مقدمه

کتاب اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه نوشته دکتر ناصر بن عبدالله بن علی القفاری است. این کتاب در حقیقت رساله دکتری او بوده است که در ۱۴۰۷ ه.ق. در دانشگاه اسلامی «محمد بن سعود» با راهنمایی محمد رشاد سالم با رتبه اول دفاع شده است و در سه جلد، بالغ بر ۱۳۸۰ صفحه، به چاپ رسیده است. او در این کتاب به بررسی اصول عقاید شیعه پرداخته است و طبق آنچه خود مدعی است کوشیده است عقاید شیعه را با رجوع به کتب شیعه بررسی و نقد کند. این کتاب یک مقدمه و پنج باب دارد و هر باب هم چند فصل دارد، که باب سوم آن مربوط به عقایدی است که او معتقد است فقط شیعه به آنها اعتقاد دارد. این باب را به بخش هایی مثل امامت، عصمت، تقیه، ظهور و … تقسیم کرده است.

یکی از شبهاتی که قفاری در چند جا از کتابش مطرح کرده، نسبت دادن منشأ امامت به عبدالله بن سبأ است. وی این ادعای خود را مستند به کتاب های شیعه کرده است. در بحث مفهوم امامت قفاری می نویسد: «ابن سبأ نخستین کسی است که از مفهوم امامت به این صورت موجود نزد شیعه سخن گفته است».[۱]

و در عبارت دیگری می نویسد: «در نقد مفهوم امامت همین کافی است که سندی برای آن غیر از ابن سبأ و یهودیت وجود ندارد».[۲]

قفاری برای اثبات ادعای خود، به این دلیل استناد کرده است که کتاب های شیعه به این مطلب اعتراف دارند. او می نویسد:

فقد اعترف کتب الشّیعه بأنّ ابن سبأ «کان أوّل من أشهر القول بفرض إمامه علی، وأظهر البراءه من أعدائه، وکاشف مخالفیه وکفّرهم[۳] لأنه کان یهودی الأصل، یری أن یوشع بن نون هو وصی موسی، فلما أسلم أظهر هذه المقاله فی علی بن أبی طالب؛ کتاب های شیعه اعتراف دارند به اینکه «ابن سبأ نخستین کسی بوده است که گفته است امامت علی واجب است و برائت از دشمنان علی را آشکارا مطرح کرد و با آنان دشمنی کرد و آنها را کافر دانست». چون ابن سبأ در اصل یهودی بود و معتقد بود که یوشع بن نون وصیّ حضرت موسی است. زمانی که اسلام آورد همان سخنان را درباره علی بن ابی طالب مطرح کرد.[۴]

بررسی و نقد

درباره شخصیت عبدالله بن سبأ دو دیدگاه به طور کلی وجود دارد: ۱٫ شخصیت او حقیقی است؛ ۲٫ شخصیت او ساختگی است. کسانی که او را شخصیتی ساختگی دانسته اند برای این مدعای خود دلایلی را نیز بیان کرده اند که از جمله این افراد علامه سید مرتضی عسگری را می توان نام برد. ایشان درباره عبدالله بن سبأ تحقیق گسترده و عمیقی انجام داده است که در کتابی با عنوان عبدالله بن سبأ واساطیر اخری منتشر شده است. علامه عسگری در این کتاب می نویسند:

نخست منظور از این کلمه (عبدالله بن سبأ) همان عبدالله بن وهب سبائی[۵] بود که در عصر علی (ع) زندگی می کرد و در آخر، ریاست گروه خوارج را به عهده گرفت. سپس بعد از افسانه سازی سیف بن عمرو و انتشار افسانه سبأئیه (عبدالله بن وهب سبأئی) فراموش گردید و کلمه «عبدالله سبأ» درباره یک مرد مرموز و موهوم یهودی که از یمن آمده بود و بنا به روایات سیف معتقد به وصایت علی بود به کار رفت. ولی با مرور زمان افسانه سبأئیه پیرایه های زیادی به خود گرفت و عبدالله بن سبأ، قهرمان این افسانه، نیز طبعاً صورت تندتر و خرافی تری پیدا نمود و درباره یک مرد خطرناک غالی و تندرو که فرقه سبئیه معتقد به الوهیت علی را به وجود آورده است، استعمال گردید.[۶]

البته شخصیت هایی که عبد الله بن سبأ را ساختگی دانسته اند فقط شیعه نیستند، بلکه برخی اندیشمندان اهل سنت نیز این شخصیت را موهوم دانسته اند، از آن جمله دکتر طه حسین صراحت دارد که عبدالله بن سبأ را دشمنان شیعه ساخته اند و هدفشان مخدوش کردن فرهنگ شیعه بوده است.[۷]

همچنین دکتر علی نشّار[۸] و محمد کرد علی،[۹] دکتر حامد داود حفنی در مقدمه کتاب علامه عسگری،[۱۰] دکتر محمد کامل حسین[۱۱] و دکتر عبدالعزیز الهلابی[۱۲] از کسانی هستند که این شخصیت را ساختگی دانسته اند. اگر کسی نظر این افراد را بپذیرد این شبهه و نقل هایی که درباره عبدالله بن سبأ هستند همگی بی اساس می شود، ولی با توجه به اینکه گروهی این شخصیت را حقیقی دانسته اند و شبهه قفاری هم بر این اساس استوار است که این شخص حقیقی بوده است، در پاسخ به این شبهه قفاری ما نیز فقط از این منظر که شخصیت حقیقی بوده است بحث می کنیم و برای دفع شبهه به سه نکته می پردازیم؛ اولاً دلایل محکمی وجود دارد که منشأ تشیع خود پیامبر گرامی اسلام بوده اند؛ ثانیاً به بررسی نقلی که قفاری نقل کرده و آن را دلیل بر این گرفته است که خود کتاب های شیعه منشأ شیعه را عبد الله بن سبأ می دانند می پردازیم؛ ثالثاً با بررسی عقاید ابن سبأ این نکته روشن می شود که چنین شخصی نمی تواند منشأ شیعه باشد.

