درباره هرمنوتیک جدید؛ یعنى اسناد ماهیتى تفسیرى به همه تجربههاى بشرى – اعم از دین، فرهنگ و… – به طور کلى چهار دیدگاه مهم مطرح است که یکى مربوط به شلایرماخر است. وى را بنیانگذار هرمنوتیک نوین مىشناسند.[۱]

از میان گرایشهاى برشمرده در پرسش، هرمنوتیک شلایر ماخر مربوط به گرایش نخست؛ یعنى، محور بودن مؤلف متن است. ادعاى مزبور را مىتوان در تبیینى که وى از هرمنوتیک ارایه کرده است، دریافت.

شلایر ماخر در بیان هرمنوتیک مورد نظر خود، ابتدا این پرسش را مطرح مىکند که چگونه هر گفتهاى – اعم از ملفوظ و مکتوب – واقعاً فهمیده مىشود؟ آن گاه در پاسخ مىگوید: موقعیت فهم، موقعیت نسبى هم سخنانه است. در هر نسبتى از این گونه، گویندهاى هست که جملهاى را براى بیان معناى مورد نظرش مىسازد. شنوندهاى نیز وجود دارد. شنونده مجموعهاى از کلمات صِرف را مىشنود و ناگهان طى فرآیندى اسرار آمیز، مىتواند معناى آنها را به طور حدسى کشف کند. این عمل اسرار آمیز و حتى حدسى، عمل هرمنوتیکى بوده و جایگاه حقیقى هرمنوتیک نیز همین جا است. پس علم هرمنوتیک، فن شنیدن است.

از نظر شلایرماخر، فهم عبارت است از: دوباره تجربه کردن اعمال ذهنى مؤلف متن. عمل فهم، عکس تصنیف است؛ زیرا فهم از بیان پایان یافته و ثابت آغاز شده و به آن حیات ذهنى باز مىگردد که بیان، از آن برخاسته است. گوینده یا مؤلف جمله مىسازد و شنونده در ساختارهاى آن جمله و آن تفکر رسوخ مىکند؛ یعنى، زبان واسطه رسوخ در ذهنیت و نیت مؤلف مىشود. بنابراین تفسیر، عبارت از دو سویه در هم کنش است: سویه نحوى و سویه روان شناختى.

جنبه نحوى با زبان سر و کار دارد و جنبه روان شناختى با تفکر گوینده. بنابراین نظریه هرمنوتیکى شلایرماخر، حول دو محور مىچرخد:

الف. فهم دستورى انواع عبارات و صورتهاى زبانى – فرهنگى که مؤلف در آن زندگى مىکند و تفکر او را مشروط ساخته است.

ب. فهم روان شناختى یا فن ذهنیت خاص یا نبوغ خلاّق مؤلف.

مفسر باید آگاهى مؤلف را از خاطر خود گذرانده یا آن را مجسّم سازد. براى دستیابى به معناى متن از نظر شلایر ماخر، باید دید مؤلف از آن متن، چه قصد کرده و این متن براى شنونده و مخاطب چه معنایى مىدهد؟ براى درک  مقاصد مؤلف، از متن یا حتى روح عصر و زمان او، بهره جسته و نیز براى دست یابى به معناى مورد نظر براى شنونده و مخاطب – چنانچه وى از مخاطبان معاصر مؤلف باشد – با بازسازى معناى لفظى متن و در صورت غیر معاصر بودن او، از طریق بازسازى فکر مؤلف باید وارد شد.[۲]

با توجه به آنچه گفته شد، آشکار مىشود که شلایر ماخر، اصالت را به مؤلف متن مىدهد؛ هر چند با ارایه راهکارهایى، شنونده و خواننده را در دریافت معناى آن، راهنمایى مىکند. شاید بتوان گفت: به همین دلیل است که پیش از هایدگر، هرمنوتیک چالش جدى را در حوزه تفکر دینى پدید نیاورد، زیرا اصالت را به مفسر نداده است تا امکان قرائتهاى مختلف از متون دینى و سایر پیامدهاى نامطلوب را به دنبال داشته باشد.

هرمنوتیک شلایر ماخر در عین توجه و تفطن به پارهاى از نکات مهم در باب تفسیر و تأویل متن، کارى نیمه تمام بود. او خود مایل به انتشار فرآوردههاى خویش نبود. پس از مرگ وى «کیمرله» شاگرد او به تصحیح و ویرایش آثار استادش پرداخت و آنها را به چاپ رساند. نظریه هرمنوتیکى شلایر ماخر از سوى متفکران غربى مانند آلبریخت، ریچلى و آدولف هارتناک، دالامر، دیوید فریدریش، اشتراوس، پل ریکور، گادامر و هابرماس و… مورد نقد قرار گرفت.

