قصه گویان در خدمت سیاست حاکمان

هنگامی که معاویه برای جنگ با امام حسن علیه السلام به عراق آمد، قصه گویان را با خود آورد، آنان هر روز قصه می گفتند و مردم شام را به هنگام هر نماز به گرد خود جمع می کردند. یکی از شعرای شام سرود:

مَن جسر منبج اضحی عنب عاشره                               فی نخل مسکن تتلی حوله السور[۱]

عبدالملک بن مروان به غضیف بن حارث گفت:

ما مردم را برای دو کار جمع کردیم. گفت: کدام؟ گفت: بالا بردن دستان در روی منابر در روز جمعه و قصه های بعد از نماز صبح و عصر.[۲]

جسارت و نفوذ قصه گویان

قصه گویان به ساحت مقدس پروردگار و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جسارت می کردند و از حدیث سازی هم دست بردار نبودند. ابن حبان گفته است:

هر گاه به مساجد جامع و محافل قبایل با عوام و توده مردم رو به رو می شوند، جسارت بیشتری در جعل حدیث داشتند.[۳]

یا نقل شده است: هنگامی که شعبی در سرزمین شام خواست ترهات یکی از قصه گویان را تکذیب کند، مردم ریختند و او را کتک زدند و تا حرف های قصه گو را نپذیرفت، رهایش نکردند.[۴]

علی علیه السلام و قصه گویان

حضرت علی علیه السلام موضع بسیار شدیدی در قبال قصه گویان داشت. حارث می گوید: علی علیه السلام وارد مسجد شد، صدای قصه گویی را شنید چون قصه گو او را دید ساکت شد. علی گفت: این کیست؟ قصه گو گفت: من هستم. علی گفت: اما من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می گفت: پس از من قصه گویانی خواهند بود. خداوند به آنان نظر نمی کند.[۵]

و یا هنگامی که با آن حضرت خبر رسید قصه گویان در قصه ی اوریا جه می گویند، فرمود: هر که حدیث داوود را آن چنان که قصه گویان روایت می کنند، نقل کند او را صد و شصت تازیانه زنم که حد افترا به پیامبران است.[۶]

مقام خلیفه برابر با مقام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

خلیفه اسلامی از نظر مردم مقام رسول صلی الله علیه و آله و سلم داشت چرا که بر نصب ایشان نشسته بود و باید همان وظایف و همان مسئولیت ما را بر عهده می گرفت اگر به کسانی که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زمام حکومت را در دست گرفتند نگاه کنیم متوجه می شویم که در سطح انتظار مردم نبودند، چرا که در فتاوای و اعمال آنان با آنچه صحابه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دیده و شنیده بودند، تناقض آشکاری وجود داشت.

در ماجرایی خلیفه ی دوم از ابوموسی اشعری برای حدیثی که روایت کرده بود بینه خواست و متذکر شد که اگر بینه نیاورد، کیفر خواهد شد، سپس صحت حدیث آشکار شد. عمر به همین مناسبت گفت:

گشت و گذار در بازارها او را از حضور در محضر پیامبر به خود مشغول و از شنیدن حدیث و استفاده از پیغمبر، بازداشت.[۷]

آثار و نتایج منع کتابت و روایت حدیث

منع کتابت و روایت حدیث ده ها سال پس از رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ادامه داشت. بلکه در اوایل دوران مروانیان، نوشتن حدیث ننگ محسوب می شد.[۸]

در مدت زمان کوتاهی و با سرعتی عجیب، شهرهای زیادی تحت سیطره ی حکومت اسلامی با جمعیت کثیری درآمد و جان اسلام گسترش پیدا کرد. طبیعی است که این تازه مسلمان ها فرهنگ دینی خود را از کسانی بگیرند که با آنان برخورد کرده و در کنار آنان یا تحت حاکمیت آنان زندگی کرده اند. طبق متون و شواهد تاریخی از شماری از صحابه و دیگران می خوانیم که متوجه فاجعه شده و به گونه های مختلف از آن تعبیر کرده اند.

  • امام مالک از عمویش سهیل بن مالک از پدرش روایت کرده که گفت: چندی از آنچه مردم را بر آن یافتیم، جز اذان برای نماز نمی شناسم.[۹]

زرقانی و باجی گفته اند: منظورش از مردم، صحابه است و اینکه اذان بدون تغییر و تبدیل و همان گونه که بوده باقی مانده است بر خلاف نماز که آن را از اول وقت به تأخیر انداختند و سایر افعال که دچار تغییر شدند.[۱۰]

  • علی علیه السلام فرمود: از اسلام جز نام و از دین جز نشان نماند.[۱۱]
  • ابو درداء گفت: به خدا سوگند که در میان اینان از دین محمد چیزی نمی بینم جز اینکه همه نماز می خوانند.[۱۲]
  • حسن بصری: اگر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از قبر بیرون آیند، چیزی از مسلمانانی شما نخواهند دید مگر قبله ی شما را.[۱۳]

حتی در کتاب کشف القناع عن حجیه الاجماع در صفحه ی ۶۷ گفته اند: مردم و بنی هاشم در زمان امام سجاد علیه السلام تا هفت سال از امامت امام محمد باقر علیه السلام نمی دانستند چگونه نماز بخوانند و چگونه حج به جای آورند.

