چشمان خیس علقمه، امواج رود بود
آن روز، رود، شاهد کشف و شهود بود

آن روز سرخ، علقمه محراب کوفه شد
در دست ابن مجلم میدان، عمود بود

از شوق سجده، صالح دین از فراز اسب
بر خاک سبز کرببلا در سجود بود

شکر خدا! که راه تماشا، گرفت خون
آخر هنوز صورت مادر کبود بود

این قصّه آب می‌خورَد از چشمِ شورِ ماه
نسبت به ماه طایفه، از بس حسود بود 

 

شاعر: سیدحمیدرضا برقعی