الف: پیامبر(ص) منشأ امامت

منشأ امامت را باید خود پیامبر دانست. پیامبر برای جانشینی و رهبری بعد از خود شخصی را معرفی کرده است و آن شخص هم علی ع بوده است که این مطلب دلایل فراوانی دارد[۱۳] که به اختصار به چند دلیل اشاره می شود.

۱ – پیامبر اسلام از همان روزهای اول که مأموریت یافت خاندان خود را طبق نص قرآن )وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَک الْأَقْرَبینَ( (و خویشان نزدیک را هشدار ده)[۱۴] به اسلام دعوت کند همان روز نیز رهبر و پیشوای بعد از خود یعنی علی ع را به مردم معرفی کرد و صریحاً دستور داد از حضرتش پیروی کنند و صریحاً فرمود: هر کس از شما من را اجابت کند وزیر و جانشین و وصی من است و جز علی بن ابی طالب کسی امر رسول خدا را اجابت نکرد و همان جا پیامبر، علی ع را وزیر و جانشین و وصی خود معرفی کرد.[۱۵]

۲ – جریان غدیر خم که پیامبر در اواخر عمر شریفشان علی ع را به ولایت عامه مردم نصب کردند، یکی از آخرین اقداماتی بود که پیامبر به طور علنی جانشین بعد از خود را معرفی کرد و در «غدیر خم» بود که رسول اکرم ص از آن گروه بی شمار برای علی ع بیعت گرفت. روایت جریان غدیر خم از روایات متواتر و صحیح السند است که منابع اهل سنت نیز این تواتر و صحت سند را تأیید می کنند. به برخی از منابعی که این روایت را متواتر یا صحیح السند دانسته اند اشاره می شود. البانی (متوفی ۱۴۲۰ ه.ق.) در السلسله الصحیحه (ج۴، ص۲۴۹) و الکتانی (متوفی ۱۳۴۵ ه.ق.) در نظم المتناثر من الحدیث المتواتر (ج۱، ص۱۹۵) و محمد بن اسماعیل صنعانی (متوفی ۱۱۸۲ ه.ق.) در توضیح الافکار لمعانی تنقیح الانظار (ج۱، ص۲۴۳) و علامه اسماعیل بن محمد العجلونی الجراحی (متوفی ۱۱۶۲ ه.ق.) در کشف الخفاء (ج۲، ص۳۶۱) و سبط ابن جوزی (متوفی ۶۴۵ ه.ق.) در تذکره الخواص (ص۳۷) و علامه شمس الدین الجزری الشافعی در اسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن ابی طالب (ص۴۸) و ملاعلی قاری (متوفی ۱۰۱۴ ه.ق.) در مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح (ج۱۱، ص۲۴۸) و ابو حامد غزالی (متوفی ۵۰۵ ه.ق.) در سر العالمین و کشف ما فی الدارین (ج۱، ص۱۳) و ابن حجر الهیثمی (متوفی ۹۷۴ ه.ق.) در الصواعق المحرقه (ج۱، ص۱۰۶ و ۱۰۷) و ابن حجر عسقلانی (متوفی ۸۵۲ ه.ق.) در فتح الباری شرح صحیح البخاری (ج۷، ص۷۴) و شمس الدین ذهبی (متوفی ۷۴۸ ه.ق.) در سیر أعلام النبلا (ج۱۴، ص۲۷).[۱۶]

۳ – از جمله احادیثی که دلالت دارند بر اینکه پیامبر بعد از خود جانشینی را معرفی کرده است و آن جانشین مانند خود پیامبر است ولی نبیّ نیست حدیث منزلت است که در کتب معتبر اهل سنت، از جمله صحیح بخاری و صحیح مسلم، نقل شده است:

هنگامی که پیامبر خدا برای غزوه تبوک از مدینه خارج شدند علی را به جای خود در مدینه و در بین اهل خود قرار دادند، اما حضرت علی ع به پیامبر خدا ص عرض کردند: من دوست ندارم که شما برای جهاد خارج شوید، مگر اینکه من هم با شما باشم. پس پیامبر اکرم فرمودند: آیا راضی نیستی که منزلت و مقام تو نزد من مانند منزلت هارون نسبت به موسی باشد، مگر اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود.[۱۷]

بسیاری از کتب معتبر اهل سنت و شیعه این حدیث را نقل کرده اند و این روایت همان مقام و منزلت هارون را نسبت به حضرت موسی ع برای حضرت علی ع اثبات می کند مگر نبوت و پیامبری را که حضرت رسول ص آن را نفی فرموده و گفته اند که «الا انه لا نبیّ بعدی» و این حدیث به صورت مطلق جانشینی حضرت علی را ثابت می کند.

