سیّد محسن امین گفته است:

ابن سعد در طبقات آورده است:

پیامبر اکرم (ص) قبل از نبوّت، جوان‌مردترین فرد قوم خود، خوش اخلاق‌ترین آن‌ها، بزرگوارترین‌شان در آمد و شد، بهترین آنان در گفت‌وگو، برجسته‌ترین ایشان در خویشتن‌داری و نگهداشتن امانت، راستگوترین آن‌ها و دورترین‌شان از ناسزاگویی و مردم آزاری بود. او هرگز از کسی غیبت نکرد و با کسی جدال و نزاع ننمود. این صفات، آن چنان در او پایدار بود که «امین»‌اش نامیدند، چون خدای متعال همه‌ی فضائل اخلاقی را در او، جمع کرده بود، هیچ‌گاه از کسی بازخواست ننمود، مگر این که حرمت خدای متعال را می‌شکست را بی‌جواب نمی‌گذاشت، مگر گناه را. اگر به او بی‌احترامی می‌شد، می‌بخشید و هیچ خویی نزد او، زشت‌تر از دروغ نبود.

هم‌چنین در کتاب طبقات آورده است: امام حسن (ع) از پدر بزرگوارش علی (ع) راجع به پیامبر اکرم (ص) سؤال کرد. حضرت علی (ع) پاسخ داد: پیامبر اکرم (ص) می‌فرمود: نیاز حاجت‌مندانی را که نمی‌توانند نیاز خود را به من برسانند، برسانید. چون هر کس نیاز اینان را به حاکمی برساند، خدای متعال روز قیامت، او را ثابت قدم خواهد کرد. و آن حضرت، زبان باز می‌داشت، مگر از سخنی که به نفع مردم بود و آنان را جذب می‌کرد و باعث طرد آنان، نمی‌گشت.

بزرگ هر قبیله‌ای را گرامی می‌داشت و کار آنان را به او، واگذار می‌کرد. و خود را از مردم حفظ می‌کرد، بدون این که صورت از کسی برگرداند.

به هر یک از هم‌نشینانش به سهم خود، توجّه می‌کرد تا کسی تصور نکند، فردی نزد پیامبر اکرم (ص) از او، گرامی‌تر است. اگر رسول خدا (ص) ‌با کسی برای انجام کار یا دفع حاجتی، همراه یا همنشین می‌گشت، حضرت منصرف نمی‌شد تا این که آن شخص منصرف گردد و هر کس از او، حاجتی می‌خواست‌، وی را ردّ نمی‌کرد تا این که حاجتش را برآورده سازد و اگر امکان بر آوردن حاجت نبود، با گفتار، او را راضی می‌کرد.

مجلس حضرت، مجلس حلم و حیاء و صبر و امانت بود. صداها در آن، بلند نمی‌شد. پیران در آن، مورد احترام بودند و به کوچک‌ها مهربای می‌شد. نیازمندان، در اولویت بودند و از غریب، نگهداری می‌کردند. حضرت، همواره گشاده‌رو و خوش اخلاق و ملایم و از تندخویی و خشونت و هیاهو و ناسزاگویی و عیب‌جویی، برکنار بود.

خود را از سه چیز، باز می‌داشت: جدال در سخن، پرگویی و گفتار بیهوده، و نسبت به مردم از سه چیز، پرهیز می‌کرد: کسی را نکوهش نمی‌کرد، هیچ کس را سرزنش نمی‌نمود و به دنبال پوشیده‌ها و اسرار دیگران نمی‌رفت. سخن نمی‌گفت مگر در آن‌جا که امید به نتیجه داشت. جفا کردن غریب در کلام و سؤال را تحمل می‌کرد و هرگز سخن کسی را قطع نمی‌نمود.

صاحب طبقات اضافه کرده است:

از جمله اوصافی که از رسول خدا (ص) نقل کرده‌اند، این است که همواره سراغ اصحاب و یاران خود را می‌گرفت. اگر کسی غایب بود، برایش دعا می‌کرد؛ اگر حاضر بود، او را ملاقات می‌نمود و اگر مریض بود، به عیادتش می‌رفت. هرگز زن و یا خدمتکاری را کتک نزد و هر چه مخاطب، جاهل‌تر بود، حضرت حلم بیشتری به خرج می‌داد. فال نیک زدن (خوش بینی) را دوست می‌داشت. اسم‌های زشت را به نام نیک تغییر می‌داد. با اصحاب خود، هم مجلس و هم صحبت می‌شد. با بچّه‌های آنان، هم بازی می‌گشت و آن‌ها را در دامن خود، می‌نشاند. دعوت آزاده‌ها و بندگان را می‌پذیرفت. هرگز دیده نشد هنگام نشستن در جمع یاران، پاهای خود را دراز کند؛ یا شانه‌های او، جلوی کسی را بگیرد. اصحاب خود را با بهترین اسم‌ها و کنیه‌های آنان، صدا می‌زد. روی زمین می‌نشست و غذا می‌خورد. هم‌چون برده‌ها، غذا می‌خورد و نشست و برخاست می‌کرد و همواره می فرمود: من بنده‌ام! هیچ‌گاه در حال تکیه دادن، غذا نمی‌خورد. همیشه از طرف راست شروع می‌کرد و آن را دوست می‌داشت. با فرارسیدن ماه مبارک رمضان، همه‌ی اسیران را آزاد می‌کرد. خوب گوش می‌داد به کسی که با او، سخن می‌گفت و هرگز از کسی، روی برنمی‌تابید و فقط به شنیدن سخن گوینده، بسنده نمی‌کرد، بلکه با تمام وجود خود، متوجّه او می‌شد.

