شایسته است در گام نخست توضیح کوتاهی پیرامون این خطبه داده شود؛ سپس به اشکالات و شبهات مطرح شده درباره آن پرداخته گردد.

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) این خطبه را هنگام بیعت مردم با ایشان روز جمعه بیست و پنجم ذی الحجّه سال ۳۵هـ- پس از کشته شدن خلیفه سوم عثمان، بیان فرمودند.

جمعیت انبوهی پس از کشته شدن عثمان به حضرت علی(علیه السلام) روی آوردند تا با ایشان بیعت کنند، امام(علیه السلام) در خطبه شقشقیه هجوم مردم برای بیعت کردن با ایشان را این‌گونه توصیف می‌ کنند:

«ناگهان دیدم که مردم مانند یال کفتار[۱] بر سرم ریختند، و از هر سو به من روی آوردند. ازدحام مردم چنان بود که دو انگشت شصت پایم در فشار جمعیت کوبیده شد و ردای من از دو طرف پاره شد، و مردم همانند گله گوسفند گِردم را گرفتند»[۲]

این‌که چرا مردم با این حالت حرص و ولع و اشتیاق به حضرت(علیه السلام) روی آوردند تا با او بیعت کنند؛ دلایلی دارد که در ادامه بحث به آن اشاره می‌ شود.

امام علی(علیه السلام) در واکنش به این استقبال پرشور بیعت کنندگان نخست امتناع ورزیدند و نپذیرفتند و فرمودند:

«دعونی و التمسوا غیری»[۳] «من را رها کنید و دیگری را بجویید».

سپس دلیل نپذیرفتن این مسئوولیت سترگ را این‌گونه بیان فرمودند:

«فأنّا مستقبلون أمراً له وجوهٌ و ألوانٌ؛ لا تقومُ له القلوبُ و لا تثبتُ علیه العقول»؛[۴] «زیرا ما به استقبال کاری می‌ رویم که چهره ها و رنگ هایی گوناگون دارد به‌گونه ای که دل ها بر آن استوار نیست و عقل ها زیر بار آن نخواهند رفت».

سپس در ادامه این سخن، چشم انداز تاریک و مبهم آینده را با واقع‌بینی و تیزبینی ژرفی ترسیم می‌ کنند و می‌ فرمایند:

«و إنّ الآفاقَ قد أغامَت و المحجَّهَ قد تنکّرت»؛ «افق ها را ابر سیاه (ستم و بدعت) پوشانده؛ و راه روشن و مستقیم ناشناخته مانده است».

در ادامه بر این موضوع تأکید می‌ کنند که اگر من زمام امور را به دست گیرم روش های نادرست پیشین را ادامه نخواهم داد؛ بلکه همچون سیره و روش رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) حق و عدالت ناب را اجرا خواهم کرد:

«واعلموا أَنّی إن أجبتُکُم رکبتُ بکم ما أعلَم، وَ لَم أُصغِ اِلی قول القائل وَ عَتب الْعاتب»؛ «آگاه باشید اگر دعوت شما را اجابت نمایم به گونه ای که خود می‌ دانم با شما برخورد می‌ کنم و به گفته هیچ گوینده، و نکوهش هیچ نکوهش گری ترتیب اثر نمی‌ دهم».

سپس برای اتمام حجت و اثبات بی اعتنایی خود به پُست و مقام ظاهری می‌ فرمایند:

«وَ إن ترکتمونی فأَنا کأحدِکم؛ ولعلّی أسمَعکم و أطوعکُم لِمَن و لّیتموهُ أمرَکم؛ و أنا لکم وزیراً، خیرٌ لکم منّی أمیراً»؛ «و اگر من را ترک گویید و رها کنید همچون یکی از شما خواهم بود (و با نبود یار و یاور مسؤولیتی نخواهم داشت)، و شاید برای حاکمی که بر می‌ گزینید از همه شنواتر و فرمان‌بردارتر باشم. اگر وزیرتان باشم برای شما بهترم تا آنکه امیرتان باشم.»

در این جا پرسش بنیادین و مهمی که به ذهن خطور می‌ کند این است که: اگر امام علی(علیه السلام) از سوی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) برای جانشینی پس از ایشان نصب و تعیین شدند؛ پس چرا حضرت در این خطبه ۹۲ می‌ فرمایند:

«دعونی و التمسوا غیری»؛ «من را رها کنید و دیگری را بجویید»

یا این‌که می‌ فرمایند:

«و لعلّی أسمعکم و أطوعکم لمَن و لَّیتموه أمرَکم»؛ «و شاید برای حاکمی که بر می‌ گزینید از همه شنواتر و فرمانبردارتر باشم»؛

و یا این‌که می‌ فرمایند:

«و أنا لکم وزیر خیرٌ لکم منّی أمیراً؛ «اگر وزیرتان باشم برای شما بهترم تا آن‌که امیرتان باشم».

