با توجه به اهمیت موضوع و اینکه جدیدا در فضای مجازی نیز وهابیت برای تبرئه این زن ناپاک تلاش بسیاری نموده اند لازم است که زندگانی وی به تفصیل مورد بررسی قرار گیرد و در این بررسی از منابع اهل سنت استفاده شود تا روشن شود که وی در نزد اهل سنت نیز جایگاهی نداشته و تمام فعالیتهای وهابیت برای تبرئه وی دروغی بیش نیست.
هند دختر عتبه همسر ابوسفیان معروف به هند جگر خوار
پیش از طلوع آفتاب جهانتاب اسلام ، سراسر گیتى و مخصوصا شبه جزیره عربستان در آتش فساد اخلاق مى سوخت . مردم این منطقه که به کلى از آداب دینى و تعالیم انبیاء دور بودند، از دست زدن به هر عمل زشت و ناروائى پروا نداشتند. به همین جهت نیز ما آن عصر را ((جاهلیت )) مى نامیم .
به عنوان نمونه چنانچه در تاریخ آمده است ،در جاهلیت چنین رسم بود که پسر، پس از مرگ پدر، همسر او را به عقد خود در می آورد. امیه این قانون را زیر پا نهاد و در زمان حیات خویش، همسرش را به عقد پسرش در آورد اسلام این قانون را چون بسیاری دیگر از قوانین جاهلی رد کرد.
یکى از چیزهائى که در عهد جاهلیت رسمیت پیدا کرده بود، وجود زنان منحرف و بدنام بود که بیشتر در شهرهاى طائف و مکه یعنى مرکزعربستان سکونت داشتند، این زنها در عروسیها، جشنها، شب نشینیها و بزمهاى خصوصى به رامشگرى و خنیاگرى و نوازندگى و رقصهاى محلى پرداخته ، بساط عیش و نوش دولتمندان و ارباب نفوذ را رونق مى بخشیدند، و بدین گونه با کمال آزادى ، روزگار مى گذرانیدند، و از همه گونه شهرت و شهوت پرستى برخوردار بودند.

 


زنان فاحشه بر بام خود علم هایی نصب میکردند که در آن وقت زنان فواحش را به آن علم می شناختند و هرگاه علم افکنده بود علامت آن بود که کسی با او خلوت دارد و زنا می کند، و کاتبی می نوشت نام کسانی که با او مباشرت و زنا می نمودند و چون فرزندی بوجود می آمد فرزند زنازاده را با آن زناکاران نزد کاهن می بردند، و آن فرزند به هرکه کاهن ملحق می ساخت فرزند او می بود.
یکى از این زنان به ظاهر زیبا و بى بند و بار که کوس رسوائیش در همه جا طنین افکنده بود(۱) هند دختر عتبه بن ربیعه بن عبد شمس بن عبد مناف بود که پدرش از رجال معروف عرب به شمار مى آمد.
وی از صاحبان پرچم و از روسپیان معروف مکه بود که مردها به او مراجعه مى‏کردند وی به بردگان سیاه علاقه بسیار داشت؛ ولی هنگامی که فرزندی سیاه به دنیا می‌آورد، از ترس رسوایی می‌کشت. در برخی از منابع این زن را بدسابقه و زناکار دانستهاند، چون مورخین معتقدند که اساساً هند در مکه به تمایلات نامشروع شهرت داشت.(۲)
مادر هند حمامه نام داشت او نیز همانند دخترش از هرزه های معروف بود او را علم سرخی بود و در ذی المجاز آن علم را در بام خانه می زد… هند این زن اشرافى خوشگذران و هوس باز پیش ‍ از آن که به همسرى ابوسفیان درآید، با بسیارى از رجال سرشناس و جوانان زیبا داراى روابط نامشروع بود. هند اشتیاق زیادى داشت که نامش نقل مجالس و نقل محافل گردد و مرد و زن هنرو زیبایی او را بستایند.
این زن شهرت طلب ، بسیار خودخواه ، کینه توز، شرور و زباندار در تامین مقاصد خود از هیچ چیز باک نداشت ! وی نخست همسر خوص بن مغیره بودولی بعدا ابوسفیان صخر بن حرب بن امیّه از اشراف بنى امیه و سرمایه داران مکه و مردى فخردوست و جاه طلب با این زن بدنام ازدواج کرد ولى هند در کارهاى خود آزاد بود . هند معشوقه های بسیاری داشت که مشهورترین آنها عماره بن الولید از بنی مخزوم ، مافر( مسافر ) بن عمرو از بنی امیه ، ابوسفیان از بنی امیه(۳) وشخصی به نام صباح که این ملعون مغنى عماره بن ولید و جوانى خوش سیما بود و کارگرى ابوسفیان مى‏نمود. عمار، مافر و و صباح از یاران بزم ابوسفیان بودند و هند در مجالس آنان شرکت می کرد وی با مردان بسیاری روابط نامشروع داشت از همین رو طبق گفته تاریخ معاویه از فرزندان نامشروع او است.

