گفتار دلِ کش شه و رفتار دل فریب
از کوفه کَند پای دل «مسلم» و «حبیب»
 
عاشق چو گرم شوق شود، راه عشق را
پوید به پای جان و نیندیشد از رقیب
 
خارش به زیر پای نماید چو پرنیان
وین خود نباشد از کشش عشق، بس عجیب
 
بیمار عشق را چو کند خسته، درد هجر
خود را به هر وسیله رسانَد برِ طبیب
 
دو کوکب سعادت و دو پیر نیکبخت
دو شیخ نامدار و دو باهمّت نجیب
 
کردند رو به معرکه‌ی عشق و شاه را
دادند بوسه، گاه به پا، گاه بر رکیب
 
پس پور عوسجه، سر جان باختن گرفت
در پای دوست داده ز کف، صبر و هم‌شکیب
 
«
مسلم» ز تیغ خصم، چو افتاد بر زمین
شاهش به پرسش آمد و همراه وی، «حبیب»
 
شه، آیه‌ی «فَمِنهُم مَن یَنتَظِر» بخوانْد
یعنی پس از نصیب تو، ما را رسد نصیب
 
پس چون «حبیب» خواست ز «مسلم»، وصیّتی
بگْشاد چشم و گفت که «اُوصیکَ بِالغَریب»
 
این گفت و جان به حضرت جانان سپُرد و رفت
گر مُشک درگذشت، به جا مانْد، بوی طیب


شاعر: 
دانش گیلانی