شاید پرسیده شود؛ اگر خلافت و حکومت حق خداوندی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می‌ بود که توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان تفویض گردید؛ امام(علیه السلام) نمی‌ بایستی آن حق الهی را پس زده و از پذیرفتن آن شانه خالی می‌ کردند![۵]

و شاید گفته شود؛ از خطبه مذکور این مطلب به دست آید که ملاک و معیار برای امامت و خلافت تنها انتخاب و آرای مردم است؛ زیرا حضرت تعیین خلیفه و حاکم را به خود مردم سپردند!

در پاسخ به این پرسش که چرا امام علی(علیه السلام) فرمودند «دست از من بردارید به سراغ دیگران بروید» به چند نکته اساسی اشاره می‌ شود:

اول. منشأ و ریشه امتناع ورزیدن امیرمؤمنان از پذیرش مسئوولیت حکومت داری را بایستی در حوادث و رویدادهای تلخ پس از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و بدعت‌گذاری ها و سنّت‌شکنی های خلفا جستجو نمود. بسیاری از سنت ها و روش های پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به انحراف و کج‌روی کشانده شد؛ و بسیاری از سلیقه های شخصی در دین خداوند داخل گردید.[۶] از جمله آنها جلوگیری خلفا از نقل و انتشار و تدوین سنّت و احادیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در میان مردم بود که تا زمان عمربن عبدالعزیر ادامه داشت و آثار و پیامدهای بسیار منفی و نامطلوبی در جامعه اسلامی به جای گذاشت؛[۷] ازاین رو امام شافعی در کتاب «الأمّ» که از کتاب های مهم فقهی اهل‌سنت است از وهب بن کیسان نقل می‌ کند: «کلّ سنن رسول الله قد غُیّرت حتی الصلاه»؛[۸] «همه سنت های رسول خدا تغییر کرده بود حتی نماز».

از دیگر بدعت هایی که در زمان برخی خلفا گذاشته شد، تقسیم بیت المال مسلمین بود برخلاف سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود. خلیفه دوم در توزیع امکانات و بیت المال مسلمین به برخی از طبقات جامعه امتیازات ویژه ای عطا کرد؛ به عنوال مثال، عرب را بر عجم، موالی را بر بردگان؛ مهاجرین را بر انصار، برتری و رجحان داد و به همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و برخی از خویشان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سهم بیشتری اختصاص داد.[۹]

این روش تبعیض آمیز و منافی با سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان خلیفه سوم عثمان بن عفّان ادامه داشت بلکه تشدید گردید. عثمان در اثر بذل و بخشش های نابجا و حیف و میل در بیت المال و مسلّط ساختن بنی امیه و مروانیان بر جان و مال مردم و بروز اغتشاشات در مناطق مختلف به قتل رسیده بود.[۱۰]

در پیش گرفتن چنین شیوه مخالف سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی خلفا موجب پیدایش یک طبقه مرفّه و پرتوقع و زیاده خواه شده بود. افرادی که در زمان عثمان از امتیازات ویژه و پست و مقام های خاصی برخوردار بودند انتظار داشتند حضرت علی(علیه السلام) نیز بیت المال و امکانات و پست ها را مطابق میل آنها تقسیم کند؛ زیرا آنها به مدت بیست و دو سال به این روش زندگی و بهره‌مندی از حقوق و مزایای ویژه خو گرفته بودند و مبارزه و ایستادگی در برابر این عادت های نادرست کار آسانی نبود.

دوّم. از سوی دیگر حضرت علی(علیه السلام) به عنوان برجسته ترین شخصیتی که در دامن اسلام ناب و پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) تربیت شده بود، روش حکومت داری او همان روش عادلانه اسلام و سیره و سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود. حساسیت ویژه امام(علیه السلام) در اجرای دقیق و کامل عدالت به گونه ای بود که حتی برای برادرش عقیل هیچ امتیازی را در نظر نگرفت. اگرچه نیازمند و نابینا بود؛ بلکه با آهن گداخته او را از آتش دوزخ ترساند.[۱۱]

حضرت علی(علیه السلام) درباره ویژگی حاکم شایسته می‌ فرمایند:

«و لا یقیم أمرَالله سبحانه الّا مَن لا یصانع و لا یضارع و لا یتّبع المطامع»؛[۱۲] «امر خداوند را بر پا نمی‌ دارد مگر کسی که اهل سازش نباشد، خود را خوار نسازد، و در پی طمع ها نرود».