 

 

گفتنی است هنگامی که هند به معاویه باردار شد از روی نقشه با ابوسفیان ازدواج نمود واو را به او بست !!!
سخنان زیر گواه هرزه وبدکاره بودن هند جگرخوار است :
*
در کتاب احسن الکبار آمده که معاویه به معنی سگ ماده بانگ کننده است، روایت کرده است راوندی از هشام ابن محمد سائب الکلبی در کتاب مثالب و صاحب کشاف در کتاب ربیع الابرار که عمار ابن الولید ابن المغیره المخزومی و مافر بن عمروا ابی سفیره و شوذان و ابوسفیان در یک ظهر به خدمت هند مادر زناکار معاویه رسیدند، و هند زانیه آبستن شد و معاویه زنازاده را بزائید.
٭ محمد بن سائب کلبى مى گوید:
معاویه به چهار مرد نسبت داده مى شود به عماره بن ولید، و به مسافربن أبى عمرو، و به ابوسفیان و به شخصى ـ ظاهراً صباح ـ که نام او را برده اند و مادر ایشان هند از بدکاران صاحب پرچم بوده و از مردان سیاه بسیار خوشش مى آمد.
کلبی نسابه شافعی گفته که عمار و مسافر و ابوسفیان و مباح ابن معن جهت زنا نمودن به خدمت هند مادر معاویه رسیدند و هند حامله شد و معاویه را بزائید و در میان این چهار نفر زناکار، وی را بگردن ابوسفیان خوک صفت بستند.


*
البته امام زمخشرى نیز این مطلب را آورده و مى نویسد:
معاویه فرزند چهار پدر بود، و نام آنها را به همان صورتی که در بالا گفته شد، ذکر مى کند.(۴)
ابن روزبهان نیز که از ثقات نزد علمای اهل سنت است نقل کرده که معاویه فرزند چهار نفر بوده
٭شیخ ابوسعید ابن اسمعیل ابن علی این ممان حنفی، و ابوالفتح ابن جعفر همدانی که از مشاهیر علما و محدثین سنیان است در کتاب بهجه المستفید و در کتاب مثالب بنی امیه در ساخت طاغیه باغیه آورده اند که هند با عمرو بن مسافر به زنا در ساخت … و عمرو او را وعده می داد که تو را زن خواهم کرد تا آنکه از او حامله شد و حمل او بشش ماهگی رسید. عمرو بن مسافر از دست خصومت و فضیحت مسافر شده به حیره رفت به خدمت نعمان ابن منذر که پادشاه و صاحب اختیار آن محل بود،….. و هند را به وعده بسیار به ابی سفیان عقد بست در همان روز به خانه او فرستادند چون سه ماه در خانه او به سر برد سگ زنازاده معاویه منزل هاویه تولد یافت، و بعد از چندگاه ابوسفیان به حیره رسید و عمروبن مسافر از ابوسفیان احوال هند را پرسید. او گفت: به نکاح من در آمد، از شنیدن این مقال فی الفور عمرو بیمار شد و بدرک الاسفل انتقال یافت(۵)
بیشتر مردم مکه، «مسافر» را پدر معاویه می‌دانستند.
*
راغب اصفهانی در محاضرات و أبن أبی الحدید از ربیع الأبرار زمخشری نقل می کنند که معاویه را به چهار نفر نسبت می دادند:
مسافر بن أبی عمرو، عماره بن ولید بن مغیره، عباس و صباح که مغنی عماره بن ولید بود.
مادر معاویه هند با صباح – که جوانی خوش رو و کارگر أبوسفیان بود – الفتی تمام داشت! (۶) اما به ظاهر او را معاویه بن أبی سفیان بن حرب می گویند.
ابن ابى الحدید نیز در شرح نهج البلاغه بهمین مطلب اشاره کرده است.(۷)
بیشتر مورخان فرزندی معاویه را به یکی از این مردان نوشتهاند(۸)


