در منابع اهل سنّت آمده است:

مالک بن عوف سه نفر از مردان هوازن را فرستاد تا پیامبر صلّی الله علیه و آله و سپاه او را بررسی کنند و دستور داد که به اطراف سپاه مسلمانان سرکشی کنند. آن سه نفر در حالی برگشتند که لرزه به اندامشان افتاده بود.

مالک گفت: وای بر شما؛ شما را چه می‌شود؟

گفتند: مردانی سپید چهره را بر اسبانی ابلق دیدیم و به خدا سوگند؛ چیزی نمانده بود که از میان برویم و به هر حال مثل این‌که ما با اهل زمین جنگ نداریم بلکه با فرشتگان آسمانی باید جنگ کنیم! جاسوسان مالک که دل‌هایشان از ترس خالی شده بود، به او گفتند: اگر دستور ما را اطاعت کنی، همراه قوم خودت برگرد که اگر مردم  هم آنچه را ما دیده‌ایم ببینند، همین حال را پیدا خواهند کرد.

مالک گفت: وای بر شما  که ترسوترین سپاهانید و از ترس این‌که خبر ایشان شایع نشود و موجب بیم سپاه نگردد، آن‌ها را پیش خود زندانی کرد و گفت: مرا بر مردی شجاع دلات و رهنمون کنید. مردی را به اتّفاق برگزیدند و او بیرون رفت و به همان حال برگشت که آن سه نفر برگشته بودند.

مالک پرسید: چه دیدی؟

گفت: مردانی سپید چهره و سپید پوش بر اسبانی ابلق، چشم نمی‌تواند بر ایشان بنگرد و چیزی نمانده بود که از میان بروم. با این حال مالک از اندیشه خود برنگشت.[۱]

 

تأملی در متن فوق:

باید به این روایاتی که از امداد فرشتگان سخن می‌گوید، با تأنی و تأمل نگریست. احدی آن را رد نمی‌کند، بلکه عقیده داریم باید آن را مورد بررسی و تحقیق قرار دهیم. مضمون این روایات از محالات عقلی نیست. آیات قرآن تصریح دارد که در غزوه بدر، خداوند متعال پیامبرش را به وسیله فرشتگان مدد رسانده است:

وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّهٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ‏؛ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلینَ؛بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمین.[۲]

و یقیناً خدا شما را در { جنگ} بدر- با آنکه ناتوان بودید- یاری کرد. پس، از خدا پروا کنید، باشد که سپاسگذاری نمایید. آن‌گاه که به مؤمنان می‌گفتی: آیا شما را بس نیست که پروردگارتان، شما را با سه هزار فرشته فرود آمده، یاری کند؟ آری، اگر صبر کنید و پرهیزکاری نمایید و با همین جوش ]و خروش[ بر شما بتازند،] همان‌گاه] پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشان‌دار یاری خواهد کرد.

همچنان که در مورد حنین هم به صراحت می‌فرماید:

لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی‏ مَواطِنَ کَثیرَهٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرین‏،ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرین‏.[۳]

قطعاً خداوند شما را در مواضع بسیاری یاری کرده است و [ نیز] در روز حُنَین؛ آن هنگام که شمار زیادتان شما را به شگفت آورده بود، ولی به هیچ‌وجه از شما دفع [ خَطر]  نکرد و زمین با همه فراخی بر شما تنگ گردید، سپس در حالی که پشت [ به دشمن] کرده بودید برگشتید. آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد و سپاهیانی فرو فرستاد که آن‌ها را نمی‌دیدید و کسانی را که کفر ورزیدند عذاب کرد و سزای کافران همین بود.

طبرسی گوید:

آیه: ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها.[۴] آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آمد و سپاهیانی فرو فرستاد که آن‌ها را نمی‌دیدید.

هنگامی بود که مسلمانان بازگشتند و با دشمن جنگیدند.

گفته‌اند: نزول آرامش بر کسانی که همراه پیامبر صلّی الله علیه و آله ثابت و استوار ماندند. یعنی: علی علیه السّلام عبّاس و گروهی از بنی هاشم، این روایت از ضحاک نقل شده است.

حسن بن علی بن فضال از امام رضا علیه السّلام روایت کند که فرمود:

«سکینه» نسیمی خوشبو است از بهشت که به صورت آدمی درآید و با پیمبران باشد.[۵]

مانند این روایت از عبّاس بن هلال هم نقل شده است.[۶]

درباره آیه مبارکه: وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها.[۷] و سپاهیانی فرو فرستاد که آن‌ها را نمی‌دیدید.

