبیر فی أصول التفسیر، قاهره: دار الصحوه، ۱۴۰۷٫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ،  تحفه الموحدین، شیش محل رود لاهور: المکتبه السلفیه، بیتا.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ،  حجه الله البالغه، تحقیق: سید سابق، بیروت: دار الجیل، الطبعه الاولی، ۱۴۲۶٫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ،  مصفی به حاشیه مسوّی، دهلی: نشر فاروقی، بیتا.سهارنپوری، خلیل احمد، بذل المجهود فی حلّ أبی داود، بیروت: دار الکتب العلمیّه، بیتا.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، المهنّد علی المفنّد، تحقیق: سید طالب الرحمن، ریاض: جامعه الإمام محمّد بن‌سعود الاسلامیه، الطبعه الاولی، ۱۴۲۷٫سیالکوتی، محمّد بشیر، الامام المجدد المحدث الشاه ولی الله الدهلوی حیاته ودعوته، بیروت: دار ابن حزم للطباعه والنشر والتوزیع، الطبعه الاولی، ۱۴۲۰٫شیبانی، احمد، مسند أحمد بن‌حنبل، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، بی‌جا: مؤسسه الرساله، الطبعه الاولی، ۱۴۲۱٫طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن‌عبد المجید السلفی، القاهره: مکتبه ابن تیمیه، الطبعه الثانیه، بیتا.عثمانی، شبیر أحمد، تفسیر عثمانی (اردو)، کراچی: دار الاشاعه، ۱۴۲۸٫ـــــــــــــــــ ، موسوعه فتح الملهم بشرح صحیح الإمام مسلم، بیروت: دار إحیاء التراث العربیّ، الطبعه الاولی، ۱۴۲۶٫ عثمانی، محمّد تقی، تکمله فتح الملهم، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعه الاولی، ۱۴۲۶٫عسقلانی، احمد، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت: دار المعرفه، ۱۳۷۹٫عفّانی، سیّد بن‌حسین، زهر البساتین من مواقف العلماء و الربانیین، قاهره: دار العفّانی،  بیتا.فریوائی، عبد الرحمن، «شیخ الإسلام ابن تیمیه علومه ومعارفه ودعوته فی شبه القاره الهندیه»، مجله البحوث الإسلامیه، موقع الرئاسه العامه للبحوث العلمیه والإفتاء، موجود در: www.alifta.com.فیومی، احمد، المصباح المنیر، بیروت: دار الفکر للطباعه والنشر، بیتا.کاشف الغطاء، جعفر، منهج الرشاد لمن أراد السداد، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، لبنان: الطبعه الاولی، ۱۴۲۰٫کاندهلوی، محمّد زکریا، أوجز المسالک إلی موطّأ مالک، دمشق: دار القلم، الطبعه الاولی، ۱۴۲۴٫کشمیری، محمّد انور شاه، فیض الباری علی صحیح البخاری، بیروت: دار الکتب العلمیّه، الطبعه الاولی، ۲۰۰۵٫ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، العرف الشذی شرح سنن الترمذی، تصحیح: الشیخ محمود شاکر، بیروت: دار التراث العربی، الطبعه الاولی، ۱۴۲۵٫کوثری، محمّد زاهد، إرغام المرید، قاهره: المکتبه الازهریه للتراث، الطبعه الاولی، بیتا.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، مقالات الکوثری، قاهره: مکتبه التوفیقیه، بیتا.مبارکفوری، صفی الرحمن، منّه المنعم فی شرح صحیح مسلم، ریاض: دار السلام للنشر والتوزیع، الطبعه الاولی، ۱۴۲۰٫مبارکفوری، عبد الرحمن، تحفه الأحوذی بشرح جامع الترمذی، بیروت: دار الکتب العلمیه، بیتا.مدنی، حسین احمد، الشهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، لاهور: دار الکتاب، الطبعه الثانیه، ۲۰۰۴٫مظهری، محمّد ثناء الله، التفسیر المظهری، تحقیق: غلام نبی التونسی، باکستان: مکتبه الرشدیه، ۱۴۱۲٫نیشابوری، محمّد، المستدرک على الصحیحین، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، الطبعه الاولی، ۱۴۱۱٫ نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بیتا

 

منبع: نشریه سراج منیر


پاورقی

[۱] پژوهش‌گر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسه اهل‌البیت: و کارشناسی ارشد مؤسسه مذاهب اسلامی.

meybodi60@gmail.com

[2] . حسنی طالبی، عبدالحی، نزهه الخواطر وبهجه المسامع والنواظر، ج۶ ص۸۵۶٫

[۳] . عفّانی، سیّد بن‌حسین، زهر البساتین من مواقف العلماء والربانیین، ج۲ ص۱۰۶٫

[۴] . فریوائی، عبد الرحمن بن‌عبد الجبار، مقاله: «شیخ الإسلام ابن تیمیه علومه ومعارفه ودعوته فی شبه القاره الهندیه»، مجله البحوث الإسلامیه، ج۴۲، ص۱۶۵٫

[۵] . همان، ص۱۶۶٫

[۶] . سیالکوتی، محمّد بشیر، الامام المجدد المحدث الشاه ولی الله الدهلوی حیاته ودعوته، ص۶۲٫

