«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مسئله شرعی

یکی از اموری که در صحت روزه شرط است نیّت و دوام نیّت است. خودِ نیّت روح عمل هست، «إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ»،[۲] روح و حقیقت هر عملی انگیزه است، نیّت است.

در روزه هم یک نیّت از ابتدای ماه مبارک رمضان لازم است که انسان نیّت کند که بخواهم این ماه را قربه الی الله جهت اجرای دستور خدای متعال روزه باشم. بعد هم هر روز باید توجّه داشته باشد که جهت اجرای فرمان خدای متعال از طلوع فجر تا غروب سرخی آفتاب (به فتوای مشهور) می‌خواهم از چیزهایی که روزه را باطل می‌کند امساک کنم.

چون نیّت شرط لازم است، اگر در یک جزئی از روز وسوسه شد و نیّت کرد که روزه را باز کند و بعد هم باز نکرد، روزه‌ی او در آن روز روزه نیست، نمی‌تواند روزه را باز کند ولی باید قضای آن روز را بجا بیاورد، ولو اینکه یک لحظه در طی روز فکر کند که گرسنگی فشار آورده است یا تشنگی‌ام زیاد شده است و بروم یک جرعه آب بخورم، یعنی هنگامی که نیّت کرد روزه‌ی خود را افطار کند، این روزه دیگر روزه نیست، باید امساک کند ولی باید قضای آن روز را هم بگیرد.

صلوات ختم بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

اساس روزه تقرّب به خدای متعال است

اساس روزه تقرّب به خدای متعال است و پرهیز از اموری است که انسان را از خدای متعال دور می‌کند.

حدیث از وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که فرمودند: «إنَّهُ لیس شیءٌ یُقَرِّبُکُمْ إلى الجنهِ إلَّا قد أَمَرْتُکُمْ بهِ» هر چیزی که شما را به خدا نزدیک می‌کرد، من شما را به آن فرمان دادم و امر کردم و واجب شد، «و لیس شیءٌ یُقَرِّبُکُمْ إلى النارِ إِلَّا قد نَهَیْتُکُمْ عنهُ» و هر چیزی که شما را از خدای متعال دور می‌کرد، من شما را برای شما حرام کردم.

این نشان می‌دهد که تمام واجبات نردبان عروج به سوی خدای متعال است.

حال آیا بدن ما به خدای متعال نزدیک می‌شود یا خودِ ما؟ بدن ابزار است، بدن مرکب است، بدن وسیله است، حقیقتِ ما روح و جان ماست، و در مسئله‌ی روح و جان قرب مکانی نیست، خدای متعال در همه جا هست، خدای متعال لایتنهی است، همه‌ی موجودات در حیطه‌ی وجود خدای متعال است، در حیطه‌ی قدرت خدای متعال است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایند که خدای متعال با همه چیز است، همانگونه که با همه کس است با همه چیز هم هست، هیچ چیزی نیست که خدای متعال در آن نباشد، ولی قاطی نیست، خدای متعال ماده نیست که با چیز دیگر قاطی بشود.

روح خدا در وجود انسان است

لذا خدای متعال محیط است، «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»،[۳] چون محیط است، چون ماده نیست، روح ما هم بارقه‌ی خدای متعال است، «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»،[۴] خدای متعال فرموده است که ما در آدم از روح خودمان دمیده‌ایم.

خدای متعال در مورد خلقت انسان هم همین تعبیر را دارد که خدای متعال در ما نفخ روح کرده است، چون ما با دَم آشنا هستیم، وقتی فوت می‌کنند… سابقاً اینطور بود که وقتی می‌خواستند آتش روشن کنند فوت می‌کردند و آتش شعله می‌کشید، خدای متعال برای اشتعال و گرمی ما در ما دمیده است، دَم خدا دَم نفسی نیست.

مرحوم حاجی نوری اعلی الله مقامه الشّریف استاد مرحوم محدّث قمی اعلی الله مقامه الشّریف کتابی در مورد سلمان فارسی سلام الله علیه نوشته است و نام آن را «نَفَسُ الرَّحمَن» گذاشته است، این همان دَمِ خداست.

