بشارت به میلاد

مژده وجودش از پیش, به بشریت داده شده بود. کتاب هاى آسمانى زبور, تورات و انجیل او را با نشانه و علامت هاى روشن مشخص نموده اند. قرآن کریم مى فرماید
(الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوبا عندهم فى التوریه و الانجیل یإمرهم بالمعروف و ینهیهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم والاغلال التى کانت علیهم)(۱) 
همان ها که از فرستاده ((خدا)) پیامبر امى, پیروى مى کنند; پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزدشان است, مى یابند. او آن ها را به معروف دستور مى دهد و از منکر باز مى دارد, اشیإ پاکیزه را براى آن ها حلال مى شمارد و ناپاکى ها را تحریم مى کند و بارهاى سنگین و زنجیرهاى گران را از دوش و گردنشان برمى دارد. 
و در آیه دیگر مى فرماید: (و اذ قال عیسى ابن مریم یا بنى اسرائیل انى رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدى من التوریه و مبشرا برسول یإتى من بعدى اسمه احمد فلما جإ هم بالبینات قالوا هذا سحر مبین)(۲) 

و به یاد آورید هنگامى را که عیسى ابن مریم گفت: اى بنى اسرائیل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم, در حالى که تصدیق کننده کتابى که قبل از من فرستاده شده ((تورات)) مى باشم, و بشارت دهنده به رسولى که بعد از من مىآید و نام او ((احمد)) است. هنگامى که او با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد, گفتند: این, سحرى آشکار است. 
حتى اوصاف پیروان خاتم پیامبران و ویژگى هاى آنان, با تمثیل در تورات و انجیل بیان شده و مى فرماید: 
(محمد رسول الله والذین معه اشدإ على الکفار رحمإ بینهم تریهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فى وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فى التوریه و مثلهم فى الانجیل کزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوى على سوقه یعجب والزراع لیغیظ بهم الکفار)(۳) 

 

محمد(ص) فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفار, سرسخت و شدید و در میان خود, مهربانند. پیوسته آن ها را در حال رکوع و سجود مى بینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند. نشانه آن ها در صورتشان از اثر سجده نمایان است. این مثل آنان در تورات و انجیل همانند زراعتى است که جوانه برآورده سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و برپاى ایستاده است و به قدرى نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وا مى دارد. این براى آن است که کافران را به خشم آورد. 


عالم آل محمد(ص), امام رضا(ع) در یکى از مناظراتى که با دانشمندان مسیحى و یهودى داشت, مستندات آن را چنین برمى شمارد: 
اى نصرانى! آیا مى دانى که عیسى(ع) در انجیل فرمود: من به سوى پروردگار شما و پروردگار خود خواهم رفت و بارقلیطا (محمد(ص)) مىآید و او است که به حقانیت من گواهى دهد, چنان چه من از براى او. و اوست که تفسیر کند از براى شما هرچیزى را و اوست کسى که رسوایى هاى امت ها را روشن سازد و همان که ستون کفر را درهم شکند. 
و خطاب به رإس الجالوت ـ از دانشمندان یهود ـ فرمود: هل تنکر ان التوریه تقول لکم: قدجإ النور من جبل طور سینإ و اضإ لنا من جبل ساعیر, و استعلن علینا من جبل فاران; آیا انکار مى کنى که در تورات است: ((آمد نورى از کوه طور سینا و روشنى داد ما را از کوه ساعیر و عیان و آشکار گردید بر ما از کوه فاران))؟ 
رإس الجالوت گفت: این کلمات را مى شناسم ولى تفسیر آن را نمى دانم. 
حضرت فرمود: منظور از آمدن نور از کوه طور سینا, وحى حق تعالى است که بر موسى(ع) نازل شده و منظور از روشنى دادن از کوه ساعیر, کوهى است که در آن بر عیسى(ع) وحى شد در آن زمان که بر بالاى آن کوه قرار داشت, و مقصود از آشکار شدن نور از کوه فاران, کوهى است در[ حوالى] مکه که بین آن و مکه معظمه یک روز راه است. 