بر این اساس هر کسی تاب تحمّل چنین عدالت شدیدی را نداشت؛ امام علی(علیه السلام) درباره بازگرداندن زمین هایی که عثمان از بیت المال به دیگران بخشیده بود، فرمودند:

«واللّه لو وجدتُه قد تُزُوّجَ به النّساء، و مُلِکَ به الأماءُ لَرَددتُه؛ فأنّ فی العدل سِعَه، و مَن ضاق علیه العدلُ، فالجورُ علیه أَضیق!»؛[۱۳] «به خدا سوگند اگر آن املاک را بیابم که مهریه زنان شده، یا با آن کنیز خریده اید، آن را به بیت المال باز می‌ گردانم، زیرا با عدالت گشایش حاصل می‌ شود، و کسی که عدالت بر او دشوار آید، ستم برایش دشوارتر خواهد بود.»

دانشمند مصری و شارح نهج البلاغه آقای محمد عبده به زیبایی بر نتافتن عدل علوی از سوی زیاده خواهان را این‌گونه ترسیم می‌ کند: «طمع هایی که در بسیاری از مردم در عهد عثمان به خاطر بخشش های بی دریغ از بیت المال و انواع تبعیض های ناروا حاصل شده بود، به آسانی به آنها اجازه نمی‌ داد که بعداً با دیگران مساوات و برابری داشته باشند و هرگاه عدل علی(علیه السلام) به سراغ آنها می‌ آمد، از آن می‌ گریختند و به سراغ بر پا ساختن فتنه ها می‌ رفتند تا به مقصود خود برسند و این در اکثر رؤسا و سران قوم وجود داشت و امام علی(علیه السلام) بر سر دو راهی قرار داشت، اگر همه امتیازات را به آنها می‌ داد مرتکب ستم و ظلم بزرگ و مخالفت با دین و شریعت می‌ شد؛ (و اگر تسلیم آنها نمی‌ شد فتنه‌گری ها آغاز می‌ شد».[۱۴]

و از سوی دیگر، توده مردم که بر ضدّ مظالم و ستم های عثمان به پا خاسته بودند، خواهان عدل و داد بودند و می‌ بینیم آنچه را علی(علیه السلام) پیش بینی می‌ کرد، پس از پذیرش بیعت مردم رخ داد (و فریاد مخالفت دنیا پرستان در سه جنگ جمل، صفین، و نهروان بلند شد.)

ابن ابی‌الحدید معتزلی جریان گفتگوی میان حضرت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) را با طلحه و زبیر و انتظارات آن دو از حضرت(علیه السلام) را در شرح خود بر نهج البلاغه ذکر می‌ کند.[۱۵] آن دو در اعتراض به علی(علیه السلام) گفتند: روش عمر بن الخطاب در تقسیم بیت المال بر خلاف شیوه تو است؛ تو حق و سهم ما را در توزیع بیت المال همانند سهم دیگران قرار دادی و اموالی که ما با شمشیرها و نیزه های خود، سواره و پیاده به دست آوردیم بین همه به طور مساوی تقسیم کردی! امام(علیه السلام) در پاسخ فرمودند:

«من نخستین کسی نیستم که این روش را پیاده می‌ کند؛ من و شما دو نفر، سیره و روش رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را این‌گونه یافتیم؛ و کتاب خداوند نیز تأییدکننده این روش عادلانه است. پیش از شما گروهی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در جنگ ها با شمشیرهای خود یاری کردند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به برخی امتیاز ویژه و برتری نداد و بیت المال را بین همگان به طور مساوی تقسیم نمود»[۱۶]

بنابراین پیش بینی حضرت(علیه السلام) که فرمودند «ما با اموری مواجه هستیم که چهره ها و ابعاد گوناگونی دارد و دل ها نسبت به آن ها استوار نیست و عقل ها بر آن ثابت نمی‌ ماند»، تحقق یافت و سه جنگ جمل، صفین و نهروان بر امام(علیه السلام) تحمیل شد.