*
محمد بن عقیل مؤلف کتاب النصایح الکافیه مینویسد که حسان بن ثابت هند و شوهرش را در نزد پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله هجو میکرد و آنحضرت و اصحابش باشعار او گوش میدادند،حسان این سخنان زشت خود را خطاب به هنده مادر معاویه میگفت و به او نسبت زنا میداد و حضرت رسول صلى الله علیه و آله هم او را هرگز منع نمیکرد.( ۹)
امام حسن نیزدر جایی به معاویه فرمود:
من نسب تو را می‌شناسم. و به طور تلویحی اشاره فرمود ابوسفیان پدر معاویه نیست.
٭در کتاب محاضرات ذکر شده که شخصی در حضور معاویه در نسب یزید پلید تعرض به کسی کرد، چون آن شخص از نزد معاویه بیرون رفت معاویه با یزید گفت ندانستی قصد او چه بود او میخواست هند را به آن کسی که نام برد متهم سازند و او را پدر من دانند.
٭در کتاب بضاعت الایمان مسطور است که ابوسفیان به تجارت به شام رفته بود و در شام یکسال و چهار ماه توقف کرد، چون به مکه رسید هند آبستن بود و شکمش بزرگ شده ابوسفیان گفت: ای هند من یکسال و چهار ماه هست که از مکه بیرون رفته ام این حمل از کیست!هند نام یکی را برد ابوسفیان چند چوب بر شکم او زد که شاید آن ولد الزنا ساقط شود فایده نکرد، و بعد از سه ماه از قدوم شوم ابوسفیان معاویه ملعون به دنیا آمد.


*
نیز نقل شده هنگامى که هند به معاویه بارور شد مایل نبود او را در خانه بزاید. لذا کنار کوه اجیاد آمد و آنجا وضع حمل کرد و به این دلیل است که حسان مى‏گوید:
لمن الصبى بجانب البطحاء فى التراب ملقى غیر ذى مهد(۱۰)
فرزندى که در کنار بیابان مکه بدون گهواره روى زمین رها شده از آن کیست؟!!
به هرحال با این وجود اهل سنت معاویه را به دو فرد کثیف و پلید (ابوسفیان و زنش هنده) نسبت میدهند که بنا بقانون توارث خباثت ذاتى هر دو را به ارث برده بود.پدرش ابوسفیان رئیس مشرکین و بت‏پرستان قریش بود و خداوند نیز بهمین عنوان در قرآن درباره او فرماید: فقاتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمان لهم (۱۱)
(
با پیشوایان کفر جنگ کنید که سوگندهاى آنها احترامى ندارد که رعایت شود)
و مادرش هند دختر عتبه بن ربیعه بن عبد شمس بود که با رسول اکرم صلى الله علیه و آله دشمنى فوق العاده داشته و در مکه آنحضرت را آزار میرسانید
دیدیم که هند به ظاهر همسر ابوسفیان و مادر معاویه و عتبه و یزید بود(۱۲)
لازم بذکر است که ذهبی از استوانه های بزرگ اهل سنت بر صحت گفتار ابن کلبی تآکید داشته و او را ثقه میداند و البته به غیر او دیگر علمای اهل سنت نیز این به این حقیقت تلخ گواهی داده و آنرا با تآسف بیان کرده اند.