ب: بررسی و نقد اعتراف کتب شیعه

چنان که آمد، قفاری اعترافات علمای شیعه را دلیل بر این دانست که ابن سبأ مفهوم امامت را مطرح کرده است و نام برخی کتاب ها را برای اثبات کلام خود ذکر کرد.[۱۸] قبل از ورود به بررسی این نقل، باید به این نکته توجه کنیم که بر فرض وجود یک نقل درباره یک مطلب نمی توان آن نقل را صحیح دانست. زیرا ممکن است نقل های معارض آن نقل یا دلایل قوی دیگر علیه آن نقل باشد. پس حتی اگر این نقل قفاری صحیح بود نمی توانست با دلایل متقنی که پیدایش شیعه را از زمان رسول الله می دانست معارضه کند، ولی برای روشن شدن مطلب به بررسی نقلی که قفاری مطرح کرده می پردازیم.

منابعی که به عنوان کتاب های شیعه در ضمن این نقل بیان شده عبارت است از: رجال کشّی، المقالات والفِرَق (القمّی)، فِرَق الشّیعه (النّوبختی)، الزّینه (الرّازی) و المِلَل والنِّحَل (شهرستانی). در ادامه به دو نکته درباره این سخن قفاری می پردازیم.

نکته اول؛ کتاب الملل والنحل شهرستانی از کتب شیعی نیست. این کتاب تألیف محمد بن عبدالکریم شهرستانی است که از دانشمندان اهل سنت و شافعی مذهب بوده است. پس نباید آن را به عنوان اعتراف شیعه مطرح می کرد.

نکته دوم؛ مطلبی که قفاری به عنوان اعتراف از دانشمندان شیعه نقل کرده، در حقیقت از منابع اهل سنت است که المقالات والفرق اشعری قمی (متوفی ۲۹۹ یا ۳۰۱ ه.ق.) آن را نقل کرده است و دیگران آن را از المقالات والفرق اخذ کرده و سپس نقل کرده اند و با توضیحاتی که در ذیل می آید این مطلب روشن می شود. از جمله کتاب هایی که این نقل المقالات و الفرق را بیان کرده اند رجال کشی است. آنچه در رجال کشی درباره عبدالله بن سبأ آمده، دو نوع مطلب است.[۱۹]

الف: پنج روایت که کشی از محمد بن قولویه از سعد بن عبدالله الاشعری از راویان شیعی نقل می کند که سند آنها به علی بن حسین ع و به امام باقر و به امام صادق ع منتهی می شود. این روایات[۲۰] در مورد یک مطلب بحث می کند که ابن سبأ ادعای ربوبیت درباره علی ع کرده است و علی ع ابن سبأ را به دلیل این امر سوزانده است.[۲۱] روایات با عباراتی مشابه به مذمت عبدلله بن سبأ پرداخته است، که برای نمونه یک حدیث را ذکر می کنیم. از امام باقرع نقل شده است که عبدالله بن سبأ ادعای نبوت کرد و گمان کرد که امیرالمؤمنین خداست و این خبر به امیرالمؤمنین رسید و او را فرا خواند و از او پرسید و او به این مطلب اقرار کرد و گفت که تو خدایی و به ذهن من القا شده است که تو خدایی و من پیامبرم و امیرالمؤمنین به او فرمود: «وای بر تو، شیطان تو را به سخره گرفته است. از این کار توبه کن. مادرت به عزایت بنشیند». ولی او توبه نکرد و امیرالمؤمنین او را زندانی کرد و سه روز از او خواست که توبه کند ولی او توبه نکرد. پس او را با آتش سوزاند و فرمود: همانا شیطان او را فریفت و این مطالب را در ذهن او القا می کرد.

ب: بعد از نقل احادیثی که در مذمت عبدالله بن سبأ است، کشی این عبارات را آورده است:

ذکر بعض أهل العلم أن عبدالله بن سبأ کان یهودیا فأسلم و والی علیا و کان یقول و هو علی یهودیته فی یوشع بن نون وصی موسی بالغلو فقال فی إسلامه بعد وفاه رسول الله فی علی مثل ذلک و کان أول من شهر بالقول بفرض إمامه علی و أظهر البراءه من أعدائه و کاشف مخالفیه و أکفرهم فمن هاهنا قال من خالف الشیعه أصل التشیع و الرفض مأخوذ من الیهودیه؛[۲۲]

بعضی از اهل علم نقل کرده اند که عبدالله بن سبأ مردی یهودی بوده است که اسلام آورد و از دوستداران علی شد و او در دوران یهودی بودنش درباره یوشع بن نون، وصی حضرت موسی، غلو می کرد و بعد از اسلام آوردنش و بعد از وفات رسول الله همان چیزها را درباره علی می گفت و او اولین کسی بود که قول به وجوب امامت علی را شهرت داد و اظهار برائت از دشمنان علی کرد و دشمنی در خصوص مخالفان علی را آشکار کرد و آنها را کافر دانست و از این جهت کسانی که مخالف شیعه اند گفته اند: اصل تشیع از یهودیت گرفته شده است.

