یا للعجب! که تشنه‌ی آب فرات بود
شاهی که خاک در گهش، آب حیات بود
 
شد تشنه ‌لب شهید، میان دو نهر آب
با آن که مهر مادرش، آب فرات بود
 
قسمت به کائنات کنی گر بلای او
افزون بلای او ز همه کائنات بود
 
آن شه چو رخ به عرصه‌ی جان‌باختن نمود
«
روحُ الامین» پیاده، در آن عرصه مات بود
 
با التفات او به سوی بارگاه قُرب
بر جان و مال، کی دگرش التفات بود؟
 
گر ذات پاک حق به صفات اندر آمدی
می‌گفتمی که ذات وی، آثار ذات بود
 
غالی اگر نخوانی و کافر ندانی‌ام
گویم که ذات او، همه عین صفات بود
 
آن شاه از آن ثبات که فرمود، در بلا
کی کوه را تحمّل صبر وثبات بود؟
 
نام حسین، چون قلم صُنع زد رقم
دندانه‌اش، کلید مراد و نجات بود
 
گفتم «طرب»! هر آن چه به غیر از رثای او
در پیش طبع اهل سخن، ترهات بود

 

شاعر: طرب اصفهانی