و نیز فرمود: داوود در زبور آورده است: ((پروردگارا! مبعوث گردان کسى را که برپا دارد سنت را پس از محو شدن آثار نبوت و فرسودگى دین.)) آیا غیر از محمد(ص) پیامبرى را مى شناسى که این چنین باشد؟ 
رإس الجالوت گفت: مى تواند عیسى(ع) باشد. حضرت فرمود: آیا نمى دانى که حضرت عیسى(ع) مخالفت سنت ننمود بلکه موافق با سنت تورات بود تا آن که حق تعالى او را به آسمان بالا برد؟!(۴) 
روشنى نام حضرت محمد(ص) در کتاب هاى آسمانى به حدى بوده است که قرآن کریم مى فرماید: (یعرفونه کما یعرفون ابنإ هم)(۵); او را همانند فرزندان خود مى شناسند. 
و از طریق همین نشانه ها بود که عده اى به آن حضرت ایمان آورده و حتى قبل از بعثت, او را مى شناختند و آینده آن حضرت را گوشزد مى نمودند. که به عنوان نمونه, دو مورد را ذکر مى کنیم:

 

 

الف ـ ایمان سلمان

طبرى در سرگذشت اسلام آوردن سلمان فارسى مى نویسد: پس از آشنایى سلمان با یکى از علماى نصرانى, او به سلمان مى گوید: در همین ایام در میان ملت عرب پیامبرى ظهور خواهد کرد که از تمام انبیا برتر است. عالم مزبور اضافه مى کند: من پیر شده ام; خیال نمى کنم او را درک نمایم. اما تو جوانى, امیدوارم او را درک کنى ولى این را نیز بدان که این پیامبر نشانه هایى دارد از جمله, نشانه خاصى برشانه اوست; او صدقه نمى گیرد. سلمان عالم نصرانى را در بیابان گم کرد. دو مرد عرب از قبیله بنى کلب رسیدند. سلمان را اسیر کرده و بر شتر سوار نموده به مدینه آوردند و او را فروختند. سلمان و غلام دیگر ارباب به نوبت, روزها گله او را به چرا مى بردند. سلمان در این مدت مبلغى پول جمع آورى کرد و انتظار بعثت پیامبر اسلام(ص) را مى کشید. در یکى از روزها که مشغول چرانیدن گله بود, رفیقش رسید و گفت: خبردارى امروز شخصى وارد مدینه شده و تصور مى کند پیامبر و فرستاده خداست؟ سلمان به رفیقش گفت: تو این جا باش تا من باز گردم. سلمان وارد شهر شد. در جلسه پیامبر(ص) حضور پیدا کرد.

 

اطراف پیامبر(ص) مى چرخید و منتظر بود پیراهن پیامبر(ص) کنار برود و نشانه مخصوص را در شانه او مشاهده کند. پیامبر(ص) متوجه خواسته او شد. لباس را کنار زد. سلمان نشانه مزبور یعنى اولین نشانه را یافت. سپس به بازار رفت و گوسفند و مقدارى نان خرید و خدمت پیامبر آورد. پیامبر فرمود: چیست؟ سلمان پاسخ داد: صدقه است. فرمود: من به آن ها احتیاج ندارم, به مسلمانان فقیر ده تا مصرف کنند. سلمان بار دیگر به بازار رفت, مقدارى گوشت و نان خرید و خدمت رسول اکرم(ص) آورد. پیامبر پرسید: این چیست؟ سلمان پاسخ داد: هدیه است. فرمود: بنشین. پیامبر(ص) و تمام حضار از آن هدیه خوردند. مطلب بر سلمان آشکار گشت. زیرا هرسه نشانه خود را یافته بود و بدین ترتیب, اسلام را برگزید.(۶)

 

 

ب ـ جریان بحیرا

راهبى به نام بحیرا در سرزمین بصرى زندگى مى کرد. پیامبراکرم(ص) که در سن دوازده سالگى به شام مسافرت نمود, به این سرزمین مى رسد. جذبه سیماى ملکوتى پیامبر(ص) راهب را تحت تإثیر قرار مى دهد. با نگاه نافذ خویش به آن حضرت خیره مى شود. به رازى بزرگ دست مى یابد و مى گوید: این, کودک کیست؟ ابوطالب گفت: او برادرزاده من است. پرسید: پدرش چه شد؟ پاسخ داد: هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش وفات نمود. بحیرا گفت: این, همان پیامبر موعود است که کتاب هاى آسمانى از رسالت جهانى و حکومت او خبر داده اند. نشانه هایى که من در کتاب ها خوانده ام, بر او منطبق است. این, همان پیامبرى است که من نام او و پدر و فامیل او را درکتاب هاى دینى خوانده ام. بر شما لازم است او را از چشم یهودیان دور نگه دارید. زیرا اگر آنان بفهمند, او را خواهند کشت. (۷


