در آغاز جنگ که بنیصدر ملعون و خائن در جبههها هم میآمد، من فرماندهی عملیّات خوزستان بودم. ما را به جلساتی که راجع به جنگ بود، راه نمیدادند. من با شهید بزرگوار با تلاش مقام معظم رهبری که نمایندهی حضرت امام بودند، وارد جلسه شدم. رحیم صفوی میگوید: وقتی نوبت ما شد، اوّل قرار بود وضعیت دشمن گزارش شود. سپس وضعیت خودی بیان گردد. من به شهید بزرگوار اشاره کردم، گفتم برو توضیح بده. بعد از آن جلسه، رهبر معظّم انقلاب به آقای صفوی میفرمایند که: تا شما اشاره کردی به حسن پاشو برو، من دیدم که یک جوان لاغر اندام پاشد، بدون اینکه سر و ریش و محاسنی داشته باشد. آقا فرمودند: من دلم هرسی ریخت، گفتم حالا این بنیصدر و اینها نشستهاند، این جوان چه میخواهد بگوید. تا آمد پای تابلو آنتن را گرفت و شروع کرد موقعیت دشمن را منطقه به منطقه تشریح کردن، آنجا چند تانک دارد، اینجا چند تیپ و لشکر مستقر است، آنجا خاکریز زدهاند و اینجا میادین مین و آنجا سیم خاردار ایجاد کردهاند. آقا فرمودند هر چه زمان میگذشت من قلبم روشنتر و چهرهام بازتر میشد، مثل یک روحانی که مثلاً وقتی پسرش میخواهد به منبر برود، نگران است که آیا میتواند از عهدهی این منبر برآید یا نه، من یک چنین حالتی داشتم، ولی هر چه بیشتر صحبت میکرد، من قیافهام بازتر میشد.
او در آن جلسه چنان گزارش دقیق و مصوّر و خوبی ارائه داد که همهی حضار، حتّی خود بنی صدر ملعون به شگفت درآمد و گفت این جوان این اطّلاعات جالب را از کجا آورده است؟
منبع: کتاب «رسم خوبان ۲۷- آگاهی و دانش»؛ شهید حسن باقری (افشردی)، ص ۴۲ و ۴۳٫ / حماسه سازان عصر امام خمینی (ره)، ص ۱۵۰٫
پاسخ دهید