گوید: آنان فرشتگان هستند.

درباره آیه مبارکه: وَ عَذَّبَ الَّذینَ کَفَرُوا.[۸] و کسانی را که کفر ورزیدند عذاب کرد.

گوید: آنان را با شمشیر کشتند.

از سعید بن جبیر روایت کرده‌اند که گفت:

خداوند متعال در حنین، رسول خود را با پنج هزار فرشته نشان‌دار یاری کرد[۹]

 

پس چرا امثال این روایات را که از رؤیت اسنان و فرشتگان در میدان های جنگ سخن می‌گوید، بعید و غریب بدانیم؟ یا آن را رد کنیم یا بر آن تردید وارد سازیم؟!

شاید شما عقیده داشته باشید که ظاهر آیه قرآنی می‌رساند که امداد فرشتگان پس از آن بود که مسلمانان گریختند و پشت به دشمن کردند. در حالی که این روایت از مرحله پیش از آغاز جنگ سخن می‌گوید!

افزون بر این، آیه مبارکه تصریح دارد که مردم فرشتگان را ندیدند!

 در حالی که روایت می‌گوید: جاسوسان مالک فرشتگان را به چشم خود دیدند!

پاسخ شما این تواند بود:

الف) رؤیتی که در آیه مبارکه نفی شده، رؤیت فرشتگان توسط مؤمنان است در حالی که این آیه مبارکه از رؤیت کافران ساکت است و چیزی در نفی یا اثبات آن نمی‌گوید. مطلوب آن است که کافران فرشتگان را دیده باشند تا از کثرت آنان در جنگ احساس ضعف کنند … روایت از این رؤیت سخن می‌گوید.

ب) فرشتگانی که در نقش سرباز با دشمن می‌جنگیدند، پس از هزیمت و فرار مسلمانان فرود آمدند. در عین حال این مطلب مانع از وجود و همراهی فرشتگان با مسلمانان پیش از شروع جنگ نیست تا مأموریت‌های دیگری غیر از جنگ و سربازی ایفا کنند؛ مثلاً شمار مسلمانان را زیاد نشان دهند و در نفوس مشرکان ایجاد رعب و وحشت نمایند!

ج) وجود فرشتگان در کنار مسلمانان و سپس فرار مسلمانان از میدان جنگ دلیل آن است که پیروزی بعدی در حنین کار فراریان نبود بلکه دستاورد مؤمنان حقیقی بود که به تنهایی در صحنه نبرد مقاومت کردند. سپس خداوند فرشتگان را فرستاد تا به جای فراریان همراه مؤمنان حقیقی باشند.

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۸، علامه سید جعفر مرتضی عاملی


[۱]. سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۱۶ ۳۱۸؛ تاریخ الخمیس، ۲/۱۰۱، امتاع الاسماع، ۲/۱۱؛ ۸/۳۸۸- ۳۸۹؛ الطبقات الکبری، ۲/۱۵۰؛اعیان الشیعه، ۱/۲۷۹؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ۲/۵۷۴؛ موسوعه الامام علی (علیه السّلام)، ۱/۲۵۵؛اعیان الشیعه، ۱/۲۷۹؛ سیره حلبی، ۳/۱۰۷؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۵/۱۲۳؛ المغازی، ۳/۸۹۲٫

[۲]. آل عمران: ۱۲۳-۱۲۵٫

[۳]. توبه: ۲۵-۲۶٫

[۴]. توبه: ۲۶٫

[۵]. الکافی، ۴۴/۲۰۶؛ وسائل الشیعه،۱۳/۲۱۲؛ مجمع البیانن، ۵/۱۷-۱۸؛ جامع احادیث الشیعه، ۱۰/۴۲۲؛شجره طوبی، ۲/۳۰۹؛نور الثقلین، ۱/۱۲۶؛ منتقی الجمال، ۳/۲۲٫

[۶]. بحار الانوار، ۱۳/۴۵۰؛ تفسیر عیاشی، ۱/۱۳۳؛ مسند الامام الرضا (علیه السّلام)، ۱/۳۳۷٫

[۷]. توبه: ۲۶٫

[۸]. توبه: ۲۶٫

[۹]. توبه: ۲۶؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۲۷؛ الدر المنثور، ۳/۳۲۲، تفسیر البغوی، ۲/۲۷۹؛ تفسیر ثعالبی،۵/۲۳ ؛ فتح القدیر، ۲/۳۴۹؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ۳/۷۵۲٫