آن وقت‌ها بنا به مسؤولیتی که به من محوّل شده بود، مقرر گردید ماشینی هم تحویلم دهند. آقا ولی وقتی رانندگی مرا دید، خیلی خوشش آمد و گفت: «ماشین را خودت تحویل بگیر.» من هم تحویل گرفتم. از من پرسید: «راستی! گواهینامه داری؟» گفتم: «نه.» با همه‌ی احترامی که برای همه از جمله من قائل بود، سوئیچ ماشین را همان لحظه از من گرفت و به یک نفردیگر که گواهینامه داشت، داد و گفت: «از امروز شما راننده‌ی این برادرمان باشید.»


رسم خوبان ۲۸ – رعایت مقرّرات و ضوابط، ص ۶۷٫ / قهر چزابه، ص ۷۹٫