 


لازم به ذکر است که افراد بی اطلاع از تاریخ که به هر قیمت ممکنه قصد دفاع از معاویه زنازاده را دارند و میخواهند او را تبرئه نمایند میخواهند آن چهار مرد را به عنوان پدر خوانده تلقی کرده و معرفی کنند که اینکار به غیر از اینکه گند موضوع را بیشتر بالا بزند کار دیگری نمیکند، زیرا همانطور که همه میدانند بحث پدر خوانده در مورد معاویه زمانی امکان پذیر است که پدر معاویه ابوسفیان در قید حیات نباشد و از سوی دیگر بر فرض محال اگر ابوسفیان هم از دنیا رفته باشد یک یا دو نفر میتواند پدر خوانده او باشند نه چهار نفر و بیشتر زیرا تعدادی هم در زمان بروز این ادعا از ترس ابوسفیان چیزی نگفتند ، وگرنه تعداد پدران او بیش از این حرفهاست و به زبان ساده و طنز میشود گفت معاویه محصول مشترکی از تمامی کفار هوسران دوره جاهلیت به اضافه غلامان سیاه مورد علاقه هنده بوده است.
این زن هنگامى که شنید پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نبوت خود را اعلام فرموده و عده اى هم دعوت او را پذیرفته اند و متوجه شد که با پیشرفت کار حضرت ، شکوه و جلال شوهرش تحت الشعاع نفوذ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم قرار مى گیرد، و خود او هم که شهره شهر بود دیگر آن آزادى و بى بند و بارى سابق را نخواهد داشت ، از همان لحظه اول رسما به مخالفت با پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم برخاست و دوش بدوش شوهرش بر ضد آنحضرت به فعالیت پرداخت ، و از هر گونه تهمت و افترا و نکوهش و تمسخر و دروغ نسبت به پیغمبر بزرگوار اسلام خوددارى نمى کرد.
در مدت سیزده سالى که پیغمبر اسلام در مکه دعوت خود را اعلام فرمود، این زن و مرد به اتفاق سایر رؤساى قریش جلسه ها تشکیل دادند و شعرها در هجو پیغمبر گفتند، و در مجالس بزم خود خواندند و خندیدند و رقصیدند، و کارى نبود که نکردند. تا سرانجام به فرمان خداوند، پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم ناگزیر شد، شهر مکه را که براى او به صورت کانون خطر درآمده بود ترک گفت و روى به مدینه آورد.
موقعى که سران قریش شنیدند مردم با وفا و مهمان نواز مدینه مقدم پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم را گرامى داشته اند، و پروانه وار گرد شمع وجودش حلقه زده و به یارى او برخاسته اند، و تازه مسلمانهاى مکه هم دسته دسته مهاجرت نموده و به پیغمبر مى پیوندند؛ لشکرى بالغ بر هزار مرد جنگى و ساز و برگ کافى که همه گردنکشان و سران مکه در آن شرکت داشتند، بسیج کرده به جنگ پیغمبر شتافتند.
در این جنگ با این که تعداد سپاه اسلام از سیصد و سیزده نفر تجاوز نمى کرد. مع الوصف سپاه کفر سخت شکست خورد. بیش از هفتاد نفر از ناموران آنها در این جنگ به دست مسلمانان کشته شدند، هفتاد نفر هم اسیر گردیدند، و بقیه فرار کردند.

 


از جمله مقتولین این جنگ که نخستین جنگ رسمى اسلام و کفر بود، و معروف به جنگ بدراست ،عتبه پدرهند ، شیبه عموی هند ، ولید برادرهند ، وحنظله پسر هند که هر چهار تن از دلاوران مشهور کفار به شمار مى آمدند، به دست توانا و مردانه جوانمرد نامى اسلام على علیه السلام به هلاکت رسیدند.
هند به درجه ای از قساوت و سنگدلی رسیده بود که از پست ترین افراد خونخوار و وحشی هم سنگدل تر بود! هند زوجه ابوسفیان در حضور ابوسفیان در حضور همه سوگند یاد کرد که اگر دسترسی به قاتلان پدر و عمو و برادرش پیدا کند جگرشان را در آورده خواهد خورد. همچنین سوگند یاد کرد که با زبان و گوش و بینی کشندگان گردن بندی درست کرده از گردنش خواهد آویخت و در روز انقراض و نابودی اسلام با همان گردن بند در کوچه های مکه خواهد رقصید.(۱۳)