  • پسر عمر نمی دانست چگونه همسرش را طلاق دهد. او زن خود را در همان ظهری سه طلاقه کرد که با او همبستر شده بود. مردم او را به خاطر این کار احمق می دانستند.[۱۴]
  • ابن مسعود به مرد کوفی فتوا داد که با مادر همسرش که او را پس از آمیزش طلاق داده بود، ازدواج کند. مرد کوفی با این ازدواج کرد و پس از آنکه سه فرزند زایید، ابن مسعود به مدینه آمد و درباره ی این مسئله سؤال کرد، پاسخ دادند: این کار جایز نباشد، به کوفه برگشت و پس از این همه، مرد را به جدایی از زن فرمان داد.[۱۵]

معاویه و مسروق نیز حکم این مسئله را نمی دانستند.[۱۶]

میراث سلف

در خصوص میراثی که برادران اهل سنت از سلف صالح خویش بنا به تعبیر خودشان ارث بردند، ادعا کرده اند که آنچه از حدیث رسول صلی الله علیه و آله و سلم از طریق دیگران غیر از اهل بیت علیه السلام به آنان رسیده بسیار اندک است که نه با نیازهای مردم تناسب دارد و نه با این میراث علمی انبوه که عالمان اهل سنت در طول قرن های متمادی در کتاب هایشان ضبط کرده اند، آنان می گویند:

  • احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چهارهزار حدیث است.[۱۷]
  • احمد بن حنبل گفت:

اصولی که بر اساس روایات قطعی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آن رسیده ایم باید هزار و دویست باشد.[۱۸]

  • نص دیگری می گوید: بیش از پانصد حدیث در اصول احکام و همین مقدار در اصول سنن به امت نرسیده است.[۱۹]

پس این همه احادیثی که بالغ بر ده ها هزار می شود و همه را قطعی و صحیح دانسته اند و صحاح سته و از جمله صحیح بخاری و صحیح مسلم و المستدرک علی الصحیحین و صحیح ابن حبان و صحیح ابو عواند و … از کجا آمده است؟

 منبع:فصل چهارم بخش اول ترجمه ی کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم از جلد اول صفحه ی۱۵۹ تا صفحه ی۱۷۳


[۱]) تاریخ بغداد، ج. ۱، ص. ۲۰۸ – سیر اعلام النبلا، ج. ۳، ص. ۱۴۶ به نقل از ابن ابی عاکره

[۲]) مسند احمد، ج. ۴، ص. ۱۰۵ – تحذیر الخواص، ص. ۷۰

[۳]) المجروحون، ج. ۲، ص. ۳۰

[۴]) السنه قبل التدوین، ص. ۱۲۱۱ به نقل از تمییز المرفوع عن الموضوع، ص. ۱۶/ الجامع الاخلاق الروای و آداب السامع

[۵]) کنز العمال، ج. ۱۰، ص. ۱۷۲

[۶]) سمر الللیالی، ص. ۳۲۴ – الاسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر و الحدیث، ص. ۲۰۴ – تفسیر نسفی، ج. ۲۴، ص. ۲۹  و ۳۰ – ربیع البرار، ج. ۳، ص. ۵۸۸ – التفسیر الصافی، ج. ۴، ص. ۲۹۶

[۷]) صحیح بخاری، ج. ۴، ص. ۱۷۲/ ج. ۲، ص. ۴ – مسند احمد، ج. ۴، ص. ۴۰۰ – صحیح مسلم، ج. ۲، ص. ۲۳۴

[۸]) تقیه العلم، ص. ۱۰۱۰ – سنن الدارمی، ج. ۱، ص. ۱۲۶

[۹]) الموطّا، ج. ۱، ص. ۹۳ – جامع بیان العلم و فضله، ج. ۲، ص. ۲۴۴۴

[۱۰]) شرح الموطّا، ج. ۱، ص. ۲۲۱ – تنویر الحوالک، ج. ۱، ص. ۹۳ و ۹۴ به نقل از باجی

[۱۱]) نهج البلاغه، حکمت ۳۶۹

[۱۲]) مسند احمد، ج. ۶، ص. ۲۴۴

[۱۳]) جامع بیان العلم و فضله، ج. ۲، ص. ۲۴۴

[۱۴]) صحیح مسلم، ج. ۴، ص. ۱۷۹ و ۱۸۱ و ۱۸۲ – صحیح بخاری، ج. ۸، ص. ۷۶

[۱۵]) المصنف صنعانی، ج. ۶، ص. ۲۷۳ تا ۲۷۵ – السنن الکبری بیهقی، ج . ۷، ص. ۱۵۹

[۱۶]) صحیح بخاری، ج. ۱، ص. ۹۰ و ۹۳ – مسند احمد، ج. ۵، ص. ۱۰۹ . ۱۱۲

[۱۷]) علوم الحدیث، ص. ۳۶۷ – الباعث الحثیث، ص. ۸۵ – السنه قبل تدوین به از فتح المغیث، ج. ۴، ص. ۳۹

[۱۸]) ارشاد الفحول

[۱۹]) مناقب الشافعی، ج. ۱، ص. ۴۱ – الوی المحمدی، ص. ۲۴۳