از روی من رد شوید!
شهید گمنام
هیچ وقت یادم نمیرود، در یک محوری تخریبچی ما شهید شده بود. سیم چین هم نداشتیم. عزیز طلبهی ما که بدنش مجروح بود، با شکم خوابید روی سیم خاردارها و گفت: من که رفتنی هستم، میخواهم این طوری خدمت بیشتری به اسلام بکنم چون تیربار دشمن مرتب داشت بچّهها را میزد، این طلبهی شهید گفت: پایتان را روی من بگذارید و رد شوید. بعد من پرسیدم حالا چرا دمر خوابیدی؟ گفت: این بچّهها که رد میشوند، نمیخواهم با دیدن چشمان من یک وقت احساس خجالت کنند.
منبع کتاب: رسم خوبان ۵ ـ ایثار و فداکاری ـ صفحهی ۵۵/ و خدا بود و دیگر هیچ نبود، ص ۱۳۲ـ ۱۳۱٫
پاسخ دهید