ای که می پرسی ، کجا من لعل خندان داشتم!
بند مشک آب را وقتی به دندان داشتم


چون به نخلستان رسیدم شد امیدم نا امید
با وجود آنکه امّید فراوان داشتم

 

 دجله از سرچشمه ی آبش چه کم می شد؟ اگر
من به دست آرزو، یک جرعه از آن داشتم


در کنار علقمه ازخجلت دست تهی
ظهرعاشورا،غم شام غریبان داشتم


هرچه گل بود از عطش پژمرد و من در اشک چشم
حیرت از آن غنچه سر در گریبان داشتم


گلشن توحید را سیراب می کردم ز اشک
«گر به قدر عقده ی دل، چشم گریان داشتم»


باغبان چشم انتظار دیدن من بود و من
با خیال روی جانان گل به دامان داشتم


می فریبد کی مرا خط امان اهرمن؟
من که عمری دست در دست سلیمان داشتم


ای مراد عاشقان! ای کاروان سالار عشق!
پاس داری کردم از راه تو تا جان داشتم


از حرم وقتی برای بردن آب آمدم
با کبوترهای معصوم تو پیمان داشتم


پیش این گلهای پرپر ، عذر بی دستی بس است
گرچه من از شرمساری اشک پنهان داشتم


بست چون تیر ستم شیرازه ی چشم مرا
روی گلبرگ لبم آیات قرآن داشتم


با کدامین دیده اینک برجمالت بنگرم؟
من که از دیدار تو امّید درمان داشتم


اشک من رنگ «شفق» شد، کاروان در کاروان
بس که رنج و غم، بیابان در بیابان داشتم

 

شاعر:محمد جواد غفور زاده