سپاه خوی بنا بود تبدیل شود به سازمان نظامی مستقل و کارآمدی که ساختمان سه طبقه‌ی اجاره‌ای کوچه‌ی وزیری، گنجایش نیروهایش را نداشت و به لحاظ امنیتی مناسب یک تشکیلات نظامی نبود. علی دنبال جای مناسب‌تر بود برای سپاه. هر روز می‌آمد پی من که برویم دنبال پیدا کردن جا. چند جا را دیده بودیم، ولی بیش‌ترشان مشکل تملک داشتند. املاکی که صاحبانش فئودال‌ حتی فراری زمان شاه بودند و خیلی راحت می‌شد زمینشان را صاحب شد، اما علی می‌گفت «این که صاحبش طاغوتی بوده،جای خود، ولی معلوم نیست زمین را هم از لفت و لیس‌های طاغوتی تصاحب کرده باشد. بچه‌های سپاه می‌خواهند این جا نماز بخوانند. می‌خواهند این‌جا برای خدا کار کنند.» اخلاقش دستم بود. می‌دانستم زیر بار کار شبهه‌دار نمی‌رود.

 

منبع: کتاب « اشتباه می‌کنید! من زنده‌ام؛ شهید علی شرفخانلو» – انتشارات روایت فتح

به نقل از: رحیم عدالت‌فر