علی تجلّایی در دل همه‌ی رزمندگان آذربایجان جا داشت. حماسه‌ی او در روزهایی که دشمن سوسنگرد را در محاصره‌ی خود داشت، هنوز از اذهان پاک نشده بود.

تواضع، بخش جدانشدنی از وجودش به شمار می‌رفت.

این حرف را دهان به دهان شنیده بودیم که پیش از شروع جنگ تحمیلی، علی آقا به همراه ناصر بیرقی رفته‌اند افغانستان کمک مجاهدین افغانی. اگر به اختیار خودش بود هیچ وقت در این باره حرفی نمی‌زد، تواضع عجیبی داشت. حاج مقصود گفت: «علی آقا حالا فرصت خوبی است که درباره‌ی رفتن‌تان به افغانستان صحبت کنید. یک چیزهایی به گوشمان خورده، ولی از خودتان نشنیده‌‌ایم.»

همیشه متبسّم حرف می‌زد. گفت: «خُب درست شنیده‌اید، با برادر بیرقی رفته بودیم. شوروی کشورشان را اشغال کرده بود و مجاهدین افغانی هم واقعاً در شرایط سختی می‌جنگیدند. برای هر مجاهد افغانی روزانه فشنگ سهمیه می‌دادند که فقط می‌توانستند به مقدار سهمیه شلیک کنند. ما به آن‌ها آموزش نظامی می‌دادیم. امکانات برای ما هم خیلی محدود بود. مدّتی که آن‌جا بودیم رابطه‌ی خوبی با مجاهدین داشتیم. آن موقع هنوز جنگ شروع نشده بود، وقتی جنگ آغاز شد، برگشتیم ایران.»

در همین حال یک رزمنده‌ی بسیجی یا الله گفت و آمد تو، گفت: «من از تعاون گردان آمده‌ام. هر کس کارت شناسایی و پلاک ندارد، همین الآن بگوید تا برایش بنویسم.»

همه کارت و پلاک داشتیم به جز علی تجلّایی. «برادر من ندارم.» اسم: علی تجلّایی. مسؤولیّت تک تیرانداز!

نیروی تعاون علی آقا را نمی‌شناخت، نوشت و رفت دنبال کارش. از جواب‌های علی آقا جا خوردیم. او در میان فرماندهان سپاه از جهات مختلف زبانزد بود و به تمام معنا یک نظامی معتقد و متعهد به شمار می‌رفت. بسیاری از پاسداران استان آذربایجان شرقی را او آموزش داده است. ما که او را می‌شناختیم، تک تیرانداز بودنش برایمان قابل هضم نبود.


کتاب رسم خوبان ۲- مقصود تویی؛ شهید علی تجلّایی، ص ۸۰ تا ۸۲٫ / پا به پای یاران، صص ۱۱۳ ۱۱۲٫