یک روز فرماندهی عراقی، سید را خواسته و ضمن مطرح کردن مسائل مختلف به او گفته بود: «وقتی این بچّهها در حال اعتصاب بودند، ما درها را به روی آنها بسته بودیم و خیالمان راحت بود، ولی حالا آنها بیرون هستند و هر روز برای ما مسئله ایجاد میکنند و نمونهی آن همان صلواتهای بلندی است که هنگام بلوک زدن میفرستند و به دنبال هر صلوات، شعار (و اید امام الخمینی و انصر جیوش الحسینی) سر میدهند، شما به آنها تذکر بدهید که در طول روز، آن هم در محوطه اردوگاه شعار ندهند، چون احتمال دارد بازرسی از بغداد به اردگاه بیاید و صدای آنها را بشنود و برای من ایجاد دردسر کند.»
فردای آن روز حاج آقا فرمودند: «بچهها در اتاق یک جمع شوند، میخواهم برایشان صحبت کنم.»
گویی بهانهای به دست آمده بود که از فرصت به نحو احسن استفاده شود؛ حدود ۳۰۰ نفر در یکی از اتاقها جمع شدند و سیّد آزدگان از اخلاق اسلامی سخن گفتند، یک ساعت و نیم سخنرانی کردند و در پایان فرمودند: «فردا نیز همین ساعت برای ادامه مطلب جمع شوید.»
فردا نیز بچهها جمع شدند و ایشان یک سخنرانی بسیار غرایی ایراد نمود و میشود گفت که در این دو سخنرانی، یک دوره کامل اخلاق اسلامی را به طور خلاصه و به یاد ماندنی بیان کردند، آری! او که خود به حق نمونهی کامل اخلاق و آراسته به عمل بود و آن چه خود قبلاً عمل نکرده بود، هرگز به زبان نمیآورد و کلام او که از دل برمیخاست ناچار بر دل مینشست و اسرا اکنون گم شدهی خود را یافته بودند و میگفتند: «اگر روزگار ما را از دیدار امام بینصیب، ساخت خدا را شکر که ابوترابی را رساند.»
در پایان جلسه دوم فرمودند: «دیگر در حال کار کردن در وسط محوط شعار ندهید.»
رسم خوبان ۱۱- بینش و شگردها، ص ۳۳ و ۳۴٫/ ابر فیاض؛ صص ۴۴ – ۴۳٫
پاسخ دهید