ثقلین
TasvirShakhesshahid334

ساک سوغاتی

شهید حجت الاسلام محمّد شهاب

 قبل از پیروزی انقلاب از «قم» به زیارت امام رضا علیه السّلام می‌رفتیم. برای اقوام مقداری سوهان و سوغاتی تهیه کردیم. «محمّد» آقا تعدادی از ...

TasvirShakhesshahid334

قیافه‌های  دیدنی

شهید حجت الاسلام محمد شهاب

به پیشنهاد یکی از دوستان، تصمیم گرفتیم اعلامیّه‌های امام را لای سه جزء قرآن در مسجد بگذاریم. مجالس ختم در مسجد «آیتی» برگزار می‌شد. آن ...

TasvirShakhesshahid335

تا خدا نخواهد، طوری نمی‌شود

شهید علی صیّاد شیرازی

و بعدتر که صیّاد در ستاد کل بود، هر وقت دلم می‌گرفت و از دنیا و زندگی روزمرّه خسته می‌شدم، می‌رفتم دیدنش. می‌آمدم که درد ...

TasvirShakhesshahid333

پیروزی و ناکامی را لطف خدا می‌دانست

شهید علی صیّاد شیرازی

هر کاری را که به او می‌سپردند، قبلش دو رکعت نماز می‌خواند و متوسّل می‌شد به ائمّه. نیّت می‌کرد که این کار را برای رضای ...

TasvirShakhesshahid332

حرف و عملش یکی بود

شهید علی صیّاد شیرازی

خیلی دوستش داشتم. با وجود اختلاف نظرهایی که داشتیم، باز هم دوستش داشتم. به این خاطر دوستش داشتم که حرف و عملش یکی بود. وقتی ...

TasvirShakhesshahid331

قبل و بعد مسؤولیّت، برایش فرقی نکرد!

شهید حسن تُرک

آقای همدانی، فرمانده‌ی تیپ انصار بود و حسن تُرک مسؤول طرح و عملیّات. آقای همدانی از آن تیپ رفت و آقای کیانی شد فرمانده‌ی تیپ ...

TasvirShakhesshahid330

تک‌تیرانداز هستم!

شهید علی تجلّایی

علی تجلّایی در دل همه‌ی رزمندگان آذربایجان جا داشت. حماسه‌ی او در روزهایی که دشمن سوسنگرد را در محاصره‌ی خود داشت، هنوز از اذهان پاک ...

TasvirShakhesshahid329

خودنمایی در وجودش نبود

شهید مصطفی نسّاج

عنوان فرماندهی و مسؤولیّت را هیچ‌گاه برای خودش مانع کار نمی‌دانست. هر کجا احساس می‌کرد به وجودش نیاز است، سریع حاضر می‌شد.گاهی از خط مقدّم ...

TasvirShakhesshahid329

فرمانده محور

شهید مصطفی نسّاج

الوارها خیلی سنگین بود. هر الوار را چند نفر در گل و لای و بارندگی و سرمای هوا با مشقّت می‌بردند بالای ارتفاع تا سنگر ...

TasvirShakhesshahid328

غرور نگیردتان

شهید مصطفی ردّانی‌پور

چشم‌هایش را چسبانده بود به دوربین. زل زده بود توی آتش. از پشت شعله‌ها عراقی بود که جلو می‌آمد با کلّی پی‌ام‌پی و تانک و ...

TasvirShakhesshahid327

روح نماز

شهید حسن باقری

در دفتر خاطرات او نوشته شده بود: «دیشب متأسفانه بدون این‌که وضو بگیرم، روی تختم خوابیدم. زیر پتو رفتم تا بعداً، قبل از خواب، وضو ...

TasvirShakhesshahid326

درس صداقت

شهید احمد منتظری

 نزدیک خرمشهر دهکده‌ای وجود داشت که مقر بچّه‌های اطّلاعات عملیّات بود. اتاق‌‌های زیادی در اختیار بچّه‌ها بود که بزرگ‌ترین آن‌ها مربوط به ما می‌شد. به ...

TasvirShakhesshahid325

شاکر

شهید محمّد صادق بابایی

پس از گذشت چند روز از ازدواجش، شتابان به منطقه رفت. کمتر به مرخصی می‌آمد و اگر می‌آمد، کمتر در منزل می‌ماند. اگر حتّی روز ...

TasvirShakhesshahid325

داوطلب

شهید شکری‌پور

گفتم: حاجی! این بنده‌ی خدا را نبر عملیّات! توجه نکرد. گفتم: بابا! پدر خانمته!حاجی گفت: «چه فرقی می‌کنه او هم مثل بقیه. خودش داوطلب اومده.»می‌گفت: ...

صفحه 20 از 63« بعدی...10...1819202122...304050...قبلی »