کجا بروم؟
شهیدان اکبر و حمید صالحنژادشب «عملیّات فاو»، شهید حمید صالحنژاد تمام گردان را در تاریکی شب جمع کرد و به آنها گفت: «فردا عملیّات است. هر کس از ته ...
شب «عملیّات فاو»، شهید حمید صالحنژاد تمام گردان را در تاریکی شب جمع کرد و به آنها گفت: «فردا عملیّات است. هر کس از ته ...
شهید میثمی در پاسخ برادری که از او توصیه و نصیحتی خواسته بود، گفت: «خودتان را محک بزنید، ببینید وقتی کار خیری به دست شما ...
محمد باقری برادر سردار شهید «حسن باقری» میگوید: بعد از عملیّات بیت المقدّس که اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد، از طرف سپاه قرار شد ...
از خصوصیّات دیگر شهید جعفرزاده این بود که ارادهای قوی داشت. به عنوان مثال؛ اوایل که برای تشکیل واحد تخریب، نیرو جذب میکردیم، بچّهها را ...
در منطقهی کردستان رودخانهای بزرگ و خروشان بود. سیمهایی را برای عبور از رودخانه متصل کرده بودند. شهید اخلاقی در استفاده از این سیمها مهارت ...
مرتضی توجّه ویژهای به مسائل اعتقادی و عرفانی داشت.در گرمای سوزان تابستان بستان، موهای سر خود را با تیغ تراشیده بود. وقتی از او سؤال ...
هیچ کس از خانواده اطلاع نداشت که او دورهی تخریب را گذرانیده است. وقتی از دوستان شنیدیم که او تخریب رفته، معترض شدیم. امیر در ...
حرفهای احمد مثل همیشه روحیّهی ما را عوض کرد. او به ما گفت: «بدون اخلاص نمیشود وارد میدان شد.»شاید باور نکنید. پس از آن گره ...
حسن یک سال قبل از شهادت، نهج البلاغهای را به من هدیه کرد که در صفحهی اوّل آن نوشته بود: «إنشاءالله با استفاده از این ...
در یکی از روزهای گرم تابستان سال ۶۴، پس از صرف ناهار با سایر دوستان که اکثراً فرهنگی و دبیران دبیرستانهای استان یزد و مسؤولین ...
اواخر جنگ بود، قبل از پذیرش قطعنامه. متأسفانه آن روحیات اوّلیه، اندکی رنگ باخته بود. گهگاهی حرکاتی از بعضیها سر میزد که با شأن و ...
ازش پرسیدم «تو فکر میکنی مهدی چه جور آدمیست؟»گفت «مرد. به معنای واقعی کلمه مرد.»یک سال بیشتر اختلاف سن نداشتند و حمید به او به ...
من توی بسیج بودم، خانهمان هم جای دوری بود که ماشین رو نبود. باید بیست سی دقیقه پیاده میرفتیم تا به جاده میرسیدیم. فراموش نمیکنم ...
آمدیم ارومیه و آمدند پیشوازمان و یکی از خانمهای فامیل گفت «خستهی راهها برگشتند.»همهاش فکر میکنم که «یعنی ما فقط خستهی راهها بودهایم؟»فکر میکنم «یعنی ...