در مورد حضرت عیسی مسیح روح الله است، همه‌ی حقیقت او جان است، اما از روح خدا در ما دمیده شده است و آن حقیقتِ ماست. ما هر اندازه آن روح و حقیقت مجرّد را مورد تربیت الهی قرار بدهیم وسعت پیدا می‌کند و رنگ خدا می‌گیرد، می‌شود ما به جایی برسیم که در دیدنمان نیازی به چشم نداشته باشیم.

نابینای واقعی کوردلان هستند

در حدیث داریم که وجود مقدّس حضرت باقرالعلوم سلام الله علیه وارد مسجد شدند و به ابوبصیر گفتند که من به پشت این ستون می‌روم، هر کسی که وارد می‌شود بپرس و ببین آیا مرا می‌بیند یا نه. هر کسی وارد شد ابوبصیر از او پرسید که آیا وجود مقدّس امام باقر علیه السلام را در این مسجد می‌بینی؟ نگاهی کردند و گفتند نه!

نابینایی وارد شد و از او پرسید: آیا امام باقر علیه السلام را در این مسجد می‌بینی؟ جواب داد: چطور می‌شود من امام خودم را نبینم که او نور آسمان‌ها و زمین است؟

لذا قرآن کریم تعبیر خیلی زیبایی دارد، هیچ کسی به اندازه‌ی شیرینی و زیبایی و صداقت خدای متعال سخن نگفته است، خدای متعال می‌فرماید: «لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»،[۵] کوریِ چشم سر کور نیست، کور کسی است که قلب او کور است، اگر قلبی که در سینه است کور شد و در آن نور نبود کور است، بنابراین کوری واقعی کوردلی است، نه کوریِ بصرِ ظاهری. اگر دل انسان روشن باشد و چشم نابینا بشود انسان کور نیست، معمولاً به نابینایان «روشن‌دل» می‌گویند و واقع هم این است که بعضی‌ها با اینکه چشم سرشان نابیناست ولی چشم دلشان بیناست و امام زمان ارواحنا فداه را می‌بینند.

وجود مبارک آیت الله العظمی آقای بهجت سلام الله علیه فرمودند: نابینایی بود و کسی قرآن می‌خواند و خواست این نابینا را امتحان کند و ببیند که آیا این شخص با نابینایی خود غلط را می‌داند یا نه. برای همین آیه را غلط خواند، آن شخص کور به او گفته که آیه را غلط خواندی، درست بخوان. آن شخص گفت: من درست خواندم. آن شخص نابینا با اینکه کور بود انگشت خود را روی همان آیه گذاشت و فرمود: مگر کور هستی؟ نگاه کن و ببین چطور است.

کور بود ولی از بینا بیناتر بود.

این تقوای شمست که به خدای متعال می‌رسد

قرآن کریم یک تعبیر دیگری هم دارد، در مورد قربانی در منا فرمود: «لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْکُمْ»،[۶] اینکه شما قربانی می‌کنید، خدای متعال نه به گوشت قربانی شما نیاز دارد که به او برسد، گوشت که به خدا نمی‌رسد، خون هم به خدا نمی‌رسد، چه چیزی از کار شما به خدا می‌رسد؟ «وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى»، اینکه تقوا تو را وادار کرد که از پول خودت گذشتی، این تقوای شما به خدای متعال می‌رسد.

برای اینکه ما به خدای متعال برسیم تقوا لازم داریم، روزه چاشنیِ تقواست، «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[۷]

ان شاء الله حواس ما باشد، روزه برای این است که ما متّقی بشویم، ما پرهیزگار بشویم، ما خداترس بشویم، ما گناه‌ستیز بشویم، ما ظلم‌گریز بشویم. اگر گناه‌ستیز و ظلم‌گریز شدیم و نسبت به گناه پرهیزگاری کردیم، معلوم می‌شود که ما از روزه‌ی خودمان نتیجه گرفته‌ایم و این نهال روزه نتیجه داده است، میوه‌ی آن همان تقواست.

بعضی از اعمال تقواسوز است

لذا بعضی از اعمال تقواسوز است، این روزه را هم می‌سوزاند.