این عبارات همان مطلبی است که قفاری از آن استفاده کرده و آن را در کتاب خود به عنوان اعتراف علمای شیعه ذکر کرده است.[۲۳] حال اگر به کتاب المقالات والفرق رجوع کنیم، می بینیم که این عبارت عیناً در این کتاب نیز آمده است. برای روشن شدن مطلب، عبارت المقالات والفرق را می آوریم. عبارتی که زیر آن خط کشیده شده است همان عبارتی است که در رجال کشی نیز آمده است:

و حکی جماعه من أهل العلم انّ عبدالله بن سبأ کان یهودیاً فاسلم و والی علیاً، وکان یقول وهو علی یهودیته فی یوشع بن نون وصی موسی بهذه المقاله، فقال فی إسلامه بعد وفاه رسول الله فی علی بمثل ذلک. وهو أول من شهر بالقول بفرض إمامه علی بن أبی طالب و أظهر البراءه من أعدائه و کاشف مخالفیه وأکفرهم. فمن هاهنا قال من خالف الشیعه ان اصل الرفض مأخوذ من الیهودیه؛[۲۴]

نوبختی (متوفی ۳۰۰ تا ۳۱۰ ه.ق.) نیز در کتاب فرق الشیعه همان گفتار اشعری را که قبلاً نقل شده است می نویسد، منتها دو قسمت آخر گفتار اشعری را که گفته است «سبئیان برای تحقیق از خبر مرگ امام به درب خانه وی رفتند» نیاورده است؛ و مدرک گفتارش را، که همان کتاب اشعری است، ذکر نکرده است.[۲۵] در هر صورت، عبارات نوبختی نشان می دهد که او نیز آن را از اشعری اخذ کرده است. پس می توان اشعری را نخستین منبعی دانست که این مطلب را بیان کرده است.

به دلایلی، که در زیر به آنها اشاره می شود، این سخن از علمای شیعه گرفته نشده است:

۱ – کشی و نوبختی و سعد اشعری این مطلب را با عبارت «حکی جماعه» آورده اند که از این عبارت فهمیده نمی شود که مرادش علمای شیعه باشد، بلکه نقل می کند که چنین مطلبی را برخی حکایت کرده اند و قراین دیگر نشان می دهد که مراد از این حکایت علمای شیعه نیست. زیرا اگر از علمای شیعه نقل کرده بودند این گونه عبارت خود را می آوردند: «ذکر بعض اصحابنا»؛ چون مرسوم بین دانشمندان شیعه است که آنچه از دانشمندان شیعه نقل می کنند با عبارت «اصحابنا» بیاورند.

۲ – سعد اشعری در گردآوری مطالب درباره فرقه ها آنچه را به دست او رسیده در کتابش آورده و منبع شیعی را برای گردآوری مطالب خود انتخاب نکرده است. سعد اشعری در مقدمه کتاب خود آورده است: ««وقد ذکرنا فی کتابنا هذا ما یتناهی إلینا من فرقها وآرائها واختلافها»؛ در این کتاب هر آنچه از فرقه ها و نظرها و اختلاف ها که به دستمان رسیده نوشته ایم).[۲۶] همچنین نجاشی در ترجمه و شرح حال اشعری می نویسد: «او نقلیات و روایات فراوانی از اهل سنت فرا گرفته است و در فرا گرفتن روایات و حدیث مسافرت هایی کرده است و با بزرگان اهل سنت ملاقات هایی به عمل آورده است».[۲۷] با توجه به این شیوه گردآوری مطالب در این کتاب و عبارت «حکی جماعه» می توان این را فهمید که این عبارات را از منابع شیعی نگرفته است.

۳ – بررسی عبارت حدیث سیف بن عمر درباره حوادث زمان عثمان و مشابهت الفاظ به کاررفته در این حدیث و عبارت اشعری می توان این نتیجه را گرفت که اشعری این عبارات را از حدیث سیف بن عمر گرفته است. عبارت حدیث سیف بن عمر این گونه است:

کان ابن سبأ یهودیاً من أهل صنعاء من أمه سوداء فاسلم زمن عثمان بن عفان ثم تنقل فی بلاد المسلمین یحاول ضلالتهم فبدأ بالحجاز ثم بالبصره ثم الکوفه ثم الشام فلم یقدر ما یرید عند أحد من أهل الشام فأخرجوه حتی أتی مصـر فاعتمر فیهم فقال لهم فیما کان یقول: انه کان ألف نبی ولکل نبی وصی وکان علی وصی محمد ثم قال محمد خاتم النبیین وعلی خاتم الأوصیاء …؛ ابن سبأ فردی یهودی اهل صنعا بود و در زمان عثمان بن عفان مسلمان شد و در شهرهای مسلمانان رفت و کوشید آنها را گمراه کند. او به حجاز و بصره و کوفه و سپس شام رفت ولی در شام به هدفی که می خواست نرسید. و اهل شام او را بیرون کردند و او به مصر آمد و در بین آنها زندگی کرد و به آنها در ضمن سخنانش گفت: هزار نبیّ وجود داشته که برای هر نبیّ هم وصی ای بوده است و علی وصیّ محمد بود و بعد گفت: محمد خاتم پیامبران است و علی خاتم الاوصیاء.[۲۸] اگر به عباراتی که با خط کشی مشخص شده و عبارت اشعری دقت کنیم این مطلب روشن می شود که اشعری این کلام را از سیف بن عمر گرفته است.

۴ – دلیل دیگر بر اینکه این سخنان از شیعیان گرفته نشده این است که هیچ یک از شیعیان نه در گذشته و نه در حال، به چنین مطلبی اعتقاد نداشته و ندارند و در منابع شیعی با این گستردگی که دارد، حتی یک روایت ضعیف هم وجود ندارد که امر امامت را به عبدالله بن سبأ نسبت داده باشد و حتی روایات شیعی بر ضد ابن سبأ است.[۲۹]

۵ – بر فرض صحت نقل هایی که از شیعه شده است ـ علاوه بر اینکه مسئله امامت دلایل خاص نقلی و عقلی خود را دارد که ربطی به ابن سبأ ندارد ـ از عبارات نقل شده فهمیده نمی شود که ابن سبأ مخترع و منشأ شیعه است، بلکه در عبارات نقل شده آمده است که نخستین کسی که این اعتقاد را علنی و آشکار کرد[۳۰] ابن سبأ بود، نه اینکه خود ابن سبأ آن را ایجاد کرده باشد.

