شما چرا عجله دارید؟
صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه
هر چه به در نگاه کردم نیامد.
بچّه آمد و او نیامد.
پرستار گفت «خیلی شانس آوردید سالم ماندید.»
گفتم «به احترام باباش نمردیم.»
گفت «باباش؟»
نگاه کرد به آنها که آمده بودند دیدنم. گفت «کدامشان ست؟»
لبم را دندان گرفتم «من و این بچّه عجله نداریم. شما چرا اینقدر عجله دارید؟»
گفت «میخواهم بش بگویم چقدر به در نگاه کردی بیاید نیامد.»
منبع : کتاب «ردّ خون روی برف یا توی برف بزرگ شو دخترم»- انتشارات روایت فتح
به نقل از: فاطمه عماد الاسلامی (همسر)
پاسخ دهید