 

قال السیّد محسن الأمین:

قال ابن سعد فی الطّبقات: کان [رسول الله (ص)] قبل النّبوه أفضل قومه مروءهً و أحسنهم خلقاً و أکرمهم  مخالطهً و أحسنهم حواراً و أعظمهم حلماً و أمانهً و أصدقهم حدیثاً و أبعدهم من الفحش و الإذی و مارؤی ملاحیاً ولا مماریاً أحداً حتّی سمّاه قومه الأمین، لمّا جمع الله من الأمور الصّالحه فیه و ما انتقم رسول الله (ص) لنفسه الّا أن تنتهک حرمه الله فینتقم لله ولا سئل شیئاً قطّ فمنعه إلّا أن یسأل مأثماً. و ما أتی فی غیر حدّ إلّا عفا. ولم یکن خلق أبعض إلیه من الکذب.

و فی الطّبقات أیضاً: سأل الحسن بن علیّ أباه (ع) عن النّبّی (ص) فقال: کان یقول: أبلغونی حاجه من لا یستطیع إبلاغی حاجته فإنّه من أبلغ سلطانا حاجه من لا یستطیع إبلاغها أیّاه ثبّت الله قدمیه یوم القیامه و کان یخزن لسانه إلاّممّا یعنی النّاس و یؤلّفهم ولا ینفرهم.

ویکرم کریم کلّ قوم ویولیه علیهم ویحذر النّاس ویحترس منهم من غیر أن یطوی عن أحد بشره.

یعطی کلّ واحد من جلسائه نصیبه حتّی لا یحسب جلیسه أنَّ أحداً أکرم علیه منه، إذا قام معه أحد أو جالسه فی حاجهٍ لم ینصرف حتّی یکون الرّجل هو الذّی ینصرف عنه و من سأله حاجه لم یردّه إلّا بها أو بمیسور من القول.

مجلسه مجلس حلم وحیاء وصبر و أمانه لا ترفع فیه الأصوات، یوقّرون فیه الکبیر و یرحمون الصّغیر و یؤثرون ذا الحاجه و یحفظون الغریب و کان دائم البشر سهل الخلق لیّن الجانب لیس بفظّ ولا غلیظ ولا صخّاب ولا فحّاش ولا عیّاب قد تَرَکَ نَفْسَهُ مِنْ ثَلَاثٍ الْمِرَاءِ وَ الْإِکْثَارِ وَ مَا لَا یَعْنِیهِ وَ تَرَکَ النَّاسَ مِنْ ثَلَاثٍ کَانَ لَا یَذُمُّ أَحَداً وَ لَا یُعَیِّرُهُ وَ لَا یَطْلُبُ عَوْرَتَهُ وَ لَا عَثَرَاتِهِ وَ لَا یَتَکَلَّمُ إِلَّا فِیمَا رَجَا ثَوَابَهُ یَصْبِرُ لِلْغَرِیبِ عَلَى الْجَفْوَهِ فِی الْمَسْأَلَهِ وَ لَا یَقْطَعُ عَلَى أَحَدٍ حَدِیِثه.[۱]

و قال أیضاً:

و ممّا جاء فی صفته (ص) أنّه کان یسأل عن أصحابه، فإن کان أحدهم غائباً دعا له أو شاهدا زاره أو مریضاً عاده، ما ضرب إمرأه ولا خادماً ولا تزیده کثره الجهل علیه إلّا حلماً، یحبّ الفأل و یغیّر الإسم القبیح بالحسن، یخالط أصحابه و یحادثهم و یداعب صبیانهم و یجلسهم فی حجره، یجیب دعوه الحرّ و العبد، لم یر قطّ مادّاً رجلیه بین أصحابه ولا مقدّماً رکبتیه بین یدی جلیس له قطّ. یدعو أصحابه بأحب أسمائهم و یکنّیهم، یأکل علی الأرض و یأکل کما یأکل العبد و یجلس کما یجلس العبد و یقول إنّما أنا عبد وما رؤی یأکل متّکئاً قطّ یحبّ التّیامن فی شأنه کلّه أی یبدأ بالیمین و إذا جاء شهر رمضان أطلق کلّ أسیر و کان حسن الإصغاء إلی محدّثه لایلوی عن أحد وجهه ولا یکتفی بالاستماع إلی من یحدّثه بل یلتفت إلیه بکلّ جسمه.[۲]

 


[۱] . المجالس السّنیّه ۵: ۱۱، الطّبقات الکبری ۱: ۲۷۳ و بعده متفرّقاً.

[۲] . المجالس السنیّه ۵: ۱۳، الطّبقات الکبری ۱: ۲۷۳ و بعده متفرّقاً.