 


هند بعد از این واقعه که براى او بسیار گران تمام شد، دست به حیله تازه اى زد، به این معنى که مرثیه اى در سوک کشتگان جنگ بدر ساخت و زنان و دختران قریش را جمع کرد و با آهنگ اندوهگین و هیجان انگیزى ؛ بر پدر و عمو و برادر و فرزندش نوحه سرائى مى نمود، و از دست پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم و على علیه السلام و حمزه عموى پیغمبر سران اسلام ، ناله ها مى کرد، و بدین گونه احساسات مرد و زن مشرکین را به منظور تجدید قواى متلاشى شده آنها تحریک مى کرد.
او نمى گذاشت زنها اشک بریزند و خود هم ابدا نمى گریست و مى گفت تا ما انتقام خود را از محمد نگیریم نباید گریه کنیم !
تعدادی از زنان از نزد هند رفتند و به او گفتند: چرا همانند ما بر کشتگان ما گریه نمی کنی؟ مگر نمی دانی که در میان آن ها، از خاندان تو هم بوده اند؟
هند همسر ابوسفیان از روی لجاجت و قساوتی که زنان با آن آشنایی ندارند، گفت: می خواهید من گریه کنم و خبر به گوش محمّد صلی الله علیه و آله و یاران او برسد و ما را سرزنش کنند و زنان طایفه «بنی خزرج» خرسند شوند؟! به خدا سوگند گریه نمی کنم تا از محمّد صلی الله علیه و آله و یاران او انتقام بگیرم! من روغن را برای خود حرام کرده ام، تا جنگ با محمّد صلی الله علیه و آله را به پایان برسانم!
این تحریکات و اقداماتى که به دنبال آن صورت مى گرفت موجب شد که سال بعد لشکر کفار با نفراتى چند برابر سال قبل ؛ در دامنه کوه احد واقع در حومه مدینه با سپاه اسلام مصاف دهند و پیکار کنند.
تا چه اندازه روح باید خشن باشد که طبیعت خود را از دست بدهد و احتیاج به گریه بر نزدیکان را احساس نکند و به درخواست عواطف زنانه خود پاسخ ندهد، بلکه به دنیا از دریچه فکر کسانی بنگرد که آن را نبرد احتیاج و مبارزه بر سر نفوذ و جنگ برای برپاداشتن پرچم می دانند.
هند زنها را تشویق مى کرد که در این جنگ شرکت جویند و منظره جنگ و شکست مسلمانها را که به نظر آنها حتمى بود؛ از نزدیک ببینند! ؛ و تشنگی خویش را از دیدن جوی خون شهیدان و دست وپا زدن کشتگان برطرف سازند.
بعضى از زنان قریش دعوت هند را که ادعاى رهبرى داشت رد کردند، ولى او با نطقهاى آتشین و پشت هم اندازیهاى خود احساسات آنها را تحریک نمود و حاضر کرد که با وى در جنگ شرکت کنند. هند به آن کس که به شرکت زنان در جنگ اعتراض می کرد، حمله کرد و گفت: «می خواهم در جنگ شرکت داشته باشیم تا کشتار را تماشا کنیم
هند مطابق میل خود به ریاست زنان قریش عازم جبهه جنگ شد و در خونخواهی و انتقام، شدیدترین حالات درندگان را به خود گرفته بود.از آن جمله در مسیر حرکت کفار قریش به طرف احد براى جنگ با پیامبر صلى الله علیه و آله، هند قصد داشت قبر مادر آن حضرت جناب آمنه بنت وهب‏ علیها السلام را نبش کند و جسارت کند، چه اینکه پدر و مادر و عموى هند در بدر کشته شده بودند. ولى کفار قریش مانع شدند و گفتند: «این رسم مى‏شود و مردگان ما را هم این چنین مى‏کنند». هند گفت: باید محمد یا على یا حمزه را بکشم!
نبرد احد در روز شنبه، نیمه شوال سال سوم هجری به وقوع پیوست (۱۴)
هنگامى که آتش جنگ از هر سو شعله کشید؛ زنها که به دستورهند زره پوشیده بودند در پشت سر لشکر قرار گرفتند. و آنگاه که جنگ آغاز شد، زنان قریش در میان صفوف سربازان راه می رفتند و دف و طبل می نواختند و همگی به سرکردگی هند، دختر عتبه این اشعار را می خواندند:


