ثقلین
TasvirShakhesbasiraT14

سر منشأ تمام خطاها

شهید سید محسن زرنگ‌زاده

«سیّد»  اگرچه نوجوانی بیش نبود، اما از همان نوجوانی هیچ علاقه‌ای به دنیا نداشت و وابستگی به آن را سرچشه‌ی تمامی لغزش‌های آدمی می‌دید. یکی ...

TasvirShakhesshahid329

پوتین پاره!

شهید مهدی باکری

یک بار دیگر آمد تدارکات لشکر، دیدم پوتینش پاره است.به یکی از نیروها (محمدوند) گفتم: «شماره‌ی پوتین آقا مهدی چند است؟»گفت: «گمانم شش.»گفتم: «یک جفت ...

TasvirShakhesshahid326

من حقوقم را گرفته‌ام

شهید مهدی باکری

به مهدی وقتی شهردار ارومیه بود، گفتم: «تو الان دیگر ازدواج کرده‌ای، احتیاج داری، لااقل بگذار حقوقت را حساب کنیم بروی از حسابداری…»گفت: «من حقوقم ...

TasvirShakhesshahid324

بالا شهر

شهید محمد بروجردی

پس از انقلاب با بروجردی به دنبال خانه می‌گشتیم. آن موقع خانه‌ی مصادره‌ای زیاد بود. نشانی یکی از آن خانه‌های مصادره‌ای را گرفتیم. این خانه ...

TasvirShakhesshahid321

ناشناخته

شهید محمد ابراهیم همّت

شبی در یکی از محورها نیمه شب از فرط خستگی داخل چادر بچّه‌های بسیجی می‌شود و تا صبح کنار آن‌ها می‌خوابد. صبح وقتی بچّه‌های لشکر ...

TasvirShakhesvarzesh2

پرده‌های طاغوتی

شهید عبدالمهدی مغفوری

بعد از ازدواج خانه‌ای اجاره کردیم. روزی که قرار شد جهیزیه‌ام را ببرم، گفت: این همه وسیله را برای چی می‌خواهی؟اصرار داشت که وسایل زیاد ...

TasvirShakhesshahid320

 مثل سرباز

شهید مسعود منفرد نیاکی

روزی یک نامه‌ی رمزی از قرارگاه رده‌ی بالاتر به لشکر ابلاغ شد. یادم می‌آید تیرماه بود و ساعت ۳ بعد از ظهر. گرمای طاقت‌فرسا همه ...

TasvirShakhesshahid319

نه همین لباس زیباست، نشان آدمیّت

شهید عباس بابایی

شهید بابایی بیشتر وقت‌ها سرش را با نمره‌ی چهار ماشین می‌کرد. این موضوع علاوه بر وضعیت ظاهری و نوع لباسی که به تن می‌کرد، باعث ...

TasvirShakhesshahid316

با این پوتین‌ها احساس راحتی می‌کنم!

شهید عباس بابایی

در طول جنگ تحمیلی، مدتی مسؤولین پشتیبانی و تدارکات (مارون یک) دزفول را به عهده داشتم. چند باری تیمسار بابایی را در لباس بسیجی در ...

TasvirShakhesshahid315

کیف مدرسه

شهید حسن صوفی

دوره‌ی ما، دبیرستانی‌ها صبح و بعد از ظهر بودند.هر روز پیاده می‌آمد، پیاده هم برمی‌گشت، مثل خیلی‌ها. از دور که می‌آمد، تابلو بود. راه رفتنش، ...

TasvirShakhesshahid314

چرا مسؤول این‌گونه زندگی می‌کند…؟

شهید محمود اخلاقی

سید احمد مهدوی یکی از دوستان شهید بزرگوار محمود اخلاقی نقل می‌کند: «شهید بزرگوار محمود، بسیار انسان صریحی بود و مسأله‌ای را که تشخیص می‌داد ...

TasvirShakhesshahid313

دو تا بالش، دو تا پتو!

شهید محمد تقی رضوی

عید با بچه‌ها رفتیم اهواز دیدنشان. بعداز مدت‌ها، خشکم زد. ناخودآگاه زدم زیر گریه. یک اتاق داشتند توی ساختمان‌های کیانپارس.دو تا پتو از جهاد گرفته ...

TasvirShakhesshhahid312

فقط بنویس مسؤول عملیات

شیهد میربیک رشنویی

اهل تفاخر و خودنمایی نبود.این  را ستوان دوم هاشم شامردای از همرزمان و پرسنل تحت امر شهید رشنویی صحه می‌گذارد که سال ۶۸ شهید میربیک ...

TasvirShakhesshahid310

فاتح عملیات!

شهید محمود کاوه

والفجر ۹ تمام شده بود. بچه‌های صدا و سیما رفتند سراغش. بساط مصاحبه را پهن کردند. خبرنگار، رو به دوربین، شروع کرد به صحبت: «ما ...

صفحه 41 از 63« بعدی...102030...3940414243...5060...قبلی »