یار آمد و هستی جهان پابستش
ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام؛ شاعر: سید رضا مؤیدیار آمد و هستی جهان پابستشمیخانهی عشق ناز چشم مستشحسن است سراپا و حسن دارد نامصد باغ گل محمدی در دستش شاعر: سید رضا مؤید ...
یار آمد و هستی جهان پابستشمیخانهی عشق ناز چشم مستشحسن است سراپا و حسن دارد نامصد باغ گل محمدی در دستش شاعر: سید رضا مؤید ...
دل را به مدینه مست مست آوردیمبر قامت رنج و غم شکست آوردیمعید حسن و مدینه و ماه خداما لیلهی قدررا بدست آوردیم شاعر: سید رضا ...
ای لیله ی قدر آیتی از مویتباشد که فتد به دست ما گیسویتاز یمن طلوع ماه روی تو حسنشد ماه خدا دو نیمه چون ابرویت شاعر: ...
در کون و مکان سرور و عیش و طرب استچون جشن خدای علم و حلم و ادب است«آزرده» مباش، عیدی از او بطلبگر عیدی خود ...
در روزه اگر مرد و زن افطار کنندبا آب، رطب یا لبن افطار کنندامشب علی و فاطمه و پیغمبربا بوسه ز روی حسن افطار کنند شاعر: ...
مژده ای دل کز سرشب،صبح سر بر می زندپنجه خورشید امشب حلقه بر در می زندازتبار گل ،گل سرخی شکوفا می شودباز خورشیدی زخورشید دگر ...
به زهر خورده ی زهرا که شبل شیر خداستهمای سدره وطاووس گلشن خضراستزماه طلعت او بود چشم دین روشنبه سرو قامت اوگشته کار ایمان راستاز ...
آمد غروب و باز دل تنگ من گرفتهمچون دل غریب برای وطن گرفت در جستجوی جوهر آن حُسن گمشدهاز بام و در دوباره سراغ حسن ...
جگر پاره شده مرهم بی یاور هادرد و غم، زخم زده بر جگر مادر هااین چه رسمی ست که یک عده پرستوی غریببنشینند درون قفس ...
چنین که ساقی هجران کشیده خون به سبویمدگر خضاب نبندم پس از تو بر سر و رویمهنوز شبنم حسرت نشُسته دست ز رویتکجا توانمت ای ...
روزی که خورشید از قیامت در طپش بودروزی که چرخ از هول محشر در کشش بودروزی که هستی جامهی وحشت به بر داشتروزی که خورشید ...
رسانده است به لبهای شیعیان، جــانهاتنی که دوخته شد بر کــفن، ز پیکان هاگهی ز بارش اشک و گهی ز بـارش تیرسفینه ای است گـــرفتار ...
ای از رخت گشـــاد ره چـــاره های منهم خـــــاطرات بالــش گهواره های منهر زهر داد خــــصم به من چاره جستمشاین بــــــار بسته راه همه چاره ...
خواست بنا را به سوختن بگذاردشمع تنت را به انجمن بگذاردحُسن تو را خواست، بیشتر کند آنگاهنام تو را چون خودش « حسن» بگذاردخواست، ببیند ...