در نگاه اندیشمندان مسلمان نیز ـ که از دیرباز در بحثهاى هرمنوتیکى، تأویلى، زبانشناختى و معناشناختى در عرفان، فلسفه، کلام، علم اصول و روششناسى تفسیر قرآن و دیگر نصوص اسلامى سابقهاى دیرینه و تأملاتى ژرف دارند ـ اشکالات چندى بر نظریه شلایر ماخر وارد است.

در نقد دیدگاه شلایر ماخر مىتوان نکاتى را یادآور شد، از جمله:

۱ – تأکید شلایر ماخر بر فهم و درک روح عصر و زمان مؤلف از سوى شنونده، حاکى از تأثیرپذیرى وى از متفکران رمانتیک است؛ چرا که آنان بر آن بودند که حالت خاصى از بیان – هر چند منحصر به فرد – ضرورتاً بازتاب روح فرهنگى وسیعتر است. یک تفسیر صحیح، نه تنها نیازمند فهم بافت فرهنگى و تاریخى مؤلف است؛ بلکه به فهم ذهنیت خاص مؤلف نیز نیازمند است و این عمل از طریق پیشگویى؛ یعنى، یک جهش شهودى صورت مىگیرد که از طریق آن مفسّر مىتواند آگاهى مؤلف را از خاطر گذرانده یا آن را مجسّم سازد. چنین رویکردى در فهم متن اشکالات متعددى دارد. در این باره مىگوید: «تردیدى نیست که بازسازى شرایطى که اثرى منقول در آن شرایط، خصوصیات اصلى خود را نشان داده، براى فهم آن اثر، کمک شایانى است. اما آیا چیزى که بدین ترتیب دریافت مىشود واقعا همان چیزى است که ما تحت عنوان یک اثر، در جستجوى آن بودیم؟».[۳]

۲ – بازسازى گذشته و شرایط عصرى مؤلف اگر در مورد متون و آثار بشرى ممکن و کارا باشد به هیچ وجه در مورد تفسیر و فهم کتاب الهى که حقیقتى فراتاریخى است موضوع ندارد. آنچه در اینجا حائز اهمیت است شناخت گوینده و حکمت و علم و دیگر ویژگىهاى او و سپس جستجوى مراد استعمالى از طریق قواعد زبانشناختى و دریافت مراد استعمالى به کمک قراین مختلف از جمله شأن نزول است. این مسئله در روششناسى فهم زبان دین توسط عالمان مسلمان به تفصیل بسط داده شده است.[۴]

۳ – با اصالت دادن به متن و داورى درباره آن، با ابزارهاى شناخت بشرى، دیگر  تفکیک میان شنوندگان و مخاطبان معاصر و غیر معاصر بىمعنا است؛ چرا که در دریافت متن، میان مخاطب معاصر و غیر معاصر مؤلف، تفاوتى اساسى وجود ندارد.

۴ – مىتوان گفت: شلایر ماخر با مطرح کردن این نکته – که هر مخاطبى باید تلاش کند تا با قرار گرفتن در فضاى ذهنى مؤلّف، پیام متن او را دریابد – گونهاى نسبیت گرایى را در این باره تجویز کرده است؛ چرا که ممکن است هر مخاطبى، تلقّى خاصى از فضاى مزبور به دست دهد. بىگمان، تحلیل جنبههاى گوناگون شخصیتى و روانى مؤلف از سوى مخاطب، دستخوش فراز و فرودهاى فراوانى قرار مىگیرد.[۵]

 


پی نوشت ها

[۱] – فصل نامه قبسات، سال پنجم، ش ۳، شماره پیاپى ۷۱، ص ۴٫

[۲] – همان.

[۳] – نامه فرهنگ، سال سوم، شماره ۱، ص ۷۲٫

[۴] – جهت آگاهى بیشتر بنگرید: تحلیل زبان قرآن و روش فهم آن، دکتر محمد سعیدى روشن، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

[۵] – جهت آگاهى بیشتر بنگرید: احمد واعظى، درآمدى بر هرمنوتیک، صص ۸۶ – ۹۷، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، چاپ اول، ۱۳۸۰٫