ج: بررسی عقاید ابن سبأ

۱ – مفهوم امامت از منظر ابن سبأ

قفاری ادعا کرده است که «ابن سبأ نخستین کسی است که از مفهوم امامت به این صورت موجود نزد شیعه سخن گفته است».[۳۱] بر این سخن قفاری این اشکال وارد است که مفهوم امامت و وصایت که ابن سبأ می گفته است به هیچ وجه همان مفهومی نیست که شیعه دوازده امامی بیان می کند. اگر شیعه دوازده امامی این امامت و وصایت را نخستین بار از ابن سبأ آموخته باشد باید مفاهیمی که درباره امامت می گوید مانند عقاید ابن سبأ باشد. در حالی که با بررسی عقاید ابن سبأ روشن می شود که چنین عقایدی نزد شیعه پذیرفته نیست.

درباره اعتقادات ابن سبأ اختلاف فراوانی در بین نوشته های مختلف وجود دارد. این اعتقادات به او نسبت داده شده است:

ایمان داشت که علی نبی است.[۳۲]

ایمان داشت که علی الاه است.[۳۳]

معتقد بود علی الاه کامل نیست، بلکه جزئی از الوهیت در او حلول کرده است.[۳۴]

معتقد بود علی وصی محمد است.[۳۵]

در مسئله رجعت هم یک بار این اعتقاد به وی نسبت داده شده است که علی است که برمی گردد و نمرده و در ابرهاست و رعد صدای او و برق خنده اوست.[۳۶]

همچنین به ابن سبا نسبت داده شده است که گفته است محمد کسی است که رجعت می کند نه علی.[۳۷] در ادامه به اعتقادات ابن سبأ از نظر علمای شیعه و سنی اشاره می کنیم.

۱٫ ۱ – عقاید عبدالله بن سبأ از نظرگاه علمای اهل سنت

اسفراینی می نویسد: «عبدالله بن سبأ معتقد بود علی بن أبی طالب، نبی است».[۳۸] عبدالقاهر بغدادی هم می نویسد: «عبدالله بن سبأ، معتقد بود علی، خداست».[۳۹] شهرستانی می نویسد: «عبدالله بن سبأ معتقد بود علی بن أبی طالب، خدای کامل نبود، بلکه بخشی از الوهیت در او حلول کرده بود».[۴۰] شهرستانی و ایجی می گویند: «عبدالله بن سبأ معتقد بود علی از دنیا نرفته است و درون ابر زندگی می کند و رعد و برقی که شما می شنوید، صدای علی است و روزی خواهد آمد و دنیا را پر از عدل و داد می کند».[۴۱]

ابن سبأ به عنوان رهبر گروهی به نام سبئیه در کتب مطرح شده است و چنین اعتقادات غلطی درباره علی ع داشته است.

۱٫ ۲ – عقاید عبدالله بن سبأ از نظرگاه علمای شیعه

در کتاب المقالات والفرق آمده است که: چون خبر مرگ علی ع در مدائن به گوش ابن سبأ رسید به کسی که این خبر را آورده بود گفت: «ای دشمن خدا! تو دروغ می گویی و علی از دنیا نرفته است. به خدا سوگند، اگر مغز او را در میان کیسه ای بیاوری و هفتاد نفر عادل به مرگ او شهادت بدهند، باز هم ما گفته تو را قبول نمی کنیم. زیرا می دانیم علی نمی میرد و کشته نمی شود. آری او نخواهد مرد تا بر تمام عرب ریاست و بر تمام جهان سلطنت کند».[۴۲]

اشعری در ادامه توضیح خود می آورد: «این است عقیده مذهب سبئیه و این است عقیده حرثیه درباره علی بن ابی طالب و … آنها درباره علی بن ابی طالب معتقد بودند که او خدای عالمیان است که روی غضب نسبت به مخلوقاتش از نظر آنها غایب شده است و در آینده ظاهر خواهد شد.[۴۳]

در روایات شیعه آمده است که حضرت علی ع ابن سبأ را به دلیل عقاید غلطش و توبه نکردنش سوزاند.[۴۴] همچنین در روایتی، شیخ صدوق در حدیث اربعمائه، که سند صحیح دارد، بحث عبدالله بن سبأ را مطرح می کند که در برابر امیرالمؤمنین ع پرسش هایی داشت که بوی غلو می داد و امیرالمؤمنین ع با او برخورد تندی فرمودند.[۴۵]

شیخ طوسی در کتاب رجال خود می نویسد: «عبدالله بن سبأ کسی است که پس از مسلمان شدنش، کافر شد و مطالب غلوی را اظهار کرد».[۴۶] علامه حلی نیز می نویسد: «عبدالله بن سبأ فردی غلوکننده و ملعون بود که امیرالمؤمنین ع او را با آتش سوزاند. تصور می کرد که امیرالمؤمنین ع، خدا یا پیامبر است. خدا او را لعنت کند».[۴۷] ابن داوود هم در رجال خود، همان تعبیر شیخ طوسی را نقل می کند.[۴۸]

آیت الله خویی می نویسد: «بر فرض که بگوییم عبدالله بن سبأ وجود خارجی دارد، او کافر شد و ادعای الوهیت در امیرالمؤمنین ع کرد. نه اینکه او بگوید امامت حضرت علی ع واجب است، (بلکه) سخنی درباره امامت حضرت علی ع از زبان او صادر نشده است. تنها چیزی که از ابن سبأ رسیده، غلو و مطالب دال بر کفر اوست».[۴۹]

با بیان عقاید ابن سبأ روشن شد که هیچ گونه سنخیتی بین اعتقادات عبدالله بن سبأ و شیعه دوازده امامی نیست، حتی به گونه ای که امامان شیعه و علمای شیعه به شدت علیه او موضع گرفته اند و تفاوت عقاید او با عقاید شیعه نشان می دهد که این شخص نمی تواند منشأ شیعه باشد؛ و اگر او منشأ شیعه بود دست کم عقایدش مانند عقاید شیعه بود و نزد شیعیان محترم بود، در حالی که امامان شیعه ابن سبأ را لعن کرده اند.