[۷] . محمّد عزیز شمس وعلی بن‌محمّد العمران، الجامع لسیره شیخ الإسلام ابن تیمیه، ص۶۴۲؛ آلوسی، نعمان بن‌محمود، جلاء العینین فی محاکمه الأحمدین، ص۶۰٫

[۸] . دهلوی، احمد بن‌عبد الحلیم، البلاغ المبین، ص۹؛ همو، تحفه الموحّدین، ص۱۱؛ همو، حجّه الله البالغه، ج۱، ص۱۱۹؛ همو، الفوز الکبیر فی أصول التفسیر، ص۳۵٫

[۹] . همو، التفهیمات الإلهیه، ج۲، ص۶۳٫

[۱۰] . همو، تحفه الموحّدین، ص۲۳-۲۴٫

[۱۱] . کاشف الغطاء، جعفر، منهج الرشاد لمن أراد السداد، ص۵۱٫

[۱۲] . دهلوی، احمد، مصفی شرح موطأ، ص۸۸؛ همو، حجّه الله البالغه، ج۱ ص۱۲۲٫

[۱۳] . همو، حجّه الله البالغه، ج۱، ص۳۲۵٫

[۱۴] . همو، التفهیمات الإلهیّه، ج۲، ص۴۵٫

[۱۵] . همو، شرح تراجم ابواب البخاری، ص۱۰۱٫

[۱۶] . ابن‌حنبل، احمد، پیشین، ج۱۸، ص۱۵۲٫

[۱۷] . کشمیری، محمّد، فیض الباری علی صحیح البخاری، ج۲، ص۵۸۹٫

[۱۸] . ابن عابدین، محمّد امین، رد المحتار على الدر المختار، ج۲، ص۶۲۷٫

[۱۹] . عثمانی، شبیر احمد، موسوعه فتح الملهم بشرح صحیح الإمام مسلم، ج۶، ص۵۳۸٫

[۲۰] . همان، ج۶، ص۴۸۹٫

[۲۱] . بخاری، محمّد، پیشین، ج۲، ص۸۸، ح۱۳۳۰؛ نیشابوری، مسلم، پیشین، ج۱، ص۳۷۶، ح۵۲۹٫

[۲۲] . دهلوی، أحمد، البلاغ المبین، ص۱۴-۱۵؛ همو، تحفه الموحّدین، ۳۹؛ همو، حجّه الله البالغه، ج۱، ص۳۲۷٫

[۲۳] . همو، البلاغ المبین، ص۱۸٫

[۲۴] . همو، حجّه الله البالغه، ج۲، ص۵۸٫

[۲۵] . نیشابوری، مسلم، پیشین، ج۲، ص۶۶۶، ح۹۶۹٫

[۲۶] . همان، ج۲، ص۶۶۷، ح۹۷۰٫

[۲۷] . همان.

[۲۸] . کاندهلوی، محمّد، أوجز المسالک إلی موطّأ مالک، ج۳، ص۵۴۱٫

[۲۹] . سندی، محمّد، حاشیه السندی على سنن النسائی، ج۴، ص۹۵؛ ج۲، ص۴۱٫

[۳۰] . نیشابوری، مسلم، پیشین، ج۲، ص۶۶۶، ح۹۶۸٫

[۳۱] . «تسنیم قبر هنگامی است که قبر از سطح زمین به مقدار کوهان شتر بالا برده شود». فیومی، احمد، المصباح المنیر، ج۱، ص۲۹۱٫

[۳۲] . سهارنپوری، خلیل احمد، بذل المجهود فی حلّ أبی داود، ج۱۴، ص۱۸۷؛ مبارکفوری، صفی الرحمن، منّه المنعم فی شرح صحیح مسلم، ج۲، ص۷۳٫

[۳۳] . ترمذی، محمّد، سنن الترمذی، ج۲، ص۳۵۹٫

[۳۴] . ابن عابدین، محمّد امین، رد المحتار على الدر المختار، ج۲، ص۲۳۷٫

[۳۵] . عثمانی، شبیر أحمد، فتح الملهم، ج۶، ص۵۱٫

[۳۶] . مظهری، محمّد ثناء الله، التفسیر المظهری، ج۶، ص۲۴٫

[۳۷] . نیشابوری، محمّد، المستدرک على الصحیحین، ج۱، ص۵۲۵، ح۱۳۷۰٫

[۳۸] . أعراف (۷): ۱۹۰٫

[۳۹] . ترمذی، محمّد، سنن الترمذی، ج۵، ص۱۱۸، ح۳۰۷۷؛ ابن‌حنبل، احمد، مسند، ج۳۳، ص۳۰۵، ح۲۰۱۱۷٫