سوم. بر اساس دلایل و مدارک معتبر و محکم روایی و تاریخی شایسته ترین و بر حق ترین فرد برای جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و حکومت داری، حضرت علی(علیه السلام) بودند.[۱۷]

امام علی(علیه السلام) پس از جریان سقیفه و غصب خلافت ایشان در موارد گوناگون و مناسبت های مختلفی زبان به اعتراض گشوده و حق الهی خود را مطالبه می‌ کردند؛ به عنوان نمونه به مواردی اشاره می‌ شود:

الف – «لقد علمتم أنّی أحقُّ الناس بها مِن غیری ، و والله لَأُ سلمنّ ما سلمت أمور المسلمین؛ و لم یکن فیها جُورٌ الّا علیَّ خاصّه»؛[۱۸] «شما می‌ دانید که من سزاوارترین شخص برای خلافت هستم. به خدا قسم به [آنچه کردید]  گردن می‌ نهم تا وقتی که امور مسلمانان به سامان باشد، و در آن جز بر من ستم نشود. من این ستم را تحمّل می‌ کنم تا پاداش و فضل آن را بجویم.»

ب – امام علی(علیه السلام) در پاسخ به فردی که می‌ گفت: «پسر ابوطالب چقدر بر خلافت حریص است»؛ فرمودند:

«بل أنتم و الله لَأَحرصُ و أبعَد، و أنَا أخصُّ و أقربُ، وَ إنّما طلبتُ حقّاً لی و أنتم تَحُولون بَینی و بَینه»؛[۱۹] «به خدا سوگند شما به خلافت حریص تر و از آن دورتر هستید (نالایق ترید)؛ و من به آن سزاوارتر و نزدیک ترم. من حق خود را خواهانم و شما میان من و آن حائل و مانع می‌ شوید.»

ج – «و لهم خصائص حقّ الولایه، و فیهم الوصیّه والْوراثه؛ الآنَ اِذْ رجَعَ الحقُّ إلی أهله و نُقِلَ إلی مُنتَقَله»؛[۲۰] «ویژگی ها و مختصات حقّ ولایت متعلق به آنها (اهل بیت(علیهم السلام)) و وصایت و وراثتِ پیامبر در میان آنان است، اینک حق به صاحب حق رسیده و به محلّ خود بازگشته است».

پس از ذکر این سه مقدمه مهم در جمع بندی و نتیجه گیری بحث می‌ گوییم:

علت این‌که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرمودند: «من را واگذارید و دیگری را بجویید» آن نیست که حضرت برای خود حقّی در خلافت و حاکمیت نمی‌ دیدند؛ زیرا چنان که در مقدمه سوم گذشت، امام(علیه السلام) در موارد گوناگونی از نهج البلاغه سخن از حق الهی حاکمیت خویش و پایمال شدن و غصب آن از سوی نا اهلان به میان آورده اند.

بلکه منظور امام(علیه السلام) از این سخن یک نوع اتمام حجّت بر مردم است؛ ایشان در واقع با این سخن می‌ خواستند به بیعت کنندگان و انسان های متوقّع و زیاده خواه بگویند که اگر می‌ خواهید من همان روش و سیره خلفای پیشین را ادامه دهم و به توزیع نابرابر بیت المال و امتیاز دهی بی جا و تبعیض اقدام کنم، سخت در اشتباهید؛ من اگر زِمام حکومت و رهبری جامعه اسلامی را در دست بگیرم عدالت کامل و فراگیر را اجرا خواهم کرد و به سیره و سنت پیامبر اسلام که همان روش قرآن کریم است رفتار خواهم کرد.

حضرت علی(علیه السلام) می‌ دانست که برخی از مردم به رفاه طلبی و زیاده خواهی و شیوه تبعیض آمیز خو کرده اند، و نمی‌ توانند عدل علوی و سخت گیری امام(علیه السلام) در اجراء عدالت را برتابند ازاین رو فرمودند: «من برای شما وزیر باشم بهترم تا آن که امیرتان باشم» چرا که اگر من امیر و رهبر باشم شما هرگز نمی‌ توانید به خودکامگی و غصب حقوق محرومان ادامه دهید، ولی در مشاورت با من بهره هایی از حق خواهید برد بی آن‌که مسئوول اعمال شما باشم.

