در سنّ و سالی بود که همه‌ی نوجوان‌ها، خوب می‌خورند و خوب می‌پوشند و خوب می‌گردند. با این که ما برادرها و پدرمان، پول تو جیبی خوبی به او می‌دادیم، کم‌تر می‌دیدیم چیزی برای خودش بخرد. همیشه مرتب و آراسته می‌گشت، اما دنبال خرید نبود، تا جایی که خواهرها به او اعتراض می کردند: «چرا چیزی برای خودت نمی‌خری؟»

طاهره جواب می‌داد: «پس این‌ها که دارم چیه؟»

می‌گفتند: «آخر پول‌هایت را چه کار می‌کنی دختر؟!» و طاهره می‌خندید و از جواب طفره می‌رفت.

بعدها فهمیدیم پول‌هایش را خرج دوستان و همکلاسی‌هایی می‌کند که اوضاع زندگی‌شان چندان رو به راه نبود. برایشان لوازم التحریر می‌خرید. کیف و کفش و حتی خوراکی زنگ تفریح. گاهی وقت‌ها، حتی به خانواده‌هایشان هم کمک می‌کرد.

این‌ها را دیر فهمیدیم. وقتی در برگزاری مراسم شهادتش، دوست‌هایش دسته دسته می‌آمدند و با جان و دل، کمکمان می‌کردند، می‌گفتند: «هر چه قدر کمک کنیم، عوض خوبی‌های طاهره نمی‌شود.»


رسم خوبان ۱۶، کمک به نیازمندان، ص ۱۶ و ۱۷٫/ عروس آسمان، ص ۴۲ ۴۱٫