ماه روزه بود و ماهپاره یی از ورای ابرها پدید شد

آفریدگار عشق و عقل نیز شادمان از آنچه آفرید، شد

آسمانیان فراز آمدند، روزهای رفته باز آمدند

دستها به اهتزاز آمدند، خانه علی پر از امید شد

مجتبی که شیعه رسول بود اولین ودیعه بتول بود

ازنهاد مرتضی حلول کرد، بعد ازآن مدینه روسپید شد

دوستان، نا  رشید آمدند! لشکر اَبا یزید آمدند!

بادهای هرزگی به هم رسید، حق درین غبار ناپدید شد

مارهای موسمی، علم شدند! همصدا شدند، هم قسم شدند!

از میانشان ابو شقی ترین، ناگهان ترین ابوسعید شد!!

شعله ها بلند، خطبه ها بلند، پشت در خدا! خدا! بلند

آه! چشم مادرم سیاه رفت! مادرم شکست! ناامید شد!

جنگ، جنگ عقده و عقیده بود، این صدای قامتی خمیده بود

وای! وای! محسنم ز دست رفت! آه! آه! مجتبی شهید شد!

 

شاعر: عبدالحمید رحمانیان