می وزد بوی کسی از نامه ام
مراثی امام حسن مجتبی علیه السلاممی وزد بوی کسی از نامه اممی چکد خون جگر از خامه امدل به سودای سخن، گل می کندبر لبم، نام حسن گل می کندیا ...
می وزد بوی کسی از نامه اممی چکد خون جگر از خامه امدل به سودای سخن، گل می کندبر لبم، نام حسن گل می کندیا ...
آن شاخ گل که سبز بود در خزان یکی ستافشانده غنچه ی گل سرخ از دهان یکی ستآن گوهری کز آتش الماس ریزه شدیاقوت خون ...
سر، ز روی شانه های سایه ی خود برنداشتآنکه جز دیوار و سایه یاوری دیگر نداشتسایه ی مردان نارس روز مبهم می شودمرد حق جز ...
شهی که بود ز جانها لطیف تر بدنشنمود همچو زمرد ز زهر کینه تنشامام دوم و سبط رسول و پور بتولکه ذوالجلال بنامید از ازل ...
کس نیست نویسد غم پنهانی من راگوشی نشنیده است پریشانی من راسکان شکند غم، دل توفانی من راپایان نبود بی سر و سامانی من رازیرا ...
سوز غمی است شعله ور از غم غریب ترمثل حضور عشق از آن هم غریب تردر کارزار عشق که میدان حیرت استزخمم غریب آمد و ...
صدای درد به آن سوی زور و زر نرسیدصدا مقابل خود ماند، دورتر نرسیدصدا نجیب تر از قطره های باران بودولی به هرزه علفهای کور ...
بانو کمر به کشتن خورشید بسته انداین بار چندم است دلت را شکسته اند؟این طشت، طشت خون جگر گوشه ی تو نیست؟این تار و پود ...
جز تو ای داغ غمت بر دل زهرا ماندهکیست در خانه خود این همه تنها ماندهماه در پیش تو حیرانی زانو زده ایستچشم در چشم ...
لاله ای بود که با داغ جگر سوخته بودآتشی در دل سودا زده افروخته بودشرم دارم که بگویم تن مسموم تو راخصم با تیر به ...
ز آن طشت پر ز لخت جگر در مقابلش پیدا بود که زهر چه کرده است با دلشمظلوم چون علی و به مظلومیش گواهآن پاره های ...
ای دیده گریه کن که عزای حسن رسیدداغ جگر گداز غریب وطن رسیدگلچین به هر چه بود، بر آن گل امان ندادتا پای غارتش به ...
آن رهبری که روح شکیب مدینه بودگریم به غربتش که غریب مدینه بودصلحی که کرد عزّت اسلام را خریدصبری که داشت راز عجیب مدینه بودشیرین ...
مهرت به کاینات برابر نمی شودداغی ز ماتم تو فزونتر نمی شود از داغ جانگذار تو ای گوهر وجود سنگ است هر دلی که مکّدر نمی شود ظلمی ...