بوی بهشت می وزد از کربلای تو
مدح امام حسین علیه السلام؛ شاعر: ریاضی یزدیبوی بهشت می وزد از کربلای تو ای کشته باد! جان دو عالم فدای تو دیوانه وار، آمده ام تا به قتلگاهوقتی به استغاثه شنیدم، صدای ...
بوی بهشت می وزد از کربلای تو ای کشته باد! جان دو عالم فدای تو دیوانه وار، آمده ام تا به قتلگاهوقتی به استغاثه شنیدم، صدای ...
ای شه که جبرئیل امین شد، غلام توشد پایدار دین خدا از قیام تو چون ابر نوبهار، بریزد ز دیده اشکآید چو بر زبان محبّ تو، نام تو با آنکه ...
کِی خواندهاند بر سرِ نی، مصحف این چنین؟جان را نهادهاند کجا بر کف اینچنین؟ بر عرش نِی، تلاوت قرآن کند که: آه!ز آیینهای که مانده به ...
به بام بر شده ام از سپیده ی تو بگویماذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم اذان به وقت گلویی که قطعه قطعه غزل شدغزل ...
زین درد خون گریست سپهر و ستاره هم خون گشت قلب لعل و دل سنگ خاره هم بر سر زدند از الم زاده ی بتولتنها همین نه ...
پس سرخ شد عمامه ی آن سیّد جلیلتیغ آن چنان زدند که لرزید، جبرئیل زینب به فکر آن که یتیمان اهل بیتچون بگذرند از بر آن ...
چون صبا دید به صحرا، بدن بی کفنش خاک می ریخت به جای کفنش بر بدنش چون که از مرکب خود، شاه به گودال افتاد حمدِ ...
کیست این کشته که جان همه قربان تنش!خاک صحرا، کفن و خون گلو، پیرهنش مصحف فاطمه در قلزم خون افتادهآیه آیه شده چون صفحه ی قرآن، ...
شهید عشق که بگذشته از سر بدنشعدوی تنگ نظر جامه میبرد ز تنش تنی که گشته مشبّک ز تیر و تیغ و سنانچه حاجت است؟ دگر، ...
شهید عشق که تنگ است، پوست بر بدنشتو خصم بین که به یغما، زره برد ز تنش زره به غارت اگر برد، خصم خیره چه غم؟که ...
لباس کهنه بپوشید، زیر پیرهنشمگر که بر نکشد خصم بدمنش ز تنش لباس کهنه چه حاجت؟ که زیر سمِّ ستورتنی نماند که پوشند جامه یا کفنش که ...
ﭘﯿﮑﺮ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﺎﺭه ﻭ ﺑﺮ ﻧﻮﮎ ﻧﯽ ﺳﺮﺵ ﮔﻮﯾﻢ ﺯ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ﺳﺮﺵ ﯾﺎ ﺯ ﭘﯿﮑﺮﺵ؟ ﮔﻮﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺯ ﺳﺮﺵ، ﺳﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ ﺷﻤﺮ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ...
خونی که شد روان ز تن پُر جراحتشامروز نافه گشته، ببویید تربتش این خاک مُشک بو ز جگرهای سوخته استکز تشنگی گداخت ز اصحاب و عترتش سیبی ...
به قتلگه ز سر شوق، گفت شاه حجاز«منم که دیده به دیدار دوست کردم باز» بدین شرف که شدم کشته محبت تو «چه شکر گویمت؟ اى کارساز ...