اکنکار بسیار تلاش دارد تا خود را با ادیان دیگر درگیر نکند تا از کمند عرق مذهبی پیروان ادیان بگذرد. از سوی دیگر اکنکار سعی دارد تا خود را فراتر از ادیان مطرح نماید و مباحثی فرادینی ارایه دهد اما گاهی نیز بصراحت و یا کنایه به دین بودن و همطراز بودن با ادیان باورمند شده است. گرته برداری های این شبه آیین از ادیان در برخی قسمتها همگنی هایی با ادیان به وجود می آورد.

در این مکتب، واژه «اکنکار» چنین تعریف شده: راه طبیعی بازگشت نزد خداوند، دانش باستانی سفر روح، علم دقیقی که خالص ترین تعالیم را دربرمی گیرد. اکنکار قائم به ذات است. و عقل از سادگی آن مبهوت می گردد.[۱]

در عرفان اکنکار به صراحت آمده است که اکنکار، به وجود آورنده و دربرگیرنده تمامی افکار جهان های پایین است، هنر، نویسندگی، موسیقی و مجسمه سازی تنها گسترشی از آرمان های بالاتر اکنکار هستند! و ادیان اصلی جهان از اکنکار سرچشمه گرفته اند. این چرخ دوازده پره دارد که عبارتند از: آنیمیسم، هندوئیسم، اسلام، مسیحیت، یهود، شینتوئیسم، بودیسم، تائوئیسم، جانیسم، دین زرتشت، مکاتب اسرار و صوفیگری. هر یک از این پرّه ها معرّف یکی از ادیان امروزی جهان است. به همین دلیل سوگماد تعالی به دوازده پرّه تقسیم شده است. اغلب بنا به تربیت فردی در این جهان، ما باید مسیر به سمت بهشت را به شیوه ای و در طریقی که بر ایمان مناسب ترین است، طی کنیم. اما در انتها، تنها سیر «اک» وجود دارد.[۲]

پال توئیچل معتقد است؛ هر یک از ادیان اصولی یک مؤسّس داشته اند که در قالب یک کالبد فیزیکی به این جهان آمد. و از این جهان رفته اند. شاید لازم به اشاره است، همان گونه که در مسیحیّت، عیسی را «نور جهان» خوانده اند، در شرق بودا را «نور آسیا» خطاب کرده اند. پیروان هر دینی به پیشوای خود لقبی کمابیش با همین محتوی داده اند. اما ماهانتا، استاد حق در قید حیات، به لقبی «نور کیهان» ملقّب است![۳]

پال توئیچل می گوید: اکثریت ایدئولوژی هایی که در زمینه دینی و فلسفی مطرح شده اند. همه شاخ و برگ خودشان را چیده و به راه باریکی رسیده اند. من می توانم یک مسیحی، مسلمان و یا هر چیز دیگری باشم. امّا بعد از آن دیگر خود را محدود کرده ام. اگر مردم از من بپرسند چه دینی دارم، و بگویم «خوب، من یهودی هستم» بلافاصله ذهن آنها مرا در ردهی خاصی قرار می دهد. و من جزو یکی از کسانی خواهم شد که در یکی از پرّه هایی واقع شده که اک در مرکز آن است.

بنابراین آنچه در اینجا مرا به فکر می اندازد و خودم را از بابت آن مقصر هم می دانم این است که ما حتّی نمی توانیم بگوییم اک، یک طریق است. چرا که خود زندگی است.[۴]

به راستی به پشتوانه چه دلیلی می توان انواع ادیان، مذاهب و مسالک عرفانی که در سرتاسر جهان با توجه به گوناگونی فرهنگ و جغرافیا، و انواع کتب مقدّسه و با توجّه به تمام تفاوت های ظاهری و محتوایی، زیرمجموعه و تفسیری بر مسلک عرفانی اکنکار دانست؟!

منبع:پرسمان


پی نوشت:

[۱]. کرامر تاد و منسون داگلاس، اکنکار حکمت، ۱۳۸۰: ۷.

[۲]. همان، ۲۳.

[۳]. همان، ۲۷۴.

[۴]. سیمیسون پتی، پالجی، ۱۳۷۷: ۳۰۲.