خورشید بود و جانب مغرب، روانه شد
مدح حضرت علی اکبر علیه السلام؛ شاعر: رضا جعفریخورشید بود و جانب مغرب، روانه شد چون قطره بود و غرق شد و بیکرانه شدآیینه بود و خُرد شد و تکّهتکّه شد تسبیح بود ...
خورشید بود و جانب مغرب، روانه شد چون قطره بود و غرق شد و بیکرانه شدآیینه بود و خُرد شد و تکّهتکّه شد تسبیح بود ...
روان به جانب میدان، علی اکبر شد جهان به دیدهی لیلا ز شب سیهتر شدچون بر شد از افق خیمه همچو بدر منیر جهان ز ...
دل ناتوان لیلا، ز غم تو میگدازد چه کند اگر نسوزد؟ چه کند اگر نسازد؟تو سوار روی نی، مادر دل کبابت از پی نه عجب ...
در رزمگاه عشق، نه فرق پسر شکستگویی درست، شیشه عمر پدر شکست پشتی که جز مقابل یکتا دو تا نشدپشت حسین بود و ز داغ پسر ...
اگر چه عمر جاویدان گرفتی چه زود، ای عمر من! پایان گرفتی!به طومار شهادت، مُهر گشتی زدست دوست، این عنوان گرفتیچنان لبتشنهی دیدار بودی که ...
ای از تَبار آینهها، گَرد کوی تو! وی آبِ روی کوثر و تَسنیم، جوی تو!کار بزرگ کرده ز بس دست کوچکت شد دستها دراز هر ...
سلام ما به حسین و علی اصغر او!امیر عشق که گهواره بود! سنگر او رضیع داده خدایش، نشان سربازیصغیر برهمه، پیدا مقام اکبر او شکفت لاله عصمت ...
لبّیک ای پدر که منت یار و یاورمدر یاری تو نایب عبّاس و اکبرم مدهوش باده ی خم میخانه ی غمممشتاق دیدن رخ عمّ و برادرم آب ...
الا! اهل حرم! من از یم خون، گوهر آوردم فروزان اختری از مهر تابان، بهتر آوردمگلوپاره، بدن گلگون، دهن خونین، دو لب خندان گل از ...
خجل ز تشنگیاش، موج آب خواهد شد گواه غربت او، آفتاب خواهد شدبه یاد خشکی لبهایش تا جهان باقی است روان، سرشک ز چشمِ سحاب ...
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات! یک ...
ماهی من سوی آب، راه ندارد بهر تلظّی به سینه، آه نداردلالهی من بس که داغ تشنهلبی دید جز لب خشکیده و سیاه نداردرنگ رُخش ...
ای اهل کوفه! رحمی، این طفل جان ندارد خواهد که آب گوید، امّا زبان ندارد دیشب به گاهواره، تا صبح ناله می زدامروز روی دستم، دیگر توان ...
مادر نه طفل تشنه خود را به باب دادمهتاب را فلک به کف آفتاب داد چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحم دیدچشمش به لعل ...