در این رابطه یک حدیث از این کتاب «ماه خدا» آیت الله ری شهری رضوان الله تعالی علیه به خدمت شما بخوانیم و ان شاء الله ایشان هم در ثواب این سهیم باشند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «اَلْعِبَادَهُ مَعَ أَکْلِ اَلْحَرَامِ کَالْبِنَاءِ عَلَى اَلرَّمْلِ»[۸] عبادت با حرامخواری… آدم رباخوار است، آدم خمس و زکات خود را نداده است، آدم مال مردم خور است و عبادت هم می‌کند و روزه هم می‌گیرد و نماز می‌خواند، چنین کسی روی شن‌زار بنا می‌سازد، در نقل دیگری روی آب بنا می‌سازد. ساختمانی که زیر آن آب است ویران می‌شود، یا اگر شن‌زار باشد که پایه ندارد، به یک بهانه‌ای فرود می‌آید.

روضه و توسّل به حضرت قاسم بن الحسن سلام الله علیه

صلی الله علیک یا اباعبدالله

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روز عاشورا با اینکه در برابر دشمن… می‌گوید که هرچه فشار روی امام حسین علیه السلام بیشتر می‌شد چهره شاداب‌تر بود، بر نور چهره‌ی حضرت اضافه می‌شد، ولی همین روح الهی که کانون اقتدار بود چند مرتبه گریه کرده است… گویا اولین مرتبه هنگام وداع یادگار امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حضرت قاسم علیه السلام را خیلی دوست داشتند، علاقه‌ای که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه داشتند علاقه‌ی خیلی شدیدی بود، بگونه‌ای که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به دنبال پیکر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گریه می‌کردند و می‌فرمودند: غارت‌زده آن کسی نیست که مال او را برده‌اند، غارت زده من هستم… یعنی هستیِ من امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود و مرا غارت کردند… غارت زده من هستم که برادری مانند تو را از من گرفتند…

علاقه به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باعث شده بود که… هر فرزندی باطنِ پدر خود است… بوی گل را از که جویی؟ از گلاب… حضرت قاسم علیه السلام بوی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌داد…

نکته‌ی دوم این بود که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نسبت به یتیم‌ها حساسیت خاصی داشتند، حضرت قاسم علیه السلام در دامان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بزرگ شده بود و تربیت‌شده‌ی خود حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود.

نکته‌ی سوم معرفت حضرت قاسم علیه السلام بود، جلالت اخلاقی حضرت قاسم علیه السلام بود که شب عاشورا به عموی خود گفت: قربانی شدن در راه شما برای من از عسل شیرین‌تر است.

این باعث شده بود که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خیلی حساس بودند…

آمد و اذن میدان گرفت، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با اصرار به او اجازه داد، ولی وقتی خواست خداحافظی کند دست به گردن این نوجوان انداخت، این نوجوان هم دو دست خود را به گردن عمو انداخت… هم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گریه می‌کردند و هم یادگار برادر گریه می‌کردند، «جعلا یبکیان حتى غشی علیهما»،[۹] هر دو بیهوش شدند و افتادند…

همین علاقه… ببینید حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وقتی حضرت قاسم علیه السلام از میدان صدا زد «عمو به فریادم برس» چه کشید…

مقتل دارد حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مانند باز شکاری خود را باسرعت به معرکه رساندند، اما وقتی رسیدند حضرت قاسم علیه السلام در خون خود می‌غلتیدند، نانجیبی هم شمشیر بلند کرده بود که کار این نوجوان را تمام کند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حمله کردند، او هم فریاد کشید و لشگر برای دفاع از آن نانجیب به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هجوم آوردند، جنگ مغلوبه شد… ناگهان صدای حضرت قاسم علیه السلام را از زیر سُمِ اسب‌ها شنیدند…

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدند و پیکر را بلند کردند پاهای حضرت قاسم علیه السلام روی زمین کشیده می‌شد و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بلند بلند با گریه می‌گفتند: خیلی بر عموی تو گران است که تو او را به فریاد بخوانی و او نتواند به فریاد برسد، یا وقتی بیاید که دیگر کار از کار گذشته باشد…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

دعا

نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ الأعظم الأعز الأجل الأکرم اِلَهَنا بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الحُسَین یا الله… یَا أرحَمَ الرّاحَمِین، یا غِیاثَ المُستَغیثِین، یَا إله العَاصِین وَ یَا مُجِیبَ دَعوَهِ السّائِلِین…

خدایا! امام زمان ارواحنا فداه را برسان.

خدایا! چشم ما را به جمال امام زمان ارواحنا فداه روشن بگردان.

خدایا! مدال رضایت حضرت حجّت ارواحنا فداه را نصیب ما بگردان.

