- ثقلین - http://thaqalain.ir -
هیچ وقت یادم نمیرود، در یک محوری تخریبچی ما شهید شده بود. سیم چین هم نداشتیم. عزیز طلبهی ما که بدنش مجروح بود، با شکم خوابید روی سیم خاردارها و گفت: من که رفتنی هستم، میخواهم این طوری خدمت بیشتری به اسلام بکنم چون تیربار دشمن مرتب داشت بچّهها را میزد، این طلبهی شهید گفت: پایتان را روی من بگذارید و رد شوید. بعد من پرسیدم حالا چرا دمر خوابیدی؟ گفت: این بچّهها که رد میشوند، نمیخواهم با دیدن چشمان من یک وقت احساس خجالت کنند.
منبع کتاب: رسم خوبان ۵ ـ ایثار و فداکاری ـ صفحهی ۵۵/ و خدا بود و دیگر هیچ نبود، ص ۱۳۲ـ ۱۳۱٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%a7%d8%b2-%d8%b1%d9%88%db%8c-%d9%85%d9%86-%d8%b1%d8%af-%d8%b4%d9%88%db%8c%d8%af/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.