نتیجه

با توجه به بررسی های انجام شده، که در متن به آن اشاره شد، اینکه شخصیتی به نام عبدالله بن سبأ وجود خارجی داشته باشد از نظر برخی اندیشمندان شیعه و سنی درست نیست و بر فرض که چنین شخصی وجود خارجی داشته باشد نمی توان شیعه را منتسب به او کرد، بلکه دلایلی وجود دارد که امامت و شیعه را به پیامبر نسبت می دهد و همچنین عقاید عبد الله بن سبأ غیر از عقاید شیعه است و منابع شیعی که سخن از عبدالله بن سبأ کرده اند این سخن را از منابع دیگر که غیرشیعی بوده اند نقل کرده اند.

 

منابع

۱ – ابن ابی الحدید معتزلی، عبد الحمید، شرح نهج البلاغه، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعه الاولی، ۱۳۸۵٫

۲ – ابن الاثیر، ابوالحسن علی بن محمد بن محمد، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، القاهره: دار الشعب، بی تا.

۳ – ابن حجر العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی أبو الفضل، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت: دار المعرفه، ۱۳۷۹٫

۴ – ابن حنبل، أحمد، مسند الامام أحمد بن حنبل، بیروت: مؤسسه الرساله، الطبعه الثانیه، ۱۴۲۰٫

۵ – ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین قمی معروف به شیخ صدوق، الخصال، قم: انتشارات جامعه مدرسین، الطبعه الثانیه، ۱۴۰۳٫

۶ – ابن حجر العسقلانی، أحمد بن علی، تهذیب التهذیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۳٫

۷ – ابن عساکر، أبوالقاسم علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت: دار الفکر، ۱۹۹۵٫

۸ – ابن کثیر، اسماعیل بن عمرو، البدایه و النهایه، بیروت: مکتبه المعارف، ۱۴۰۹٫

۹ – الاسدی التمیمی، سیف بن عمر، کتاب الرده والفتوح، الریاض: دار امیه، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۸٫

۱۰ – اسفراینی، ابوالمظفر شاهفور بن طاهر، التبصیر فی الدین، تحقیق: کمال یوسف الحوت، بیروت: عالم الکتب، بی تا.

۱۱ – اشعری، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۱٫

۱۲ – الایجی، عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد، کتاب المواقف، بیروت: دارالجیل، الطبعه الأولی، ۱۹۹۷٫

۱۳ – بخاری، محمد بن إسماعیل، الجامع الصحیح المختصر (صحیح بخاری)، بیروت: دار الیمامه، الطبعه الثالثه، ۱۴۰۷/۱۹۸۷٫

۱۴ – البغدادی، عبد القاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، بیروت: دار المعرفه، ۱۴۱۷.

۱۵ – الترمذی، محمد بن عیسی أبوعیسی، الجامع الصحیح سنن الترمذی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی تا.

۱۶ – حسین، محمد کامل، ادب مصر الفاطمیه، القاهره: دار الفکر العربی، الطبعه الاولی، ۱۹۷۰٫

۱۷ – حسین، طه، الفتنه الکبری، مصر: دار المعارف، ۱۹۵۳٫

۱۸ – حلی، حسن بن یوسف بن مطهر مشهور به علامه حلی، رجال العلامه الحلی (الخلاصه)، قم: دار الذخائر، ۱۴۱۱٫

۱۹ – حلی، ابن داوود، رجال ابن داود، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۳٫

۲۰ – خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، قم: مرکز نشر آثار شیعه، ۱۴۱۰٫

۲۱ – الذهبی، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، مجموعه من المحققین بإشراف الشیخ شعیب الأرناؤوط؛ بی جا: مؤسسه الرساله، الطبعه الثالثه، ۱۴۰۵/۱۹۸۵٫

۲۲ – ذهبی، محمد بن أحمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۵٫

۲۳ – ذهبی، محمد بن أحمد، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، بیروت: دار الکتاب العربی، الطبعه الأولی، ۱۴۰۷/۱۹۸۷٫

۲۴ – سامی النشار، علی، نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام، قاهره: مکتبه النهضه المصریه، ۱۹۵۴٫

۲۵ – شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، بی جا: دار المعرفه، ۱۳۹۵.

۲۶ – طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والملوک (تاریخ طبری)، بیروت: دار الکتب العلمیه، الطبعه الأولی، ۱۴۰۷٫

۲۷ – طوسی، محمد بن حسن، رجال الشیخ الطوسی، نجف: انتشارات حیدریه، ۱۳۸۱٫

۲۸ – عبدالله بن سبأ و اساطیر اخری، بی جا: دار الزهرا، ۱۴۱۲.