[۴۰] . دهلوی، احمد، حجّه الله البالغه، ص۱۲۲٫

[۴۱] . همو، فتح الرحمن بترجمه القرآن، ص۱۷۸٫

[۴۲] . همو، تحفه الموحّدین، ص۳۷٫

[۴۳] . مبارکفوری، عبدالرحمن، تحفه الأحوذی بشرح جامع الترمذی، ج۸، ص۳۶۶٫

[۴۴] . همو، البدایه والنهایه، ج۱، ص۱۰۸٫

[۴۵] . کشمیری، محمّد، العرف الشذی شرح سنن الترمذی، ج۴، ص۲۶۴٫

[۴۶] . همو، فیض الباری علی صحیح البخاری، ج۳، ص۵۳۲٫

[۴۷] . دهلوی، أحمد، التفهیمات الإلهیه، ج۲، ص۶۳٫

[۴۸] . همو، ازاله الخفاء عن خلافه الخلفاء، ج۳، ص۵٫

[۴۹] . همو، حجّه الله البالغه، ج۱، ص۱۲۰-۱۲۱٫

[۵۰] . همو، الخیر الکثیر، ص۱۰۵٫

[۵۱] . همو، حجّه الله البالغه، ج۱، ص۲۰۶٫

[۵۲] . قادری، شاه فضل رسول، سیف الجبّار، ص۱۵٫

[۵۳] . فاتحه (۱): ۵٫

[۵۴] . عثمانی، شبیر احمد، تفسیر عثمانی (اردو)، ج۱، ص۴۹٫

[۵۵] . مائده (۵): ۳۵٫

[۵۶] . دهلوی، أحمد، البلاغ المبین، ص۱۰۷٫

[۵۷] . ترمذی، محمّد، سنن الترمذی، ج۵، ص۴۶۱، ح۳۵۷۸٫

[۵۸] . همو، البلاغ المبین، ص۱۱۱-۱۱۵٫

[۵۹] . بخاری، محمّد، صحیح البخاری، ج۲، ص۲۷، ح۱۰۱۰٫

[۶۰] . همو، البلاغ المبین، ص۱۶٫

[۶۱] . کوثری، محمّد زاهد، مقالات الکوثری، ص۳۳۹٫

[۶۲] . ابن عبد البر، یوسف، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج۲، ص۸۱۵٫

[۶۳] . همان.

[۶۴] . مدنی، حسین احمد، الشهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، ص۲۲۶٫

[۶۵] . ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج۲، ص۸۱۴٫

[۶۶] . طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، ج۲۴، ص۳۵۱٫

[۶۷] . ابن أبی شیبه، عبدالله، المصنّف فی الأحادیث والآثار، ج۶، ص۲۵، ح۲۹۲۰۲؛ ابن‌حنبل، احمد، پیشین، ج۱۷، ص۲۴۸، ح۱۱۱۵۷٫

[۶۸] . همو، المصنّف فی الأحادیث والآثار، ج۶، ص۳۵۶، ح۳۲۰۰۲٫

[۶۹] . عسقلانی، احمد، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۲، ص۴۹۵٫

[۷۰] . کوثری، محمّد، پیشین، ص۳۴۰-۳۴۱٫

[۷۱] . سهارنپوری، خلیل احمد، المهنّد علی المفنّد، ص۳۸٫

[۷۲] . همو، التفهیمات الإلهیه، ج۲، ص۶۳٫

[۷۳] . همو، تحفه الموحّدین، ص۱۱٫

[۷۴] . احقاف (۴۶): ۵٫

[۷۵] . فاطر (۳۵): ۲۲٫

[۷۶] . سهارنپوری، خلیل احمد، پیشین، ص۲۲-۲۳٫

[۷۷] . کوثری، محمّد زاهد، إرغام المرید، ص۵٫

[۷۸] . همو، مقالات الکوثری، ص۴۹-۵۰٫

[۷۹] . مدنی، حسین احمد، الشهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، ص۲۴۴٫

[۸۰] . عثمانی، شبیر احمد، تفسیر عثمانی (اردو)، ج۲، ص۶۷۱٫

[۸۱] . دهلوی، أحمد، التفهیمات الإلهیه، ج۲، ص۶۳٫

[۸۲] . مائده (۵): ۳٫

[۸۳] . همان، ج۲، ص۲۸۰ و ۲۸۳٫

[۸۴] . ابن نجیم، زین الدین، البحر الرائق شرح کنز الدقائق، ج۸، ص۱۹۲٫

[۸۵] . ابن عابدین، محمّد امین، رد المحتار على الدر المختار، ج۶، ص۳۰۹-۳۱۰٫

[۸۶] . دهلوی، أحمد، التفهیمات الإلهیّه، ج۲، ص۶۳٫

[۸۷] . ترمذی، محمّد، سنن الترمذی، ج۳، ص۱۶۲، ح۱۵۳۵٫

[۸۸] . دهلوی، أحمد، حجّه الله البالغه، ج۱، ص۱۲۲٫

[۸۹] . ابن‌حنبل، احمد، پیشین، ج۹، ص۲۷۵، ح۵۳۷۵٫

[۹۰] . بخاری، محمّد، صحیح بخاری، ج۸، ص۲۷، ح۶۱۰۷؛ نیشابوری، مسلم، پیشین، ج۳، ص۱۲۶۷، ح۱۶۴۷٫

[۹۱] . عثمانی، محمّد تقی، تکمله فتح الملهم، ج۲، ص۱۶۰٫