«
مرحبا طایفه بنی عبدالدّار، مرحبا ای حامیان نیاکان! مرحبا که همگی با شمشیرها حمله می کنید
«
اگر به میدان جنگ روی آورید، شما را در آغوش می کشیم و برای شما بسترهای نرم می گسترانیم. اگر پشت به جنگ کنید از روی بی مهری از شما جدا می شویم و جدایی ما دیگر دوستی بردار نیست».
خود هند در وسط لشکر قرار گرفت و بخواندن اشعار شورانگیز و حماسه هاى جنگى همراه با دف ، پرداخت و مردان خود را براى نبرد با سپاه اسلام تشجیع مى نمود، به طورى که هر وقت یکى از مردان مشرکین فرار مى کرد، میل و سرمه دان به او مى داد و مى گفت : اى زن ! چشمت را سرمه بکش ، تو مرد نیستى و باید خود را آرایش کنى !
در این جنگ ، نخست بت پرستان شکست خوردند و عقب نشستند، ولى در حمله بعد بر اثر غفلت و سستى بعضى از سربازان نومسلمان ، دشمنان از کمینگاه بیرون آمدند و یکباره بر مسلمین تاختند.
هند شخصى به نام وحشى ، غلام جبیر بن مطعم را ملاقات نمود و به او قول داد که اگر پیغمبر اسلام یا على بن ابیطالب یا حمزه را به قتل رساند؛ او را به خود نزدیک سازد و از مال دنیا بى نیاز گرداند. ( ۱۵) همچنین هند قبل از نبرد احد، هرگاه با وحشی روبرو می‌شد او را به انتقام تشویق می‌کرد ( ۱۶)

 


این وعده چنان در وحشى که در پرتاب نیزه مهارت داشت اثر کرد که همان وقت به تعقیب محمد (ص) و علی (ع) پرداخت ولی چون به آنها دسترسی پیدا نکرد خود را به حمزه عموی پیغمبر رسانیدو در کمین حمزه نشست و از فرصت کوتاهی که حمزه پشت کرده بود تا جلوی سربازان خالد بن ولید را بگیرد استفاده کرده نیزه را چنان در پشت حمزه فرو کرد که از سینه اش به در آمده بود و او را شهید نمود. موقعى که خبر شهادت حمزه به هند رسید به قدرى خوشحال شد که همانجا گردن بند و دست بندهاى زرین خود را بیرون آورد و به وحشى بخشید و گفت : نه تنها تا زنده ام تو را فراموش نمى کنم بلکه استخوانهایم در قبر نیز به یاد تو خواهد بود!
در آن زمان ابوسفیان فریاد زد: «امروز به روز بدر؛ و تاریخ نبرد دیگر ما سال آینده». امّا برای هند (همسر ابوسفیان) این پیروزی کافی نبود و کشته شدن حمزه بن عبدالمطلب هم آتش کینه او را خاموش نساخت .
بلکه زنان قریش را گرد خود جمع کرد و به اتفّاق آنان به کشتگان مسلمانان هجوم بردند و آن چنان گوش و بینی از شهیدان بریدند که حتّی شقی ترین وحشی ها نیز از این کار کراهت داشتند.
سپس با وحشى به بالین کشته حمزه آمد و شکم آن سردار رشید اسلام را شکافت و جگر او را درآورد و در دهان گذاشت و جوید!! البته گفتنی است جگر مانند سنگ نقره‏اى رنگ شد و دندانش کارگر نشد، ونتوانست ببلعد و آن را روى زمین انداخت و از آن روز محمد و یارانش او را آکله الأکباد(خورنده جگر ها، همان هند جگر خوار)نامیدند. لقب جگرخوار (آکله الاکباد) برای هند از اینجا ریشه دارد ( ۱۷)
هند قسمتهائى از اعضاء بدن حمزه را قطع نمود و با خنجر گوش، بینى و … حضرت حمزه را برید و همه را بند کرد و مانند گردن بند به گردن آویخت !واز اعضاء بدن حمزه براى خود گوشواره، دست بند و خلخال درست کرد و آنها را با جگر حمزه به مکه آورد( ۱۸)

