گِرد حرم، طواف همی کرد چون خلیل
گسترده پر به زیر، پی شاه، جبرئیل
 
فارغ شد از طواف و چنین گفت با حرم
کای کعبه‌ی معظّم و ای خانه‌ی جلیل!
 
باشد کنون به گِرد توام، آخرین طواف
کز عمر من به جای نمانده است، جز قلیل
 
بار امانت است، سر من، به دوش من
بر دوش  مَرد، بار امامت بُود ثقیل
 
سوی من از عراق رسیده است، نامه‌ها
کاین سو بیا که گم‌شدگانیم، بی‌دلیل
 
خوانده مرا به نامه، سبیلِ نجات، نام
لیکن بُوَد به مذهبشان، خون من، سبیل
 
باز آمدم که با تو کنم، آخرین وداع
زآن پس رَوم به کوفه و آن جا شوم قتیل
 
«
واحسرتا»! چگونه به ویران‌سرای شام
بر اهل بیت من به سر آید، شب طویل؟
 
از ندبه‌ی امام مبین، کوه در گریست
لرزید رکن و با همه سختی، حَجَر گریست 

 

شاعر: سروش اصفهانی