فراق پدر
غروب غم انگیز عبدالله ـ پدر بزرگوارش ـ هاله اى از اندوه بر چهره اش ترسیم نموده است. قرآن کریم مى فرماید: (الم یجدک یتیما فاوى)(۸) راستى چه حکمتى است که مى بایست خاتم پیامبران(ص) با فراق پدر, روزهاى زندگى را استمرار بخشد و از دیدگان پرمهر پدر و فروغ چهره شاداب او, محروم شود؟ در این زمینه, دو جهت مى توان براى آن برشمرد:

 

 

الف ـ درد آشنایى

رسیدن به مقام خاتمیت, تجربه اى از سختى ها و مشکلات را طلب مى کند. او که مى خواهد براى همیشه تاریخ پاسدار حقوق انسانى و پیامآور عدالت اجتماعى باشد, باید خود به صورت ملموس آن را تجربه کند تا دامن پرمهرش بتواند عواطف و احساسات والاى انسانى را متجلى کند. قرآن کریم پس از یادآورى یتیمى و فقر و نیازهاى معنوى پیامبر, مى فرماید: (فاما الیتیم فلاتقهر و اماالسائل فلا تنهر و اما بنعمه ربک فحدث)(۹); پس چون خود این چنین بوده اى, یتیم را از خود مران و سوال کننده را رد نکن و نعمت هاى پروردگارت را بازگو کن
در آغاز ورود پیامبر(ص) به مدینه, هنگامى که هریک از طوایف مى خواستند که پیامبر(ص) افتخار میزبانى را به آن ها بدهد, پیامبر(ص) فرمود: از پیشروى مرکب جلوگیرى نکنید; هرکجا که زانو بزند, من همان جا پیاده خواهم شد. ناگهان چشمان منتظر و مشتاق ـ

که لحظه هاى حرکت پیامبر(ص) را با شور و شوقى وصف ناپذیر همراهى مى کردند ـ مشاهده نمودند که ناقه پیامبر(ص) در سرزمین وسیعى که در ملکیت دو طفل یتیم به نام هاى سهل و سهیل بود, زانو زد.(۱۰) همان جایگاهى که بعدها مسجدالنبى نام گرفت تا باردیگر نقش آفرینى یتیم را در تحولات عظیم تاریخى به ظهور رسانده و جلوه اى زیبا از انس روحى و عشق پیامبر(ص) به یتیم را در تاریخ رقم زند.

 

 

ب ـ آمادگى روحى

وحى الهى سرى است عظیم که هرکس را توان تحمل آن نبوده و نیست. قرآن کریم مى فرماید: (الله اعلم حیث یجعل رسالته)(۱۱); خدا آگاه تر است که رسالت خویش را در کدام مکان قرار دهد. و از وحى الهى به عنوان گفتار سنگین یاد مى کند و مى فرماید: (انا سنلقى علیک قولا ثقیلا)(۱۲
از سویى دیگر, تبلیغ این رسالت و وحى الهى نیازمند استقامت و پایدارى است. چنان که خداوند مى فرماید: (فاستقم کما امرت و من تاب معک)(۱۳); به آنچه دستور داده شده اى, استقامت کن و همچنین کسانى که با تو به سوى خدا آمده اند. آن هم در مقابله با حیله هاى انسان هاى فاسدى که قرآن کریم در باره آنان مى فرماید: (و عندالله مکرهم و ان کان مکرهم لتزول منه الجبال)(۱۴); همه مکرهاى آن ها نزد خدا آشکار است هرچند مکرشان چنان باشد که کوه ها را از جا برکند. 
بدین جهت است که باید از اول با مشکلات همراه شده تا بتواند نقش عظیم الهى خویش را ایفا نموده و راه گشایش و پیروزى را در دل سختى ها و ناملایمات بگشاید.

 

 

پیامبر امى

تقدیر الهى بر این قرار گرفت که پیامبر خاتم فردى درس نخوانده باشد تا خود, سندى محکم بر اعجاز قرآن محسوب شود
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت 
به غمزه مسإلهآموز صد مدرس شد 
و این مسإله اى است که قرآن کریم از آن به صراحت یاد مى کند و مى فرماید: (و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدرى ماالکتاب و لاالایمان و لکن جعلناه نورا نهدى به من نشإ من عبادنا)(۱۵); برتو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم. تو پیش از این نمى دانستى کتاب و ایمان چیست ولى ما آن را نورى قرار دادیم که به وسیله آن هرکسى از بندگان خویش را بخواهیم, هدایت مى کنیم.