 


سایر زنان قریشهم از او پیروى نمودند و با بقیه شهداى اسلام چنین کردند! وی پس از مثله کردن بدن حمزه، اشعار معروفی سرود که با جوابیه آن از طرف مسلمین، در منابع آمده است(۱۹)
گفتنی است وی به بالاى سنگى رفت و اشعارى درباره کشته شدن حمزه و سپاسگزارى از وحشى سرود که زنى از مسلمانان که او نیز نامش هند بود(برادر زاده حمزه و دختر اثابه بن عبدالمطلّب)، با اشعاری به او پاسخ داد و عمر بن خطاب نیز حسان بن ثابت را تحریک کرد تا اشعارى در مذمت هند بگوید.(۲۰)
بنا بر نقلی کار هند به درجه ای از رذالت رسیده بود که همه کس حتّی شوهرش از اعمال او بیزاری می جستند و به همین جهت ابوسفیان به یکی از مسلمانان گفت: «گوش و بینی کشتگان شما را بریدند به خدا سوگند من نسبت به این کار، رضایت و خشمی نداشتم و دراین باره نه امری صادر کرده و نه نهی کرده بودم».
از شدت ناگواری آنچه بر پیکر حمزه رفته بود، پیامبر(ص) (۲۱) و یا اصحاب (۲۲، سوگند خوردند در مقابل، سی تن یا بیشتر، از قریش را مثله کنند اما آیه ۱۲۵ سوره نحل نازل شد که ایشان را به مقابله به مثل و بلکه صبر دعوت می‌کرد.. پس رسول خدا صبر ورزید و از مثله کردن نهی نمود (۲۳ ). پیامبر(ص) چون حمزه را کشته دید گریست، هنگامی که پیکر مثله شده او را دید فریاد زد (۲۴ )
و آنگاه که گریه انصار بر کشتگان خود را شنید، فرمود: اما حمزه گریه کنندگانى ندارد.گفته مى شود که هیچ روز در عمر پیغمبر اکرم ناگوارتر از روز قتل حمزه نگذشت .
با این جنایت، بعداز جنگ دل مبارک پیامبر صلى الله علیه و آله را آزرد و آن حضرت و امیرالمؤمنین‏ علیهما السلام و فاطمه زهرا علیها السلام و صفیه عمه پیامبر صلى الله علیه و آله و خواهر حمزه و دیگران گریستند.
بعد از این جنگ ، نیز هند و شوهرش ابوسفیان همچنان در شرک و بت پرستى بسر بردند و پیوسته مشغول نقشه کشى بر ضد پیغمبر عالیقدر اسلام و افکار نورانى او بودند، ولى نقشه ها یکى پس از دیگرى نقش بر آب مى شد و کار مهمى از پیش نمى رفت

 


به هر حال اینکه هند مادر معاویه در امر ترویج دین اسلام و نسبت به شخص پیامبر دشمنی‌های شدید نموده است، در بین تمام مورخان اتفاق و اجماع قولی وجود دارد؛ زیرا که سوابق او در تاریخ اسلام بسیار روشن است و رفتارهای ناروای او در حق عموی پیامبر حمزه در جنگ احد مشهور است؛ علاوه بر آنکه اهانت‌های زیادی به پیامبر و تازه مسلمانان نموده است.
دشمنیهاى دیرین این زن و مرد با پیغمبر خدا، دسیسه بازیهاى فرزند مفسدش معاویه با امیر مؤ منان على علیه السلام ، و جنایتهاى نوه جنایتکار و فرومایه اش یزید پلید، با اولاد پیغمبر و حضرت امام حسین علیه السلام آنچنان آثار شومى براى عالم اسلام به بار آورد که مسیر مسلمانان را براى نیل به هدفهاى تعالیم عالى اسلام ، دگرگون ساخت و آنها را به سرنوشت اسف انگیزى سوق داد که نه تنها جهان اسلام را از جهش ‍ بیشتر به سوى معنویت و حقیقت باز داشتند، بلکه روى تاریخ عالم انسانى را سیاه کردند(۲۵)

