آغاز مأموریت جناب مسلم و ماجراهای پس از آن(بخش اول)
سیری در مقتل نویسی و تاریخ نگاری عاشورا از آغاز تا عصر حاضرجناب مسلم درروز پنجم شوال وارد شهر کوفه شد شهری حادثه خیز با گرایش و افکار مختلف و به خانه مختارثقفی رفت . با جمع ...
جناب مسلم درروز پنجم شوال وارد شهر کوفه شد شهری حادثه خیز با گرایش و افکار مختلف و به خانه مختارثقفی رفت . با جمع ...
طبری گوید:عابس بن ابی شبیب شاکری و شوذب، غلام بنی شاکر آمدند. پرسید: شوذب! در دل تصمیم داری چه کنی؟ گفت: چه کنم! همراه تو، ...
چرا ای غرق خون! از خاک صحرا بر نمی خیزی؟حسین آمد به بالینت تو از جا بر نمی خیزی؟ نمـاز ظـهر را با هم ادا کردیم ...
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای خوش به حال لب اصغر! که تو سقّا شدهایآب از هیبت عبّاسی تو میلرزد بیعصا آمدهای، حضرت موسی شدهایبه ...
جان عمو! برای حرم، فکر آب کن رفع عطش، ز عترت «ختمیمآب» کنسقّای تشنگان حریم خدا تویی از بهر تشنگان حرم، فکر آب کنای یادگار ...
میان ماه بنیهاشم و مه تابان تفاوت است ز حدّ وجوب تا امکانمه سپهر شود گاه بدر و گاه هلال ولی نمیرسد این بدر را ...
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنمو خدا خواست که بی دست و سر آغاز کنم چشمم از عشق و خجالت زدگی پر شده ...
بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم هر دم از غصّهی جانسوز تو، آتش گیرم مادرم داد به من درس وفاداری را عشقِ شیرین ...
ای نازنین برادرِ با جان برابرم! افتادهای به خون ز چه؟ ای میر لشگرم!برخیز بهر یاریام، ای آن که بودهای در هر بلیّه یارم و ...
مَپْسند، ای امید من و میر لشگرم! دو نان کِشند بانگ شعف در برابرمپُشتم شکست و رشتهی امّید من گسست هرگز چنین شکست نمیبود باورمگر ...
افتاد دست راست، خدایا! ز پیکرم بر دامن حسین رسان، دست دیگرمچون دست من، لیاقت دامانِ او نداشت انداختم به راه که بردارد از کَرَمبیدست ...
ای که می پرسی ، کجا من لعل خندان داشتم! بند مشک آب را وقتی به دندان داشتم چون به نخلستان رسیدم شد امیدم نا ...
هزار بار گر افتد به خاک پای تو دستم هنوز از تو و از هدیۀ کمم، خجل استم چنان به عشق تو گشتم اسیر، یوسف زهرا!که مشتبه ...
قحط آب است و صدف از روی گوهر شد، خجل هم ز مادر، طفل و هم از طفل، مادر شد، خجلکافری از بس که زآن ...