سؤال: دختر دوازده ساله ای دارم که هر چیزی را باید چند بار تکرار کنیم، تا جواب بدهد و آن را انجام دهد؛ می خواستم ببینم علّت چیست؟

جواب:

بعضی از بچّه ها به والدین وابسته می شوند ویکی از دلایل این مشکل این است که ما یک مقدار این بچّه ها را وابسته به خودمان بار آورده ایم؛ یعنی به جای این که مستقل تربیت شود و خود یار باشد، ما با دلسوزی های مادرانه و پدرانه، بچّه ها را وابسته به خودمان بار آورده ایم.

 من همیشه در این زمینه مثالی می زنم و می گویم مثلاً یک خانم و آقا که می خواهند برای نماز صبح بیدار شوند، وقتی همیشه آقا این خانم را بیدار کند، اگر یک روز خانم بیدار شود و ببیند که اذان صبح را می گویند،مطمئنّاً دوباره می خوابد و با خود می گوید: این بار هم آقا من را بیدار می کند! وقتی وابستگی زیاد می شود، از آن طرف اراده کم می شود.

تکرار، وابستگی می آورد

پدر و مادرهایی که از روش تکرار برای انجام وظایف استفاده می کنند، بچّه ها ناخود آگاه به این رفتار عادت می کنند؛مثلاً  مادر می گوید: بلند شو تکالیفت را بنویس؛ بار بعد می گوید: مادر جان دیر شد، وقت خواب شد، امّا تکالیفت را ننوشتی!در این صورت می دانید که در ذهن این بچّه چه می گذرد؟او با خودش می گوید: این قدر مادر می گوید، می گوید و می گوید تا من بالاخره تکالیفم را بنویسم.

یا مثلاً می خواهیم بگوییم که برو مسواکت را بزن، یک بار می گوییم: مادر جان دیر شد، می خواهی بخوابی؛ و چند بار این تذّکر را تکرار می کنیم. حالا چون این پدر و مادر از روش تکرار استفاده کرده اند، این بچّه هم با خود می گوید: این قدر اینها تکرار می کنند، تا من کارم را انجام بدهد؛ یعنی اراده لازم در او وجود ندارد.

ماشین بی بنزین!

این بچّه ها مانند ماشین بی بنزین هستند؛ یعنی وقتی آنها را هول بدهیم، راه می روند؛ امّا همین که دستمان را برداشتیم، آنها هم از حرکت باز می ایستند و دیگر نمی توانند حرکت کنند؛ لذا ما می گوییم که در این بچّه ها اوّل باید اراده را تقویت کرد، و این اراده را هم باید والدین تقویت کنند؛ مثلاً بگویند: مادر جان! این اتاق تو است و باید این جا را تمیز کنی؛ ما هم دیگر این اتاق را تمیز نمی کنیم. بعد بگذاریم که این اتاق به قدری کثیف شود، تا بالاخره این مقاومت شکسته شود.

در اینجا شاید روز اوّل که بچّه می بیند، اتاق نامرتّب است، با خود بگوید: عیبی ندارد؛ فردا مامان آن را تمیز می کند! ولی فردامی بیند که نه تنها مادر آن را تمیز نکرده، بلکه کثیف تر هم شده است. ممکن است که بچّه به خودش امید دهد که فردا اتاق تمیز می شود، ولی فردا این کار انجام نشود؛ بالاخره بچّه روز پنجم به مادرش یک یادآوری می کند که مثلاً مادر! اتاق من خیلی کثیف است؛در اینجا باید مادر بگویید: من به تو گفتم که این اتاق تو است و خودت هم باید آن را تمیز کنی! دوست داشتی آن را تمیز کن و نخواستی ولش کن.

کار به جایی می رسد که می بیند این اتاق بیش از حد کثیف شده است و در این جا مقاومت این دختر شکسته می شود ومی فهمد که بالاخره باید خودش آن را تمیز کند. در نهایت می بینیم که مثلاً بچّه روز جمعه دست به کارشده است و اتاقش را تمیز می کند. دفعه دوّم هم ممکن است این اتّفاق پیش بیاید؛ ولی باید مادر مقاومت و صبوری کند تا فرزند متوجّه شود که باید اتاق را خودش تمیز کند. این یک نمونه از این مشکلات بود.

شکستن مقاومت بچّه!

نمونه ی بعدی انجام ندادن تکالیف در بچّه ها است. من در این باره به والدین توصیه می کنم که در اوایل سال کاری به انجام دادن تکالیف بچّه ها نداشته باشید. درست است که بچّه اُفت تحصیلی می کنند ولی این کار باعث می شود که خود را پیدا کند. اینمادر تا سال سوّم ابتداییمدام به بچّهمی گفته: تکلیفت چه شد؟ بیا با هم بنویسیم!اگر الان که بچّه در چهارم ابتدایی است؛ مادر به او تذکّر ندهد، باعث می شود که بچّه خود را پیدا کند.

مادر می تواند یک تذکّرات کلّی به فرزندبدهد؛ مثلاً بگوید: مادر جان! حال که شما به کلاس چهارم دبستان رفتی، من چیزی درباره ی تکالیف به تو نمی گویم؛ البته در اینجا مادر بایدبه مدرسه اطلاع رسانی بکند و به آنها بگوید: می دانم که زیاد تکالیف دارد؛ ولی چون خیلی وابسته به من بوده، دیگر تکالیف او را پیگیری نمی کنم. شما اگر خواستید، می توانید او را مواخذه کنید و این کار را انجام دهید؛ چراکه مقاومت او شکسته می شود.

استفاده کردن از تنبیه تربیتی در…

 امّادر یک سرّی از موارد نمی توان به این صورت عمل کرد؛ چراکه ممکن است در بلند مدّت نتیجه دهد که خیلی دیر است؛ مانند مسواک زدن. والدین اگر به بچّه هاتذکّر دهند که مسواک بزن، او مسواک می زند؛ ولی اگر تذکّر ندهند، بچّه ممکن است تا یک سال هم مسواک نزند. ما برای حلّ این مشکل به والدین توصیه می کنیم که خواسته ی خود رابرای او تعیین کنند؛ یعنی فرزند را در جایی بنشانند وبگویند: دخترم! ما دیگر نمی خواهیم به تو بگوییم که مسواکت را بزن؛ آیاخودت برنامه ای برای مسواک زدنداری؟! یعنی از خود بچّه راه حل را بخواهیم؛ مثلاً او می گوید: مادر جان! باشد من دیگر شب ها مسواک می زنم. ما می گوییم: آفرین! خیلی خوشحال می شویم که تو شب ها مسواکبزنی؛ امّا اگر احیاناً مسواک نزدی، ما چه برخوردی با تو داشته باشیم؟ در اینجا ما به والدین توصیه می کنیم که از تنبیه های تربیتی استفاده کنند؛ یعنی چه؟ یعنی به او بگویند: موافقی اگر مسواک نزدی، آن پول توجیبی فردا را به تو ندهیم؟ اگر بچّه گفت که موافقم، دیگر با او کار نداریم و اگر فردا مسواک نزد، ما به او پول تو جیبی نمی دهیم.