نکته دیگر آن که امام علی(علیه السلام) با عدم پذیرش خلافت در آغاز کار خواستند بی اعتنایی و عدم دلبستگی خود به خلافت و مقامات ظاهری را نشان بدهند تا کسی گمان نبرد پذیرش بیعت امام به خاطر علاقه و وابستگی او به خلافت و حکومت‌داری است،[۲۱] بلکه سوار شدن بر مرکب چموش و خطرناک حکومت فقط به خاطر وظیفه و تکلیف الهی است. چنان که حضرت امیر(علیه السلام) در پایان خطبه شقشقیه درباره تحقق شرایط این تکلیف الهی می‌ فرمایند:

«اما والّذی فلق الحبّه و برأالنَّسَمه، لو لا حضور الحاضر و قیام الحجّه بوجود الناصر، و ما أخذ الله علی العلماء أن لا یقارّوا علی کظّه ظالم و لا سَغَب مظلوم، لَألقیتُ حبلَها علی غارِبها و لسقیتُ آخرها بکأس اوّلها»؛[۲۲] «هان به خدایی که دانه را شکافت، و انسان را پدید آورد، اگر نبود حضور مردم و تمام بودن حجّت بر من به جهت وجود یاور، و پیمانی که خداوند از آگاهان گرفته که در برابر پرخوری ستمکاران و گرسنگی ستمدیدگان ساکت ننشینید، بی تردید دهنه شتر حکومت بر کوهانش می‌ افکندم و پایان آن را همچون آغازش با پیاله تهی سیراب می‌ کردم.»

حاکم اسلامی در صورتی می‌ تواند حکومت حق تشکیل دهد که جامعه پذیرای آن باشد، و اگر چنانچه حاکم منصوب از طرف خداوند، قادر به اجرای حق نباشد و به تعبیر فقهی «بسط ید» نداشته باشد، تشکیل حکومت و یا پذیرش مسؤولیت بر او واجب نیست. همان طوری که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در مدتی که مکّه بودند اقدام به تشکیل حکومت نکردند ولی پس از هجرت به مدینه و اعلام آمادگی مردم، اقدام به تشکیل حکومت نمودند.

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:مصطفی عزیزی/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – چون گردن کفتار بسیار پر مو است عرب برای انبوهی چیزی به یال کفتار مثال می‌ زند.

[۲] – خطبه ۳٫

[۳] – خطبه ۹۲، ص ۱۶۰٫

[۴] – همان.

[۵] – شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ص ۳۴٫

[۶] – مرحوم علامه امینی در جلد ششم الغدیر در بخش «نوادر فی علم عُمر» به صد مورد از این انحرافات و بدعت گذاری ها پرداخته اند.

[۷] – برای آشنایی بیشتر با این موضوع ر.ک: منع تدوین حدیث، علی شهرستانی.

[۸] – کتاب الأم، امام شافعی، ج ۱، ص ۲۶۹٫

[۹] – البحر الزخّار بمسند البزّار، بزّار، ج ۱، ص ۴۰۸ یا ص ۱۲۶ حدیث شماره ۲۹۶یا ۲۸۶؛ منهاج البراعه، میرزا حبیب الله خویی، ج ۷، ص ۶۲٫

[۱۰] – شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید ج ۱، ص ۱۹۹٫

[۱۱] – خطبه ۲۲۴، ص ۵۰۸٫

[۱۲] – کلمات قصار ۱۱۰، ص ۷۴۶٫

[۱۳] – خطبه ۱۵٫

[۱۴] – شرح نهج‌البلاغه، محمد عبده، ذیل خطبه ۹۲، صفحه ۲۳۳؛ به نقل از پیام امام(علیه السلام)، ج ۴، ص۲۰۵٫

[۱۵] – همان.

[۱۶] – همان

[۱۷] – برای آگاهی از این ادله محکم بر شایستگی و حقانیت خلافت علی(علیه السلام) می‌ توان به کتاب ارزشمند «المراجعات» نوشته مرحوم علامه سید شرف الدین عاملی مراجعه کرد.

[۱۸] – خطبه ۷۴، ص ۱۰۸٫

[۱۹] – خطبه ۱۷۲، ص ۳۴۴؛ برای آشنایی بیشتر از اعتراضات و حق خواهی امیرمؤمنان(علیه السلام) نسبت به حق خود در امر خلافت می‌ توانید به این خطبه ها مراجعه کنید: خطبه ۳، خطبه ۶، خطبه ۱۵۰، خطبه ۱۶۲، خطبه ۱۷۲، نامه ۳۶، نامه ۶۲٫

[۲۰] – خطبه ۲، ص ۱۶٫

[۲۱] – همان، ص ۲۰۲٫

[۲۲] – خطبه ۳، ص ۲۰٫