طبری شیعی گوید:

از راشد بن مزید نقل شده که: من از مکّه همراه حسین بن علی (ع) بودم. به قطقطانه رسیدیم. از حضرت اجازه خواستم برگردم. اجازه داد. در همان حال حیوان درنده‌ای را دیدم که امام با او سخن گفت و از حال مردم کوفه پرسید. گفت: دل‌هایشان با تو و شمشیرهایشان بر توست. پرسید: پشت سرت چه خبر بود؟ گفت: ابن زیاد، مسلم بن عقیل را به شهادت رساند. پرسید: کجا می‌روی؟ گفت: به عدن. امام پرسید: آیا آب کوفه را شناختی این حیوان؟! گفت: ما از علم تو همان را می‌دانیم که به ما آموخته‌ای. سپس بازگشت، در حالی که می‌گفت: «پروردگارت، ستم کننده به بندگان نیست.: گوید: این کرامتی است از یک ولی، فرزند ولی.

 

 

قال الطّبریّ الإمامیّ:

وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جُنَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ جُنَیْدِ بْنِ سَالِمِ بْنِ جُنَیْدٍ، عَنْ رَاشِدِ بْنِ مَزْیَدٍ، قَالَ: شَهِدْتُ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (ع) وَ صَحِبْتُهُ مِنْ مَکَّهَ حَتَّى أَتَیْنَا الْقُطْقُطَانَهَ، ثُمَّ اسْتَأْذَنْتُهُ فِی الرُّجُوعِ، فَأَذِنَ لِی، فَرَأَیْتُهُ وَ قَدِ اسْتَقْبَلَهُ سَبُعٌ عَقُورٌ فَکَلَّمَهُ، فَوَقَفَ لَهُ فَقَالَ: مَا حَالُ النَّاسِ بِالْکُوفَهِ؟

قَالَ: قُلُوبُهُمْ مَعَکَ وَ سُیُوفُهُمْ عَلَیْکَ. قَالَ: وَ مَنْ خَلَّفْتَ بِهَا؟ قَالَ: ابْنَ زِیَادٍ، وَ قَدْ قُتِلَ مُسْلِمُ بْنُ عَقِیلٍ.

قَالَ: وَ أَیْنَ تُرِیدُ؟ قَالَ: عَدَنَ. قَالَ لَهُ: أَیُّهَا السَّبُعُ، هَلْ عَرَفْتَ مَاءَ الْکُوفَهِ؟ قَالَ: مَا عَلِمْنَا مِنْ عِلْمِکَ إِلَّا مَا زَوَّدْتَنَا ثُمَّ انْصَرَفَ وَ هُوَ یَقُولُ: «وَ مَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ[۱]»، قَالَ: کَرَامَهٌ مِنْ وَلِیٍّ وَ ابْنِ وَلِیٍّ.[۲]


[۱]– فصلت: ۴۶٫

[۲]– دلائل الامامه: ۱۸۲ ح ۹۹، مدینه المعاجز ۳: ۴۵۱ ح ۲۳، اثبات الهداه ۵: ۲۰۶ ح ۶۹ مختصراً، موسوعه کلمات الامام الحسین (ع): ۳۶۹٫