عملیات بدر انجام شد و برگشتیم به سایت، قرارگاه اولیهی خودمان. روی تپههای اطراف نشسته بودیم، نگاه به چادرها و اطراف و اکناف کرده و دربارهی دوستان رزمندهای که با گردان از عملیات برنگشته بودند، صحبت میکردیم.
گروهان حسن با گروهان ما فرق میکرد. چون در محور عملیات او را ندیدم، از مرحوم شیخ محمود مهدینژاد (که همسنگرش بود)، پرسیدم حسن چطور شده، بگو ببینم مجروح است یا شهید؟ گفت: آقا حسن هم از ما جلو افتاد. گفتم چطور؟ گفت: خیلی مردانه و شجاعانه جنگید. اصلاً چند ساعت عملیات که ما در خط بودیم، هر جا نیرو نیاز بود، حسن آماده و حاضر میشد. یک بار هم فرماندهی گروهان ما درخواست یک نیروی کمک تیرانداز کرد. حسن از همه زودتر با عجله آماده شد. فرمانده دستور داد سریع برو سنگر کمین، با ذوق و شوق فراوان دوید داخل سنگر، ولی لحظاتی بعد دشمن بعثی پیشانی او را هدف تیر سیمینوف قرار داد و او را به شهادت رسانید.
رسم خوبان ۲۳ – تهوّر و شهامت، ص ۳۷ و ۳۸٫ / عاشوراییان، صص ۸۱ – ۸۰٫
پاسخ دهید