خدایا! نسل جوان ما را به سامان برسان.

خدایا! به مریض‌های ما عافیت عنایت بفرما.

خدایا! سلامتی، امنیت، دیانت، سوز اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، عبادت را که توفیق آن را مرحمت کرده‌ای را از ما زوال نیاور.

خدایا! سایه پربرکت نایب امام زمان ارواحنا فداه رهبر عزیزمان را مستدام بدار.

خدایا! خیر و برکت بر معیشت مردم نازل بفرما.

خدایا! باران رحمتت را تا رفع نیازهای ما بر ما ارزانی بدار.

خدایا! گذشتگانمان، شهیدانمان، امام راحلمان را بر سر سفره‌ی این شهید عزیز، یادگار امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، متنعّم و ارواح طیّبه‌شان را از جمع ما راضی بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه ، جلد ۱۰ ، صفحه ۱۳ (قَالَ وَ رُوِیَ عَنْهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ وَ لِکُلِّ اِمْرِئٍ مَا نَوَى.)

[۳] سوره مبارکه حدید، آیه ۳

[۴] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲ (فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ)

[۵] سوره مبارکه حج، آیه ۴۶ (أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا ۖ فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَٰکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ)

[۶] سوره مبارکه حج، آیه ۳۷ (لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَٰکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنْکُمْ ۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَاکُمْ ۗ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ)

[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۳

[۸] عده الداعی و نجاح الساعی ، جلد ۱ ، صفحه ۱۵۳

[۹] تسلیه المُجالس و زینه المَجالس (مقتل الحسین علیه السلام) ، جلد ۲ ، صفحه ۳۰۴ (و فی أکثر الروایات: أنّه القاسم بن الحسن علیه السلام و هو غلام صغیر لم یبلغ الحلم، فلمّا نظر الحسین علیه السلام إلیه قد برز اعتنقه و جعلا یبکیان حتى غشی علیهما، ثمّ استأذن الحسین علیه السلام فی المبارزه، فأبى الحسین أن یأذن له، فلم یزل الغلام یقبّل یدیه و رجلیه حتى أذن له، فخرج و دموعه تسیل على خدّیه، و هو یقول: إن تنکرونی فأنا فرع الحسن سبط النبیّ المصطفى و المؤتمن هذا حسین کالأسیر المرتهن بین اناس لاسقوا صوب المزن و کان وجهه کفلقه القمر، فقاتل قتالا شدیدا حتى قتل – على صغره – خمسه و ثلاثین رجلا. قال حمید: کنت فی عسکر ابن سعد، فکنت أنظر إلى هذا الغلام علیه قمیص و إزار و نعلان قد انقطع شسع أحدهما. فقال عمرو بن سعد الأزدیّ: و اللّه لأشدّنّ علیه. فقلت: سبحان اللّه! و ما ترید بذلک؟ و اللّه لو ضربنی ما بسطت إلیه یدی، یکفیک هؤلاء الّذین تراهم قد احتوشوه. قال: و اللّه لأفعلنّ، فشدّ، فما ولّى حتى ضرب رأسه بالسیف و وقع الغلام لوجهه، و نادى: یا عمّاه. قال: فجاءه الحسین کالصقر المنقض فتخلّل الصفوف، و شدّ شدّه اللیث الحرب فضرب عمرا قاتله بالسیف، فاتّقاه بیده فأطنّها من المرفق، فصاح فتنحّى عنه، و حملت [خیل] أهل الکوفه فاستنقذوه من ید الحسین، فوقف الحسین على رأس الغلام و هو یفحص [برجلیه] ، فقال الحسین: یعزّ على عمّک أن تدعوه فلا یجیبک، أو یجیبک و لا ینفعک ، بعدا لقوم قتلوک. ثمّ احتمله، فکأنّی أنظر إلى رجلی الغلام یخطّان فی الأرض، و قد وضع صدره على صدره، فقلت فی نفسی: ما یصنع؟ فجاء حتّى ألقاه بین القتلى من أهل بیته. ثمّ قال: اللّهمّ أحصهم عددا، و اقتلهم بددا، و لا تغادر منهم أحدا، و لا تغفر لهم أبدا، صبرا یا بنی عمومتی، صبرا یا أهل بیتی، لا رأیتم هوانا بعد هذا الیوم أبدا.)