 

و در جاى دیگر از آن حضرت با صفت امى یاد مى کند و مى فرماید: (الذین یتبعون الرسول النبى الامى.) در آیه دیگر نیز مى فرماید: (فامنوا بالله و رسوله النبى الامى)(۱۶) 
راغب مى نویسد: ((الامى هوالذى لایکتب ولایقرإ من کتاب; امى به کسى مى گویند که: نمى نویسد و نوشته اى نمى خواند.)) دشمنان اسلام که مى دیدند این حقیقت در زندگى پیامبر(ص) خود گواه بر آسمانى بودن قرآن است, گفتند که آن را از فردى عجمى تعلیم مى گیرد. قرآن در پاسخ آنان مى فرماید: (ولقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر, لسان الذى یلحدون الیه اعجمى و هذا لسان عربى مبین)(۱۷); ما مى دانیم که آن ها مى گویند: این آیات را انسانى به او تعلیم مى دهد. در حالى که زبان کسى که این ها را به او نسبت مى دهند, عجمى است ولى این ((قرآن)) به زبان عربى رسا است.

 

 

بعثت پیامبر(ص)

حضرت ابراهیم(ع) از خداى خویش خواست تا پیامبرى را از میان آن ها مبعوث کند. قرآن کریم مى فرماید: به یاد آورید هنگامى را که ابراهیم و اسماعیل پایه هاى خانه ((کعبه)) را بالا مى بردند و مى گفتند: پروردگارا! از ما بپذیر که تو شنوا و دانایى… پروردگارا! در میان آن ها پیامبرى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و آن ها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند, زیرا تو توانا و حکیمى.(۱۸


سرانجام زمان استجابت دعاى ابراهیم(ع) فرارسید. چنان که از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: من, استجابت دعاى ابراهیم(ع) هستم.(۱۹) 
کوه حرا آماده ظهور شکوهمندترین تحول تاریخى است. محمد(ص) در حال عبادت و بندگى و غرق توجه تام به معبود یکتا بود که فرشته وحى, جبرئیل امین بر او نازل شد و سوره علق را بر او خواند: (اقرإ باسم ربک الذى خلق) همه چیز به نام و یاد خدا آمده است تا بشر را رهنمون به توحید نماید و تمامى اعمال و حرکات انسان ها را به سمت و سوى خدایى سوق دهد. خواندن و دانش باید رنگ خدایى بگیرد; نماز و زندگى و مردن نیز باید در راه خدا باشد: (قل ان صلاتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین)(۲۰) 
قرآنش به نام خدا, سوره هاى آن به نام خدا و پیامبرش دعوت کننده به سوى خدا. 


چنان که قرآن مى فرماید: (انا ارسلناک شاهدا و مبشرا ونذیرا, داعیا الى الله باذنه و سراجا منیرا)(۲۱) 
او مى بایست بشریت را به سوى هدف آفرینش خویش که عبودیت و بندگى است, رهنمون سازد که فرمود: (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون)(۲۲) و این, جز در سایه یاد و نام یکتا آفریننده هستى میسر نخواهد شد. (اقرإ و ربک الاکرم, الذى علم بالقلم, علم الانسان مالم یعلم)(۲۳) 
این آیات, بیانگر استوارى و استحکام پیام الهى و وحى قرآنى است. او از مردم دانش و خواندن مى خواهد و مى داند که هرچه بشریت به سوى فرهیختگى و کمال علمى گام بردارد, جلوه هاى زیباى وحى قرآن را بهتر درک مى کند. 


اولین تجلى وحى الهى, روح بزرگ او را بى تاب نموده است. از حرا پایین مىآید, احساس مى کند که همه موجودات با او همنوایى دارند و او را به رسالت سلام مى دهند. به خانه برمى گردد. 
به خدیجه مى گوید: ((دثرینى; مرا بپوشان.)) بار دیگر آیات وحى روح پاکش را نوازش مى دهد و او را به قیام و انذار دعوت مى کند و مى فرماید: (یا ایها المدثر, قم فانذر, و ربک فکبر, و ثیابک فطهر); اى جامه خواب به خود پیچیده! برخیز و انذار کن و پروردگارت را بزرگ شمار و لباست را پاک ساز. و براى این که او را آماده این رسالت بزرگ نماید و او را هرچه بیشتر مستغرق در عظمت خداى هستى بخش قرار دهد, مى فرماید: (یا ایها المزمل, قم اللیل الا قلیلا, نصفه او انقص منه قلیلا او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا, انا سنلقى علیک قولا ثقیلا)(۲۴) 
اى جامه به خود پیچیده! شب را جز کمى به پا خیز, نیمى از شب را یا اندکى از آن را کم کن یا بر نصف آن بیفزا.
و قرآن را با دقت و تإمل بخوان چرا که به زودى سخنى سنگین به تو القا خواهیم کرد. 


