ابن شهر آشوب گوید:

عمر سعد نزدیک آمد و گفت: سرش را جدا کنید. نصر بن خرشه جلو آمد. همچنان با شمشیرش بر آن حضرت ضربه می‌زد. عمر سعد خشمگین شد و به خولی گفت: فرود آی و سرش را جدا کن. فرود آمد و سر مطهّر حضرت را جدا کرد.

 

 

قال ابن شهر آشوب:

فَدَنَا مِنْهُ عُمَرُ وَ قَالَ: حُزُّوا رَأْسَهُ، فَقَصَدَ إِلَیْهِ نَصْرُ بْنُ خَرَشَهَ فَجَعَلَ یَضْرِبُهُ بِسَیْفِهِ فَغَضِبَ عُمَرُ وَ قَالَ لِخَوَلِیِّ بْنِ یَزِیدَ الْأَصْبَحِیِّ: انْزِلْ فَحُزَّ رَأْسَهُ ‏فَنَزَلَ وَ حَزَّ رَأْسَهُ‏ُُ.[۱]


[۱]– المناقب ۴: ۱۱۱٫