۲۹ – عسگری، مرتضی، عبدالله بن سبأ و دیگر افسانه های تاریخی، ترجمه: عطا محمد سردارنیا، بی جا: مجمع علمی اسلامی، ۱۳۷۵٫

۳۰ – الغزالی، أبو حامد محمد بن محمد، سر العالمین وکشف ما فی الدارین، بیروت: دار الکتب العلمیه، الطبعه الأولی، ۱۴۲۴/۲۰۰۳٫

۳۱ – القاری، علی بن (سلطان) محمد أبو الحسن نور الدین الملا الهروی، مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، بیروت: دار الفکر، الطبعه الأولی، ۱۴۲۲/۲۰۰۲٫

۳۲ – قشیری، مسلم بن الحجاج، الجامع الصحیح المسمی صحیح مسلم، بیروت: دار الجیل و دار الأفاق الجدیده، بی تا.

۳۳ – القفاری، ناصر بن عبدالله، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، بی جا: دار الرضا، ۱۴۱۸/۱۹۱۸٫

۳۴ – کرد علی، محمد، خطط الشام، دمشق: مکتبه النوری، ۱۹۸۳٫

۳۵ – کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸٫

۳۶ – المتقی الهندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الأفعال، چاپ پنجم، بیروت: موسسه الرساله، ۱۴۰۱٫

۳۷ – نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، بی جا، بی نا، بی تا.

۳۸ – النسائی، أحمد بن شعیب بن علی، الضعفاء والمتروکین، بیروت: مؤسسه الکتب الثقافیه، ۱۴۰۷٫

۳۹ – خصائص أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب، الکویت: مکتبه المعلا، الطبعه الأولی، ۱۴۰۶٫

۴۰ – الهلابی، عبد العزیز صالح، عبدالله بن سبأ دراسه للروایات التاریخیه عن دوره فی الفتنه، لندن: صحاری للطباعه، الطبعه الثانیه، ۱۹۸۹٫

 

منبع: نشریه سراج منیر


پاورقی ها

[۱]. ناصر بن عبد الله القفاری، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج۲، ص۷۹۲٫

[۲]. همان، ص۷۹۴٫

[۳]. قفاری به نقل از: محمد بن عمر کشی، رجال، ص۱۰۸-۱۰۹؛ سعد بن عبدالله اشعری، المقالات والفِرَق، ص۲۰؛ حسین بن روح النّوبختی، فِرَق الشّیعه، ص۲۲؛ احمد بن حمدان الرّازی، الزّینه، ص۳۰۵؛ محمد بن عبدالکریم شهرستانی، المِلَل والنِّحَل: ۱/۱۷۴، حیث قال الشّهرستانی عن ابن سبأ: «وهو أوّل من أظهر القول بالنّصّ علی إمامه علی رضی الله عنه».

[۴]. همان، ص۷۹۲٫

[۵]. عبدالله بن وهب سبأیی در دوران علی می زیست و نخست از طرفداران ایشان بود. ولی در جنگ صفین در جریان حکمیت به علی (ع) اعتراض کرد و از آن تاریخ عداوت و مخالفت با علی را آغاز کرد. نک.: مرتضی عسگری، عبدالله بن سبأ و دیگر افسانه های تاریخی، ج۳، ص۸۵۳٫

[۶]. مرتضی عسگری، عبدالله بن سبأ و دیگر افسانه های تاریخی، ج۳، ص۸۶۰٫

[۷]. أراد خصوم الشیعه أن یدخلوا فی أصول هذا المذهب عنصرا یهودیا إمعانا فی الکید لهم و النیل منهم؛ نک: طه حسین، الفتنه الکبری، ج۲، ص۹۸٫

[۸]. علی سامی النشار، نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج۲، ص۳۹٫

[۹]. محمد کرد علی، خطط الشام، ج۱، ص۲۵۱٫

[۱۰]. مرتضی عسگری، مقدمه کتاب عبدالله بن سبأ و اساطیر اخری، ج۱، ص۱۷٫

[۱۱]. محمد کامل حسین، أدب مصر الفاطمیه، ص۷٫

[۱۲]. عبد العزیز الهلابی، عبدالله بن سبأ دراسه للروایاه التاریخیه عن دوره فی الفتنه، ص۷۳٫

[۱۳]. دلایل اینکه پیامبر برای خود جانشین تعیین کرده بسیار است. در بسیاری از این دلایل ضمن تأیید این مطلب که پیامبر برای خود جانشین معین کرده است، دلالت بر این وجود دارد که این جانشین حضرت علی ع بوده است. علامه حلی در کتاب نهج الحق برای اثبات امامت و ولایت علی ع به هشتاد و هشت مورد از قرآن استناد کرده است. قاضی نورالله تستری در کتاب احقاق الحق نود و چهار مورد دیگر از قرآن را با استناد از سی و هفت کتاب معتبر از اهل سنت در اثبات امامت و ولایت علی ع نقل کرده است.

[۱۴]. سوره شعراء (۲۶)، آیه ۲۱۴٫

[۱۵]. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۴۲؛ علی بن حسام الدین المتقی الهندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۴۹؛ أحمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۱؛ اسماعیل بن عمرو ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۳۹٫

[۱۶]. «حدیث غدیر» از احادیث متواتر و قطعی و مسلم بین شیعه و سنی است و متجاوز از صد نفر صحابی با سندها و عبارات مختلف آن را نقل کرده اند. برای تفصیل بیشتر نک.: الغدیر اثر علامه امینی، العبقات اثر سید میرحامد حسین، غایه المرام اثر سید هاشم بحرانی، و المراجعات اثر سید شرف الدین العاملی.

