ای شه که جبرئیل امین شد، غلام تو

شد پایدار دین خدا از قیام تو

 

چون ابر نوبهار، بریزد ز دیده اشک

آید چو بر زبان محبّ تو، نام تو

 

با آنکه بود آب، برای همه حلال

ای چشمه حیات! چرا شد حرام تو؟

 

در حیرتم که بر لب آب از عطش چرا

شاها! کبود شد لب یاقوت فام تو؟

 

ما را هوای کوی تو پیوسته در سر است

چون اوفتاده مرغ دل ما به دام تو

 

از دود آه چشمه خورشید تار شد

آتش زدند چونکه ز کین بر خیام تو

 

در کام ما همواره بود تلخ زندگی

زآن رو که تشنه ای شه دین! بود کام تو

 

«قدسی» از آن به یاد شراب طهور نیست

نوشیده چون شراب محبت زجام تو

 

شاعر: غلامرضا قدسی