درایت و آرامش
شهید محمد حسین کریم پوراحمدی«یک روز دو ساک برزنتی پر از اسلحهی کلت آوردند و در مسجد گذاشتند، بدون اطّلاع قبلی و بدون هیچ برنامهای گفتند بین برادران توزیع ...
«یک روز دو ساک برزنتی پر از اسلحهی کلت آوردند و در مسجد گذاشتند، بدون اطّلاع قبلی و بدون هیچ برنامهای گفتند بین برادران توزیع ...
ماه رمضان، قبل از انقلاب در مراسم احیاء، آقای «رحیمی» تعداد زیادی اعلامیّه و عکس حضرت امام (ره) را روی پنکه سقفی جاسازی کرده بود.بر ...
به خاطر دارم، در ماههای دی و بهمن سال پنجاه و شش، مرا با خود به کنار زایندهرود برد. در آن سوز سرمای شدید زمستانی، ...
یک روز ظهر در مسجد نشسته بودیم و شهید حسینی تدریس میکرد. در میدان شهر که نزدیک مسجد حکیم بود به مناسبت تولد پسر پهلوی ...
قبل از پیروزی انقلاب از «قم» به زیارت امام رضا علیه السّلام میرفتیم. برای اقوام مقداری سوهان و سوغاتی تهیه کردیم. «محمّد» آقا تعدادی از ...
به پیشنهاد یکی از دوستان، تصمیم گرفتیم اعلامیّههای امام را لای سه جزء قرآن در مسجد بگذاریم. مجالس ختم در مسجد «آیتی» برگزار میشد. آن ...
و بعدتر که صیّاد در ستاد کل بود، هر وقت دلم میگرفت و از دنیا و زندگی روزمرّه خسته میشدم، میرفتم دیدنش. میآمدم که درد ...
هر کاری را که به او میسپردند، قبلش دو رکعت نماز میخواند و متوسّل میشد به ائمّه. نیّت میکرد که این کار را برای رضای ...
خیلی دوستش داشتم. با وجود اختلاف نظرهایی که داشتیم، باز هم دوستش داشتم. به این خاطر دوستش داشتم که حرف و عملش یکی بود. وقتی ...
آقای همدانی، فرماندهی تیپ انصار بود و حسن تُرک مسؤول طرح و عملیّات. آقای همدانی از آن تیپ رفت و آقای کیانی شد فرماندهی تیپ ...
علی تجلّایی در دل همهی رزمندگان آذربایجان جا داشت. حماسهی او در روزهایی که دشمن سوسنگرد را در محاصرهی خود داشت، هنوز از اذهان پاک ...
عنوان فرماندهی و مسؤولیّت را هیچگاه برای خودش مانع کار نمیدانست. هر کجا احساس میکرد به وجودش نیاز است، سریع حاضر میشد.گاهی از خط مقدّم ...
الوارها خیلی سنگین بود. هر الوار را چند نفر در گل و لای و بارندگی و سرمای هوا با مشقّت میبردند بالای ارتفاع تا سنگر ...
چشمهایش را چسبانده بود به دوربین. زل زده بود توی آتش. از پشت شعلهها عراقی بود که جلو میآمد با کلّی پیامپی و تانک و ...