آمدیم مرخصی.

گفت:‌ «برویم زندان شهر.»

زندانی‌ها آوازه‌اش را شنیده بودند. دعوتش کردند به ورزش باستانی.

علی آقا هم رفت وسط گود و شد میاندار.

تن همه که توی عرق نشست، وسط گود ایستاد و یک صحبت گرم با زندانی‌ها کرد. ته حرفش این بود که اگر ایّام حبس‌تان تمام شد و جنگ بود، بیایید پیش من.

توی زندانی‌ها همه جور آدم بود؛ قاتل و دزد و لات و قمه‌کش و …

آخر سر زندانی‌ها یک صدا برای سلامتی علی صلوات فرستادند.


منبع: کتاب رسم خوبان ۷٫ ورزش. صفحه‌ی ۶۴/ دلیل، ص ۱۱۳٫