ثقلین
TasvirShakhesakhlagh8

من می‌مانم

شهید گمنام

یکی از نیورهایی که در پیرانشهر با ایشان آشنا شده بودم، سخت مجروح شده بود. چون وزن سنگینی داشت، نتوانستم او را کول کنم و ...

TasvirShakhessabr7

در حال تیمّم

شهید سیّد حسن سیّد طیب

سیّد حسن سیِد طیب در هنگام پاکسازی نخلستان‌های فاو شهادت رسید و دو شبانه‌روز در میان نیروهای خودی و نیروهای دشمن بر زمین ماند. سرانجام ...

TasvirShakhessabr5

شب چهاردهم

شهید عابدینی

سَر شهید عابدینی فرمانده‌ی گردان ۴۱۰ خیلی خراب بود. گوش تا گوش سرش شکسته بود. دکتر گفت: «سوزن باریک ندارم که بتوانم سَرت را بدوزم.»شهید ...

TasvirShakhessabr4

صبر و استقامت- شدّت سرما و گرسنگی!

شهید ناصر کاظمی

اوایل جنگ بود و منطقه‌ای که می‌بایست در آن‌جا عملیات شود، ارتفاعات بالای نوسود بود. بسیاری می‌گفتند نیروهایی که آمده‌اند تا به حل جنگ نکرده‌اند ...

TasvirShakhessabr2

صبر و استقامت- صبور

شهید سیّد محسن حسنی

اوّلین باری که در جبهه مجروح شد، حدود هجده روز بستری بود. یکی از دوستانش به «محسن» گفت: «به خانواده‌ات خبر بدهم؟»محسن گفت: «نه! نمی‌خواهم ...

TasvirShakhessabr1

ییلاق بچّه‌های جبهه

شهید سیّد محسن حسنی

از زمانی که پا به جبهه گذاشت، هیچ وقت راضی نشد برای مرخّصی به «مشهد» بیاید  و با هم به خارج شهر یا ییلاق برویم. ...

TasvirShakhesakhlagh28

کهنه‌ی پتو

شهید ناصر قاسمی

هر چی پتوی نرم و قفنگ بود، مال بچّه‌ها بود.دست آخر «ناصر» وقتی مطمئن می‌شد که همه پتو دارند، با کهنه پتویی هر جا که ...

TasvirShakhesakhlagh27

احتیاجی به سیم خاردار نیست

شهید اسماعیل دقایقی

اصولاً برخورد با این گونه افراد که با جمهوری اسلامی جنگیده و اسیر شده بودند، نیازمند به تصمیمی شجاعانه و اعتماد به نفس داشت و ...

TasvirShakhesakhlagh25

زندان بزهکاران

شهید سیّد حسین علم الهدی

 در سال ۵۳ که حسین را دستگیر کردندف او را به بند نوجوانان زندان بردند. زندانیان این بند، نوجوانانی بزهکار بودند که به جرم دزدی ...

TasvirShakhesakhlagh23

شیوه‌ی علمدار

شهید سیّد مجتبی علمدار

شیوه‌ی خاصی هم در جذب جوانان داشت. گاهی حتّی خود من هم به سیّد می‌گفتم: «این‌ها کی هستند می‌آوری هیأت؟ به یکی می‌گویی بیا امشب ...

TasvirShakhesakhlagh22

پیراهن نو

شهید غلامرضا خرمی‌نیا

از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت. فریاد کوتاهی زد: «آخ‌جون این هم از پیراهن نو.»خیلی خوشحال بود. از همان لحظه‌ی اوّل فکر می‌کرد که اگر ...

TasvirShakhesakhlagh20

پادرمانی

شهید ناصر فولادی

یک روز به اتّفاق ایشان از جاده‌ای عبور می‌کردیم. متوجّه شدیم که یک ماشین به گوسفندی زده است. من متوجّه شدم که راننده‌ی ماشین و ...

TasvirShakhesakhlagh19

ارشد

شهید عبّاس بابایی

اوایل سال ۱۳۴۹ در کلاس آموزش زبان انگلیسی مرکز آموزش‌های هوایی درس می‌خواندم و سمت ارشدی کلاس را داشتم؛ از آغاز تشکیل کلاس چند روزی ...

TasvirShakhesakhlagh`8

همان لبخند، همان سلام

شهید محمّد بروجردی

 همسایه بروجردی بود، سر مسأله‌ای با برادر بروجردی درگیری پیدا کرد. ما هم بودیم، پادرمیانی کردیم و به قضیه فیصله دادیم.فردا همسایه آمد پیش ما، ...

صفحه 62 از 63« بعدی...102030...5960616263