در «عملیات بدر» رزمندگان سپاه اسلام، از منطقه‌ی وسیع «هور العظیم» عبور کردند و به شرق «دجله» رسیدند. تقریباً چهل کیلومتر آب بود و نیزار و سنگر و خاکریزی نبود. همه یا روی قایق بودند و یا در جای ناامنی نشسته، یا ایستاده بودند. چون دشمن اصلاً تصور نمی‌کرد که از این ناحیه به او حمله شود، غافلگیر شده و ضربه‌ی سختی خورده بود. خیلی از نیروهای دشمن کشته شده بودند. ادوات و ابزارهای جنگی آن‌ها از بین رفته بود. خلاصه جنگ، یک جنگ سختی شده بود و برای هر دو طرف بسیار بسیار سرنوشت‌ساز بود.

یکی دو روز که گذشت، دشمن بعثی تمام نیروهایش را در آن نقطه جمع کرد. چون اگر ما در آن‌جا مسلط می‌شدیم و می‌ماندیم، دیگر آن یک ذره آبرویش هم می‌رفت. این بود که تمام قوایش را جمع کرد و آتش سنگینی، شبانه روز بر سر بچّه‌ها می‌ریخت. بچّه‌ها هم انصافاً خوب می‌جنگیدند.

به خاطر شرایط خاص منطقه، سنگر فرماندهی نبود و فرماندهان در کنار نیروهایشان بودند و جنگ را رهبری می‌کردند، از جمله خود حاج آقا میثمی.

بعد از ظهر بود. آتش عراقی‌ها خیلی وحشتناک شد. آن‌قدر آتش روی بچّه‌ها می‌ریختند، که قدرت جابه‌جایی را از بچّه‌ها گرفته بودند. وضعیت طوری شده بود که فرماندهان گردان‌ها و گروهان‌ها اصرار می‌کردند فرمانده لشکر و دیگران برگردند عقب و در قرارگاه کار رهبری عملیات را ادامه دهند، ولی فرماندهان قبول نمی‌کردند و ترجیح می‌دادند در کنار نیروها بمانند.

از آن‌ها اصرار و از این‌ها هم نپذیرفتن. آخر سر قرار شد از حاج آقا میثمی که خودشان هم زیر آتش بودند، سؤال کنند و هر چه ایشان گفتند، عمل کنند. برادری آمد خدمت حاج آقا میثمی و وضعیت را گفت و پرسید که نظر ایشان چیست.

حاج آقا هم با صراحت و بدون هیچ تأملی، این کار را رد کرد و گفت: «اگر فرمانده از این جا برود، نیروی رزمنده هم دیگر دلش قرص نیست؛ ولی اگر فرمانده در کنار رزمنده باشد، رزمنده هم با پشت گرمی می‌جنگد و دفاع می‌کند. وقتی فرمانده می‌رود عقب، رزمنده احساس ناامنی می‌‌کند؛ چون فرمانده به جای امن‌تری رفته. ولی وقتی همه در منطقه هستند، رزمنده هم با شجاعت و با امنیت خاطر دفاع می‌کند و سنگرش را حفظ می‌کند.» اتفاقاً خودشان هم تا چند روزی همان جا ماند و زیر آن آتش سنگین به عقب برنگشت.

با این حرف، حتّی خود فرماندهان گردان‌ها و گروهان‌ها هم روحیه گرفتند و وضعیت به گونه‌ای شد که بچّه‌ها شروع کردند به دفاع و سنگرسازی و مستحکم کردن خط و سنگرها. یک تحرّک جدّی در میان بچّه‌ها پیدا شد و دیگر آن سکون و در موضع دفاعی بودن از بین رفت و نیروها حالت تهاجمی گرفتند.


رسم خوبان ۲۳ – تهوّر و شهامت،  ص ۱۲۵ تا ۱۲۷٫ / یک پله بالاتر، صص ۷۹ ۷۷٫