[۱۷]. مسلم بن الحجاج قشیری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۰۸؛ محمد بن إسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج۵، ص۳ و ۲۴؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۱۷۰؛ محمد بن عیسی الترمذی، صحیح ترمذی، ج۲، ص۳۰؛ علی بن محمد بن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۲۶؛ أحمد بن شعیب النسائی، خصایص، ص۱۵ و ۱۶؛ علی بن حسام الدین المتقی الهندی، کنز العمال، ج۶، ص۴۰۲.

[۱۸]. ناصر بن عبدالله القفاری، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج۲، ص۷۹۲ و ص۷۹۴٫

[۱۹]. نک.: محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۱۰۸، ۱۰۹٫

[۲۰]. همان طور که بیان شد، عبدلله بن سبأ یک فرد خیالی است. پس اگر محتوای روایاتی که از طریق شیعه درباره او به ما رسیده، با عبدالله بن وهب سبأیی که در تاریخ اسلام وجود داشته و در زمان علی ع می زیسته تطبیق کند چنین روایاتی احتمال صحت دارد. نک.: مرتضی عسگری، عبدالله بن سبأ و اساطیر اخری، ج۳، ص۸۶۲٫

[۲۱]. نک.: محمد بن عمر کشی، رجال، ص۱۰۸، ۱۰۹٫ عن أبی جعفرع أن عبد الله بن سبأ کان یدعی النبوه و یزعم أن أمیر المؤمنین ع هو الله فبلغ ذلک أمیر المؤمنین ع فدعاه و سأله؟ فأقر بذلک و قال نعم أنت هو و قد کان ألقی فی روعی أنک أنت الله و أنی نبی. فقال له أمیر المؤمنین ع ویلک قد سخر منک الشیطان فارجع عن هذا ثکلتک أمک و تب فأبی فحبسه و استتابه ثلاثه أیام فلم یتب فأحرقه بالنار و قال إن الشیطان استهواه فکان یأتیه و یلقی فی روعه ذلک.

[۲۲]. محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۱۰۹٫

[۲۳]. ناصر بن عبدالله القفاری، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج۱، ص۷۹۲؛ عبارت قفاری در ابتدای شبهه ذکر شد.

[۲۴]. سعد بن عبدالله اشعری، المقالات والفرق، ص۲۸-۲۹٫

[۲۵]. به دلیل شباهت محتوایی بین کتاب فرق الشیعه و المقالات والفرق بحثی وجود دارد که آیا این دوکتاب، دو نسخه از یک کتاب و یک مؤلف اند یا دو کتاب که از دو مؤلف است، ولی به منظور خارج نشدن از بحث به این مطلب نمی پردازیم. برای تحقیق در این زمینه، نک.: مجله تراثنا، ش۱، ۱۴۰۵، ص۲۹ـ۵۱٫ در این مقاله گفته شده است که کتاب فرق الشیعه که به اسم نوبختی است، در حقیقت نسخه مختصری از کتاب المقالات والفرق سعد اشعری است. در هر صورت عبارات نوبختی نشان می دهد که او نیز آن را از اشعری اخذ کرده است.

[۲۶]. سعد بن عبدالله اشعری، المقالات والفرق، ص۱۰٫

[۲۷]. احمد بن علی نجاشی، رجال نجاشی، ص۱۷۷٫

[۲۸]. سیف بن عمر اسدی تمیمی، الرده والفتوح، ص۱۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴۰؛ أبو القاسم علی بن الحسن بن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۹، ص۴٫

[۲۹]. نک.: محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۱۰۸، ۱۰۹٫

[۳۰]. وهو أول من شهر بالقول بفرض إمامه علی بن أبی طالب؛ سعد بن عبدالله اشعری، المقالات والفرق، ص۲۸-۲۹؛ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۱۰۹٫

[۳۱]. ناصر بن عبدالله القفاری، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج۲، ص۷۹۲٫

[۳۲]. ابوالمظفر اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص۱۲۳٫

[۳۳]. عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۱۵؛ ابوالمظفر اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص۲۱٫

[۳۴]. محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۷۲٫

[۳۵]. عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۲۲۵٫

[۳۶]. محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۷۲؛ عضد الدین الایجی، المواقف، ج۳، ص۶۷۹٫

[۳۷]. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۸۷٫

[۳۸]. ابوالمظفر اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص۱۲۳٫

[۳۹]. عبدالقاهر البغدادی، الفرق بین الفرق، ص۱۵٫

[۴۰]. محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۷۴٫

[۴۱]. همان؛ عبد الرحمن بن أحمد الایجی، المواقف، ج۳، ص۶۷۹٫

[۴۲]. سعد بن عبدالله اشعری، المقالات والفرق، ص۲۸٫

[۴۳]. همان، ص۲۹؛ ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت نیز در شرح نهج البلاغه به همین مطالب اشعری اشاره کرده است؛ نک.: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۴۲۵٫

[۴۴]. محمد بن عمر کشی، رجال کشی، ص۱۰۸٫

[۴۵]. شیخ الصدوق، الخصال، ص۶۲۸٫

[۴۶]. محمد بن حسن طوسی، رجال طوسی، ص۷۵٫

[۴۷]. حسن بن یوسف حلی، الخلاصه، ص۲۳۸٫

[۴۸]. ابن داوود حلی، رجال ابن داوود، ص۲۲۴، شماره ۲۷۷٫

[۴۹]. ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۲۰۷٫