نزدیک ده ماه از حضور «محمد» در جبهه می‌گذشت. وقتی ما به او اصرار می کردیم به مرخصی برود، پاسخ می‌داد: «من در شرایط فعلی اصلاً اعتقادی به مرخصی ندارم. در شرایطی که ناموس ما در گرو وضعیت جنگ است و هر روز دشمن منطقه‌ای از خاک ما را می‌گیرد و مردم را قتل عام می‌کند، من هیچ لزومی نمی‌بینم که به مرخصی بروم!»

یک سال از حضور او در منطقه گذشت، اما او به مرخصی نرفت. تا این‌که پیکر غرق به خونش را از جبهه به شهر بردند.


رسم خوبان ۱۷- تعهد و عمل به وظیفه، ص ۴۸٫/ سروهای سرخ، ص ۱۳۹٫