قاتل تبهکار ۵
به روایت ابن نماابن نما گوید:چون زخمهای حضرت افزون گشت و حرکتی در او نماند، شمر دستور داد تا او را تیرباران کنند. عمر سعد ندا داد: منتظر ...
ابن نما گوید:چون زخمهای حضرت افزون گشت و حرکتی در او نماند، شمر دستور داد تا او را تیرباران کنند. عمر سعد ندا داد: منتظر ...
خوارزمی گوید:در آن حال سنان بر او حمله کرد و نیزهای زد و او را به خاک افکند و به خولی گفت: سرش را جدا ...
بلاذری گوید:در آن حال، سنان بن انس بر او حمله کرد و با نیزه بر او ضربتی زد و او افتاد. به خولی گفت: سرش ...
دینوری گوید:سنان بر آن حضرت حمله کرد و نیزهای بر وی زد. حضرت افتاد. خولی فرود آمد تا سر او را جدا کند، دستانش لرزید. ...
ابن شهر آشوب گوید:عمر سعد نزدیک آمد و گفت: سرش را جدا کنید. نصر بن خرشه جلو آمد. همچنان با شمشیرش بر آن حضرت ضربه ...
طبری گوید:عمر سعد نزدیک حسین (ع) آمد. زینب (ع) به او گفت: ای پسر سعد! آیا ابو عبدالله را میکشند و تو به او نگاه ...
محمّد بن سعد گوید:مدّتی دراز از روز درنگ کردم و مردم نسبت به او وقتگذرانی میکردند و خوش نداشتند که علیه او اقدام کنند. شمر ...
سیّد بن طاووس گوید:هلال بن نافع گوید: من با اصحاب عمر سعد ایستاده بودم که فریادگری صدا زد: ای امیر! مژده بده. این شمر است ...
شیخ طوسی روایت کرده است:آن حضرت گفت: «خدایا! ای بلند مرتبه! ای بزرگ شوکت! ای سخت انتقام گیرنده! ای بینیاز از آفریدهها! ای گسترده کبریاء! ...
سیّد بن طاووس گوید:راوی گوید: زینب از در خیمه بیرون آمد، در حالی که صدا میزد: وای برادرم! وای سرورم! وای خاندانم! کاش آسمان بر ...
خوارزمی گوید:سپس شمر فریاد زد: دربارهی او منتظر چه هستید؟ تیرها، نیزهها و شمشیرها از هر سو آن حضرت را در میان گرفت. مردی به ...
خوارزمی گوید:سپس آن حضرت از جنگ ناتوان شد و سر جای خود ایستاد. هر یک از مردم که به طرف او میآمد (و او را ...
ابن عساکر، با سند خویش از مسلم بن رباح، غلام حضرت علی (ع) نقل کرده است که:من با حسین (ع) در روز شهادتش بودم. تیری ...
شیخ مفید گفته است:سپس امام حسین (ع) دست خود را به آستان الهی بلند کرد و گفت: خداوندا! اگر آنان را تا مدّت معینی بهرهمند ...