اینک محمد آماده است تا جمال خداى را بنماید و رسالت خویش را اظهار کند. به دستور الهى که فرموده است: (وانذر عشیرتک الاقربین)(۲۵) باید از خویشان و اقوام خود شروع کند. از آنان دعوت مى کند و پیام خویش را با آنان در میان مى گذارد. اما عمویش ابولهب از همه بیشتر سرسختى نشان مى دهد و با عناد, مجلس را ترک مى کند. به این مقدار بسنده نمى کند, بعدها به همراه همسرش به صورتى گسترده تر وارد عمل مى شود. قرآن کریم او را براى همیشه خوار مى سازد تا همه کافران و عنودان, سرنوشت خویش را دریابند, و مى فرماید: (تبت یدا ابى لهب و تب, ما اغنى عنه ماله و ما کسب, سیصلى نارا ذات لهب, و امرإته حماله الحطب, فى جیدها حبل من مسد.) 
به نقل مرحوم مجلسى, پس از دعوت خویشاوندان براى مدتى وحى منقطع مى شود.(۲۶) 


کافران آن حضرت را مورد شماتت قرار مى دهند که: پروردگارش او را رها کرده و دشمن داشته. هرچه زمان مى گذرد, شوق پیامبر به ملاقات جبرئیل شدیدتر مى شود که ناگهان جبرئیل نازل مى شود و سوره ((والضحى)) را برایش مى خواند: ((سوگند به روز در آن هنگام که آفتاب برآید و قسم به شب در آن هنگام که آرام گیرد, خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است. و مسلما آخرت براى تو از دنیا بهتر است و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خوشنود شوى)). سه سال مى گذرد, دستور مى رسد که دعوت عمومى خویش را آغاز کند: (فاصدع بما تومر);(۲۷) آنچه را مإموریت دارى آشکارا بیان کن. 


بدین جهت برکوه صفا, روى سنگ بلندى قرار گرفت و فرمود: 
اى مردم! هرگاه من به شما گزارش دهم که پشت این کوه دشمنان شما قصد جان و مال شما را دارند, آیا قبول مى کنید؟ همگى گفتند: آرى! ما در زندگى از تو دروغى نشنیده ایم. پس از آن, فرمود: اى گروه قریش! خود را از آتش نجات دهید; من براى شما در پیشگاه خدا نمى توانم کارى انجام دهم. من شما را از عذاب دردناک مى ترسانم. موقعیت من همان موقعیت دیدبانى است که دشمن را از نقطه اى دور مى بیند و فورا به سوى قوم خویش شتافته و با شعار ((یا صباحاه)) آنان را از این پیشامد باخبر مى سازد.(۲۸) 
اینک سال هاى سختى را در پیش دارد; توطئه هاى سنگین, شکنجه هاى دوستان, استهزإ و تمسخر و محاصره اقتصادى از آن جمله است. سیزده سال در مکه مى ماند; دیگر این شهر جاى ماندن نیست, باید هجرت کند و اهداف الهى خویش را در مدینه پى گیرى کند. بویژه آن که از سوى آن شهر دعوت شده است و سران آن با حضرتش بیعت کرده اند. شبانه حرکت مى کند اما نگاه حسرت بارش به مسجدالحرام و شهر ابراهیم(ع) او را بسیار متإثر مى سازد. پیک وحى نازل مى شود و او را به بازگشت, مژده مى دهد و مى فرماید: (ان الذى فرض علیک القرآن لرادک الى معاد)(۲۹); آن کس که بر تو قرآن و تبلیغ آن را واجب ساخت, تو را به جایگاهت باز خواهد گرداند. 
پیامبر(ص) در حالى هجرت مى کند که با معراجى شگفت و عظمتى غیر قابل وصف زیباترین و کامل ترین درس هاى آفرینش الهى را دیده و ملائک را در حسرت افق والاى پرواز خویش متحیر ساخته است. 
بار دیگر از ملک پران شوم 
آنچه اندر وهم ناید آن شوم 
ده سال در مدینه ماند. جنگ هاى بدر, احد, احزاب و تبوک را پشت سرگذاشت. مکه فتح شد. قدرت هاى عنود در سیطره حکومت اسلامى قرار گرفتند و اسلام بر سرتاسر جزیره العرب حاکم شد. دین را براى مردم کامل ساخت و با کلام الهى (الیوم اکملت لکم دینکم)(۳۰) آن را اعلام داشت.