 

 

منبع:پرسمان


پی نوشتها ومنابع :
۱-
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۳۳۶
۲-
علامه عسکری، عایشه در اسلام، ج ۱، ص ۱۰ و محمد بن عقیل علوی حضرمی، النصایح الکافیه لمن یتولی معاویه.
۳-
ابن جوزی، تذکره الخواص، چاپ بیروت، ص ۱۱۶.
۴-
ربیع الابرار ۳: ۵۴۹ ـ الاغانى ،ج ۹،ص ۳۶ به بعد ـ العقد الفرید ۶: ۸۶ – ۸۸. ابن جوزی، تذکره الخواص، چاپ بیروت، ص ۱۱۶
۵-
رجوع شود به . ابی الفرج اصفهانی، الاغانی، ج ۹، چاپ بیروت، ص ۳۶ به بعد
۶-
تتمه المنتهى:قمی ص ۴۷ – ۴۶
۷-
شرح نهج البلاغه جلد ۱ ، ص ۳۳۶، بنقل الغدیر جلد ۱۰ ص .۱۷۰
۸-
زمخشری، ربیع لابرار، ج ۳ باب القربات و لانساب و شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۳۶ و الاغانی، ج ۹، ص ۴۹ و ۵۰.
۹-
النصایح الکافیه تألیف محمد بن عقیل
۱۰-
ربیع الابرار، ج ۴، ص ۲۷۶؛ تتمه المنتهى: حاج شیخ عباس قمی ص ۴۷.
۱۱-
سوره توبه آیه .۱۲
۱۲-
تتمه المنتهى: قمی ص ۵۰ . بحار الانوار: ج ۲۰ ص ۵۴۹ . حمزه سید الشهداء علیه السلام: ص ۲۸ – ۲۶٫ منتخب التواریخ: ص ۵۱
۱۳-
رجوع شود به طبقات ابن سعد ج۳، ص۸
۱۴-
طبری، ج۲، ص۵۰۲
۱۵-
رجوع کنید به تتمه المنتهى قمی، ج۱، ص۱۱۶؛ مفید، ج۱، ص۸۳؛ نیز انساب الاشراف بلاذری، ج۴، ص۲۸۶
۱۶-
ابن اسحاق، ص۳۲۴
۱۷-
انساب الاشراف، بلاذری، ج۴، ص۲۸۷
۱۸-
همان، و نیز رجوع شود به مغازی واقدی، ج۱، ص۲۸۵-۲۸۶.
۱۹-
رجوع کنید به ابن هشام، زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام ج۲، ص۹۱-۹۲).
۲۰-
ابن هشام زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام، ترجمه، رسولى، سید هاشم، ج‏۲، ص ۱۱۵، انتشارات کتابچى، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش.
۲۱-
طبقات، ابن سعد، ج۳، ص۸
۲۲-
تتمه المنتهى قمی، ج۱، ص۳۹۲؛ طوسی، ج۶، ص۴۴۱
۲۳
ابن اسحاق، ص۳۳۵
۲۴-
الاستیعاب ، ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۷۴
۲۵-
تاریخ کامل ابن اثیر جلد ۲ – ص ۱۰۳ – ۱۶۵ – الاصابه ابن حجر عسقلانى جلد ۴ – ص ۴۰۹، سیره ابن هشام و سیره حلبیه و تقریبا همه مآخذ نخستین تاریخ اسلام و سیره رسول اکرم صلى الله علیه و آله .