با توجه به نکات زیر، می‌توان به پاسخ رسید:
۱ – بر اساس منابع جغرافیایی، به منطقه خاصی از سرزمین فعلی عراق و یا به کل آن سرزمین، «بابل» می‌گفتند.
[۱]بعدها به مجموعه سرزمین‌های عراق، فارس، جبال(مناطق کوهستانی شمال عراق)، خراسان و …، «ایران شهر» گفته می‌شد.[۲] یاقوت حموی ذیل نام «ایران» می‌گوید که مقصود از ایران شهر، همان ایران است.[۳]
۲ – حضرت ابراهیم(ع) اهل سرزمین «بابِل» بود
[۴] و زبان گفت‌وگوی دوره حضرتشان در منطقه «بابل» زبان عربی نبود و بر همین اساس، نمی‌توان ایشان را از نژاد اصیل عرب دانست.
۳ – هنگامی که ابراهیم(ع) به فرمان خدا، همسر و فرزندش را در بیابان حجاز رها کرد، اسماعیل(ع) در کنار طایفه «جُرهُم» در اطراف مکه ساکن شد و با آنان ارتباط خویشی برقرار کرد.
[۵]
۴ – در راستای بند قبلی، اعراب قبل از اسلام را به دو دسته تقسیم می‌کردند:
الف. قحطانیان؛ فرزندان «یَعرُب بن قَحطان» که «عرب عاربه»و یا (نژاد اصیل عرب)  نامیده می‌شدند.
[۶]
ب. عدنانیان؛ فرزندان «اسماعیل بن ابراهیم(ع)» که نتیجه ازدواج حضرتشان با طایفه جرهم بوده
[۷] و طوایف فراوانی از آنان پدید آمد که معروف‌ترین آنها همان «قریش» است که پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز از آن قبیله بوده است. به آنها «عرب مستعربه» گفته می‌شد. [۸]  آنان از نژاد عرب اصیل نبوده، بلکه بعدها به دلیل همجواری با اعراب با این زبان گفت‌وگو می‌کردند.
۵ – عرب بودن به دو معنا است: الف. با زبان عربی گفت‌وگو کردن؛ ب. نژاد عربی داشتن.
با توجه به مطالب فوق باید گفت:
پیامبر اکرم(ص) از این جهت که به زبان عربی، سخن می‌گفت، عرب به شمار می‌آمد، ولی چون نسل ایشان به پیامبری غیر عربی می‌رسید که در منطقه‌ »بابل» زندگی می‌کرد،و بعدها بخشی از «ایران» شد، با اندکی تسامح می‌توان پیامبر اسلام(ص) را دارای نژاد ایرانی دانست.

 

منبع: اسلام کوئست


[۱]. مؤلف مجهول، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص ۱۶۰، قاهره، الدار الثقافیه للنشر، ۱۴۲۳ق؛ قزوینى، زکریا بن محمد بن محمود، آثار البلاد و اخبار العباد، ص ۳۶۳، تهران، امیر کبیر، چاپ اول، ۱۳۷۳ش؛ حافظ ابرو، شهاب الدین عبد الله خوافى، جفرافیاى حافظ ابرو، ج ‏۲، ص ۷۴، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.

[۲]. یاقوت حموى، بغدادى، معجم البلدان، ج ‏۱، ص ۲۸۹، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵م؛ بغدادى، صفى الدین عبد المؤمن بن عبد الحق، مراصد الاطلاع على اسماء الامکنه و البقاع، ج ‏۱، ص ۱۳۶، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲ق؛ البکرى، ابو عبید، المسالک و الممالک، ج ‏۱، ص ۴۹۶، بی‌جا، دار الغرب الاسلامى، ۱۹۹۲م.

[۳]. معجم البلدان، ج ‏۱، ص ۲۸۹٫

[۴]. ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۱، ص ۱۴۰، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق.

[۵]. ر. ک: قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج ‏۱، ص ۶۱، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق؛ البدایه و النهایه، ج ‏۱، ص ۱۹۳ و ج ۲، ص ۱۸۴؛ المقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج ۳، ص ۶۰، بور سعید، مکتبه الثقافه الدینیه، بی‌تا.

[۶]. خیر الدین زِرِکلى، محمود بن محمد، الأعلام (قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و  المستعربین و المستشرقین)، ج ‏۸، ص ۱۹۲، بیروت، دار العلم  للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۹م.

[۷]. الأعلام، ج ‏۱، ص ۳۰۷ و ج ۳، ص ۲۸؛ البدایه و النهایه، ج ‏۱، ص ۱۲۱٫

[۸]. البدایه و النهایه، ج ‏۱، ص ۱۲۱؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، ج ‏۲، ص ۱۸، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.