 

سوره ((نصر)) و در نامى دیگر, ((تودیع)) نازل مى شود; دستور مى دهد که تسبیح و حمد ۱الهى پیشه سازد و آمرزش الهى را وجهه همت خود قرار دهد. و مى فرماید: (اذا جإ نصرالله والفتح, و رایت الناس یدخلون فى دین الله افواجا, فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا) 
پیامبر(ص) احساس مى کند که این دستور, خبر رحلت و سفر به عالم آخرت است. لذا این ذکر را بسیار تکرار مى کند: 
((سبحانک اللهم و بحمدک, اللهم اغفرلى انک انت التواب الرحیم;(۳۱) بار خدایا! منزهى; تو را سپاس مى گویم. خدایا! بیامرز مرا که تو توبه پذیر مهربانى.)) 
سرانجام خورشید وجودش به سوى ملا اعلى پرکشید و دل هاى مشتاقان و شیفتگان خویش را در محاق غم فرو برد; در حالى که قرآن و عترت را به عنوان دو یادگار گران بهاى خویش باقى گذارد تا آن هنگام که با ظهور دولت حضرت بقیه الله(عج) دین اسلام در تمامى گیتى گسترش یافته و تشنگان حقیقت و پویندگان راه وصال, در جهانى پر از عدل و داد به سوى کمال انسانى و چشمه سارهاى فضیلت و ایمان گام بردارند. 

به امید آن روز

 

 

پى نوشت ها:

۱ – اعراف / ۱۵۷٫ 

۲ –  صف / ۶٫ 
۳ –  فتح / ۲۹٫ 
۴ – بحارالانوار, ج ۱۰, ص ۳۰۵ و ۳۰۸٫ 
۵ – بقره / ۱۴۶٫ 
۶ –  تفسیر نمونه, ج ۱, ص ۲۸۶ و ۲۸۷ به نقل از تفسیر طبرى. 
۷ – تفسیر طبرى, ج ۱, ص ۳۳ و ۳۴ و سیره ابن هشام, ج ۱, ص ۱۸۰ ـ ۱۸۳
۸ و ۹ – والضحى, آیات ۶, ۹ و ۱۱٫ 
۱۰ – بحارالانوار, ج ۱۹, ص ۱۰۸٫ 
۱۱ –  انعام / ۱۲۴٫ 
۱۲ – مزمل / ۵٫ 
۱۳ – هود, / ۱۱۲٫ 
۱۴ –  ابراهیم / ۴۶٫ 
۱۵ – شورى / ۵۲٫ 
۱۶ –  اعراف / ۱۵۷ و ۱۵۸٫ 
۱۷ – نحل / ۱۰۳٫ 
۱۸ – بقره / ۱۲۹٫ 
۱۹ – ر.ک: مجمع البیان, ج ۲ـ۱, ذیل آیه. 
۲۰ – انعام / ۱۶۲٫ 
۲۱ – احزاب / ۴۵ و ۴۶٫ 
۲۲ – ذاریات / ۵۶٫ 
۲۳ – مدثر, آیات ۱ـ۴٫ 
۲۴ – مزمل, آیات ۱ـ۵٫ 
۲۵ – شعرإ / ۲۱۴٫ 
۲۶ – بحارالانوار, ج ۱۸, ص ۱۹۷٫ 
۲۷ – حجر / ۹۴٫ 
۲۸ – فروغ ابدیت, ج ۱, ص ۲۱۷, به نقل از سیره حلبى, ج ۱, ص ۳۲۱٫ 
۲۹ –  قصص / ۸۵٫ 
۳۰ – مائده / ۳٫ 
۳۱ –  ر.ک: مجمع البیان, ج ۱۰ـ۹, ذیل سوره۱ نصر.