می‌گفت جلسه‌ی فرمانده‌ها مثلاً ساعت هشت، سر ساعت که می‌شد، در راه می‌بست. اگر کسی ده دقیقه دیر می‌آمد، راهش نمی‌داد. می‌‌گفت: «همان پشت در بایست.»

بعد از لسه هم با توپ و تشر و عصبانی می‌رفت سراغش. می‌گفت: «وقتی توی جلسه ده دقیقه دیر می‌آیی، لابد توی عملیات هم می‌خواهی به دشمن بگویی ده دقیقه صبر کن، بروم آماده بشم، بعد بیام بجنگم. این که نمی‌شه که. این نیروها زیر دستت امانت‌اند. می‌خواهی این جوری نگهشون داری؟»


رسم خوبان ۹٫ آراستگی و نظم. صفحه‌ی ۱۰۱ / یادگاران ۶؛ ص ۳۲٫