ثقلین
TasvirShakhesvarzesh12

آخرین بازی

شهید ناصر کاظمی

یک روز آمد تهران. پرسید: «امروز بازی نگذاشتی؟»گفتم: «چرا! فردا ظهر بازی است،‌ساعت دو بازی داریم.»گفت: «خیلی خوب، فردا نمی‌روم. احتمالاً شنبه یا یکشنبه می‌روم.»فردا ...

TasvirShakhesvarzesh22

با کلاش،‌ میل گرفتند!

شهید علی چیت‌سازیان

فاو که فتح شد، ادامه‌ی عملیات بود و مرحله‌ی دوم کار توی جاده‌ی فاو ـ بصره و فاو ـ امّ‌القصر. علی از فرمانده‌ی لشکر ابلاغ ...

TasvirShakhesShahid5rrr

ورزش و نماز جماعت

شهید عمّار رستگار

در ایّام نوجوانی به همراه عدّه‌ای از دوستان، تیم فوتبالی تشکیل داده بود که خودش بهترین بازیکن و کاپیتان بود و در زمین چمنی در ...

TasvirShakhesvarzesh10

هدف مقدّس دینی

شهید قربانعلی مردانی

از چند روز پیش دوباره به پیشنهاد حبیب، ورزش صبحگاهی را آغاز کردیم. ما شش نفر بودیم که در این ورزش شرکت می‌کردیم. یادآوری می‌کنم ...

TasvirShakhesShahidGomnam15

ورزش صبحگاهی

شهید قربانعلی مردانی

یکی از برنامه‌های او، ورزش صبحگاهی برای اعضای بسیج بود. در ابتدا نفرات بسیار زیاد بودند و خود ایشان هر روز صبح بعد از نماز ...

TasvirShakhesvarzesh9

از ورزش غافل نشویم

شهید محمّد علی میرزایی

شهید محمّد علی روحیّه‌ای پرنشاط و پرجنب و جوش داشت. از تنبلی و کاهلی بیزار بود. هرگز دوست نداشت رزمنده‌ای را کِسِل و بی‌حال ببیند. ...

TasvirShakhesvarsesh8

شنای دسته جمعی

شهید نوری صفا

روزی تعدادی از جانبازان نابینا را به اتفّاق خانواده به کنار زاینده‌رود اصفهان برده بودیم. شهید نوری صفا به عنوان مبلّغ همراه ما بودند و ...

TasvirShakhesvarzesh7

میان دایره

شهید سعید طوقانی

به مناسبت عید سعید فطر، تدارکات گردان، برنامه‌ی جشنی را ترتیب داد. جشن در محوطه‌ی باز جلو گروهان سه برگزار شد. کل برنامه را ورزش ...

TasvirShakhesAhmadToosi

شِنا

شهید حسن سلطانی

روزهای اوّل شنا بلد نبود، ظرف دو روز یاد گرفت. یک روز به مدّت چهار ساعت از پاسگاه ترابه تا قرارگاه (سه کیلومتر) را شنا ...

TasvirShakhesvarzesh2

تن به شکست داد تا …

شهید میرحسین میرحسینی

یکی از روزها که در منطقه بودیم، یکی از رزمنده‌های جوان که بدنی ورزیده و توانمند داشت و کمی هم به فنون ورزش‌های رزمی آشنا ...

TasvirShakhesvarzesh1

در سه دقیقه، سیصد دور

شهید سعید طوقانی

یکی از روزها نیرویی از گروهان سه به دسته‌ی ما آمد که از همان اوّل، حرکاتش برایم سؤ‌ال‌انگیز شده بود. با هر چه که دم ...

TasvirShakhesmarefat38

دوست دارم شهد شهادت را بنوشم

شهید اسدالله کشمیری

توی زیرزمین سفره را پهن کرده و دور آن نشسته بودیم. همه جمع بودند. اسدالله شروع کرد به حرف زدن: «یک چیزی می‌پرسم، همه‌تان جواب ...

TasvirShakhesmarefat37

شهادت با مُردن خیلی فرق دارد

شهید اسدالله کشمیری

وقتی از شهادت حرف می‌زد، دلم یکباره می‌ریخت. می‌گفتم: «خدا نکند! دور از جان تو! تو اگر شهید بشوی، من یکی دق می‌کنم.»امّا او همیشه ...

TasvirShakhesmarefat36

خدا می‌خواهد در شب مهتابی عملیات کنید!

شهید علی چیت‌سازیان

هلال ماه وسط آسمان ایستاده بود و به زمین نور می‌پاشید.گردان‌های پیاده هم رسیده بودند زیر پای عراقی‌ها. سکوتِ سنگر فرماندهی را شکستم:«علی آقا، به ...

صفحه 50 از 70« بعدی...102030...4849505152...6070...قبلی »